دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

۳۳۲۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

الإزالة الواجبة ، ملازمة مع عدمها بحکم المقدمة الأولى فیکون هذا العدم واجبا بحکم الثانیة فیحرم النقیض وهو نفس الصلاة بحکم الثالثة.

والدعوى الأولى بدیهیة بحسب فرض التضاد فان امتناع اجتماعهما یجعل کل ضد ملازما مع عدم ضده وهذا تام حتى فیما إذا لم ینحصر الضد فی الواجب بل کان هنالک ضد ثالث إذ الواجب ملازم لا محالة مع عدم کل تلک الأضداد ـ وان لم یکن عدم الضد ملازما مع الواجب لو کان هنا لک ضد ثالث ـ والدعوى الثالثة سوف یقع الحدیث عن مدرکها فی البحث القادم ، وانما المهم هو الدعوى الثانیة أی التلازم بین المتلازمین وجودا فی الحکم أیضا فان هذه الدعوى لا وجدان علیها ولا برهان. نعم لو تم ما تقدم فی مقدمة الواجب من انه لو لم تجب المقدمة لجاز ترکها وحینئذ إن کان على ترکها عقاب کان خلف الجواز والا انقلب الواجب المطلق مشروطا لاتجه ذلک فی المقام أیضا حیث یقال : لو لم یجب ملازم الواجب لجاز ترکه وحینئذ لو کان فی ترکه العقاب کان خلف الجواز والا انقلب الواجب المطلق الملازم مشروطا بفعل ملازمه المساوق مع حصول نفسه وهو محال ، لکنک عرفت عدم صحة مثل ذلک الدلیل.

فهذا المسلک لإثبات حرمة الضد الخاصّ غیر تام.

الثانی ـ مسلک المقدمیة وهو أیضا موقوف على التسلیم بدعاوی ثلاث.

الأولى ـ توقف کل ضد على عدم الضد الاخر.

الثانیة ـ وجوب مقدمة الواجب.

الثالثة ـ حرمة الضد العام للواجب.

وبناء على تمامیتها یتم حرمة الصلاة الضد الخاصّ للإزالة الواجبة إذ وجوبها یستلزم وجوب عدم الصلاة الدعویین الأولیتین ووجوبه یستلزم حرمتها بحکم الثالثة.

والدعوى الثانیة قد تقدم البحث عنها فیما سبق ، کما ان الدعوى الثالثة یأتی تحقیقها فیما یأتی ، وانما الّذی ینبغی الحدیث عنه هنا تحقیق حال الدعوى الأولى أعنی مقدمیة عدم الضد للضد الاخر.

والحدیث عنها تارة : فی تقریبات إثبات هذه المقدمیة ، وأخرى : فی البراهین التی

  • فرزاد تات

وقد استدل القائلون بالملازمة بمسلکین:

الأوّل:مسلک الملازمة:

والاستدلال مبنی على مقدّمات ثلاث:

أ . انّ الأمر بالشیء کالإزالة مستلزم للنهی عن ضده العام وهو ترک الإزالة على القول به فی البحث السابق.

ب . انّ الاشتغال بکل فعل وجودی (الضد الخاص) کالصلاة والأکل ملازم للضد العام، کترک الإزالة حیث إنّهما یجتمعان.

ج . المتلازمان متساویان فی الحکم، فإذا کان ترک الإزالة منهیاً عنه ـ حسب المقدّمة الأُولى ـ فالضد الملازم لها کالصلاة یکون مثله فی الحکم أی منهیّاً عنه فینتج أنّ الأمر بالشیء کالإزالة مستلزم للنهی عن الضد الخاص.

یلاحظ علیه: أوّلاً: بمنع المقدّمة الأُولى لما عرفت من أنّ الأمر بالشیء لا یقتضی النهی عن ضده العام، و أنّ مثل هذا النهی المولوی أمر لغو لا یحتاج إلیه.

ثانیاً: بمنع المقدّمة الثالثة أی لا یجب أن یکون أحد المتلازمین محکوماً بحکم المتلازم الآخر بأن یکون ترک الإزالة حراماً ولا یکون ملازمه أعنی الصلاة حراماً، بل یمکن أن لا یکون محکوماً بحکم أبداً على القول بجوازه، وهذا کاستقبال الکعبة الملازم لاستدبار الجدی، فوجوب الاستقبال لا یلازم وجوب استدبار الجدی. نعم یجب أن لایکون الملازِم محکوماً بحکم یضادّ حکم الملازَم، کأن یکون الاستقبال واجباً واستدبار الجَدی حراماً، وفی المقام أن یکون ترک الإزالة محرماً والصلاة واجبة.

الثانی: مسلک المقدمیة:

وهذا الدلیل مبنی أیضاً على مقدّمات ثلاث:

1. انّ ترک الضد الخاص کالصلاة مقدّمة للمأُمور به وهی الإزالة وأداء

  • فرزاد تات

سیّد محمّدصادق علم‌الهدی کیست؟

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ب.ظ

با کاندیداهای خبرگان گیلان آشنا شوید

سیّد محمّدصادق علم‌الهدی کیست؟/از حضور در درس آیت‌الله بهجت تا ارادت به مغز متفکر اسلامی

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا سیّدمحمّدصادق علم الهدی مدرّس سطح عالی و خارج حوزه علمیه قم,عضو مجمع عمومی جامعه مدرّسین حوزه علمیه,عضو هیئت مدیره انجمن اصول فقه حوزه علمیه قم, ریاست علمی مدارس علمیه آیه الله العظمی لنگرودی قده و عضو کمیتهٔ فقهی ـ اصولی اداره کلّ جذب قضات قوّه قضائیه است.

اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا سیّد محمّد صادق علم الهدی برای شرکت در پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری از حوزه انتخابیه استان گیلان احراز صلاحیت شده است.بر همین اساس برای آشنایی بیشتر مردم گیلان با ایشان نگاهی به زندگینامه و همچنین سوابق علمی وی می اندازیم.

سیّدمحمّدصادق علم الهدی مدرّس سطح عالی و خارج حوزه علمیه قم,عضو مجمع عمومی جامعه مدرّسین حوزه علمیه,عضو هیئت مدیره انجمن اصول فقه حوزه علمیه قم, ریاست علمی مدارس علمیه آیه الله العظمی لنگرودی قده و عضو کمیتهٔ فقهی ـ اصولی اداره کلّ جذب قضات قوّه قضائیه در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی در تهران » از پدر و مادری که هر دو از سادات حسینی و از تبار عالمان بزرگ بودند، چشم به جهان گشود. برحسب شجرنامه‌های موجود، ایشان از طرف پدر ـ از طریق امام صادق(ع)ـ و از طرف مادر ـ از طریق امام سجاد(ع) ـ به حضرت سیّد الشهدا اباعبدالله الحسین(ع) متصل می شود. گفته می‌شود شجره نامه نیاکان ایشان درخزانه آستانه حضرت علی بن موسی الرضا(ع) محفوظ است.

خاندان پدری

وی فرزند ارشد آیت الله آقای حاج سید عبدالهادی علم الهدی از مدرّسین سطوح عالی حوزه علمیه است و جدّ امجد ایشان آیت الله سید محمّد علم الهدی (۱۳۰۶-۱۳۶۷ هـ ش) از تلامذه آیات عظام بروجردی و محقّق داماد و از مدرّسین و علمای جلیل القدر دوران خود بود و جدّ اعلای وی مرحوم آیت الله سید علی علم الهدی (۱۳۱۲-۱۳۹۳ هـ ق) از علما و مؤلّفین حوزه علمیه مشهد مقدّس می باشد.از دیگر اجداد پدری ایشان می توان به آیت الله میرزا مهدی حسینی معروف به «شهید رابع» (۱۱۵۲-۱۲۱۸ هـ ق) اشاره کرد.

خاندان مادری

جدّ اعلای مادری وی، فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی سید مرتضی حسینی لنگرودی گیلانی (۱۳۰۶-۱۳۸۳ هـ ق) است که از شاگردان برجسته آیات عظام سیّد ابوالحسن اصفهانی و میرزای بزرگ نائینی و از مراجع معاصر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود. در شهر مقدّس قم دو مدرسه علمیّه به نام آن بزرگوار تأسیس شده است.
بر حسب شجره نامهٔ موجود، اجداد مادری سیّد محمّد صادق علم الهدی از تبار عالم ربّانی آقا میر علی بن سیّد حسین دیلمانی معروف به امام‌زاده «پلا سیّد» هستند که بقعه‌ای معروفی در سادات محلّه دارد.

از حضور در درس  آیت الله بهجت فومنی تا مدیریّت آموزشی و علمی مدرسه علمیّه

 علم الهدی از سال ۱۳۶۹ وارد حوزه علمیه قم شد و با شور و شوق به تحصیل علوم دینی پرداخت و به مدد استعداد و پشتکار خویش، مراحل رشد علمی را پشت سر نهاد و دیری نپایید که در سطح درس خارج حوزه علمیّه قرار گرفت و در درس اساتید برجسته ای همچون حضرات آیات بهجت فومنی، شبیری زنجانی و حسینی میلانی حاضر شد.

سیّد محمّدصادق علم الهدی از سال ۱۳۷۶ با آموزش ادبیّات و منطق به طور رسمی به تدریس پرداخت و از سال ۱۳۸۲ بر کرسی تدریس سطوح عالی حوزه علمیّه تکیه زد، او تاکنون در بسیاری از محافل علمی معتبر حوزه علمیه قم از جمله: مدرسه آیت الله گلپایگانی، مدرسه فیضیّه، مدرسه خان، مدرسه آیت الله لنگرودی و… به تدریس کفایه، رسائل، مکاسب، فلسفه، حلقات و… اشتغال داشته است. همچنین از سال ۱۳۸۶ به دعوت مرکز مدیریّت حوزه علمیه خواهران عهده دار تدریس علم اصول در مقطع فوق لیسانس در استدیوی این مرکز بوده است و از سال ۱۳۹۰ تا کنون، در کنار تدریس دروس سطح عالی در حوزه علمیه قم، به تدریس خارج اصول فقه نیز اشتغال دارد.
وی در کنار تدریس، از سال ۱۳۸۶ تا امروز مدیریّت آموزشی و علمی مدرسه علمیّه آیت الله لنگرودی را بر عهده داشته است.

ارادت به مغز متفکر اسلامیs4sf_منتخب_۴

به گزارش دیارمیرزا علم الهدی در زندگی نامه خود نوشت خود می نویسد: «بجاست در این مجال، از بزرگی یاد کنم که علی رغم آنکه او را هیچگاه درک نکردم؛ اما گویی سالهاست که در کنارش زیسته ام و از او نکته ها آموخته ام. کسانی که مرا می شناسند، از ارادت قلبی و تعلق روحی و نزدیکی فکری اینجانب با شهید والا مقام، مرحوم آیه الله سید محمدباقر صدر آگاهند. چهره ای که فکر و سلوک و روش و منش او، بیشترین تأثیر را بر شخصیت و شاکله فکریم داشت. اینکه او را از کی و چگونه شناختم، برایم روشن نیست، اما از همان سنوات نخست طلبگی، او و اخبارش را کنجکاوانه دنبال می کردم و بعدها که با آثار و آرائش آشنا شدم، افق فکری او را به خود بسیار نزدیک یافتم و اینک سالهاست که در مدرسه فیضیه، شب ها، بعد از نماز، به تدریس اندیشه های اصولی او -که در قالب حلقات ثلاث، تدوین یافته است- مشغولم.»

گفتنی است علامه شهید، آیت الله سید محمد باقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان _ و به تعبیر امام خمینی: «مغز متفکر اسلامی» _ در تاریخ اسلامی به ویژه در قرن چهاردهم هجری است.وی که از جمله فعالان سیاسی شیعی ضد حکومت بعث عراق بود در سال ۵۹ با دستور صدام حسین زندانی و شکنجه شد و در نهایت به شهادت رسید.

گیلان سرزمین مادری

سیّد محمّدصادق علم الهدی که در چهارمین دوره اننتخابات مجلس خبرگان رهبری(سال ۸۵) نیز کاندیدا شده و بنا به گفته خودش از پس آزمون های شورای نگهبان نیز برآمده بود, پس از ثبت نام در پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان در گفتگو با ایلنا در خصوص دلایل کاندیداتوری خود حوزه انتخابیه گیلان گفته بود: گیلان را خانه مادری خود می‌دانم و خوشحالم که خدا توفیق داده در این مجلس کاندیدا شوم. سید محمدصادق علم الهدی در پاسخ به این سؤال که آیا شما با عموی خود آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد اختلاف فکری دارید؟ با تاکید بر تفاوت جایگاه‌ها بین خودش و آیت‌الله علم‌الهدی گفت: در روش‌ها ممکن است تفاوت‌هایی بین من و ایشان باشد؛ البته هر دوی ما در هدف اشتراک‌ داریم و آن اینکه خواهان حفظ شأن و جایگاه رهبری معظّم و خواهان جامعه دینی و صلاح و خیر مردم هستیم، اما در بعضی روش‌ها ممکن است بنده را نسبت به معظّم له متفاوت ارزیابی کنند که این امر طبیعی است.

 

  • فرزاد تات
  • فرزاد تات

هذا کله , وقد ظهر الى هنا انه لایمکن اثبات ان الامر بالشىء یقتضى النهى عن ضده الخاص لامن طریق مقدمیة ترک احد الضدین للضد الاخر ولا من طریق وجود التلازم بینهما , ولکن لنا فى المسئلة بالنسبة الى مسلک المقدمیة تفصیل فنقول : ربما یکون الضدان فعلین قائمین بشخص واحد فلا اشکال فى ان ترک احدهما لیس مقدمة لوجود الاخر بل ارادة احدهما یلازم ترک الاخر قهرا فمثلا حصول الجلوس لیس متوقفا على ترک القیام بل یحصل الجلوس و ینعدم القیاس فى عرض واحد وفى رتبة واحدة بارادة الجلوس فقط کما ان تحقق النوم لا یکون متوقفا على اعدام الیقظة فى الرتبة السابقة بل ینعدم الیقظة و یحصل النوم بارادة النوم فقط , و ان شئت قلت : اذا حصل الداعى لاحدهما یحصل الصارف عن غیره فى رتبة واحدة .

هذا بخلاف ما اذا کان الضدان فعلین قائمین بشخصین کاشغال محل خاص من المسجد فانه لایمکن اشغال زید له الا بترک اشغال عمروله او کانا فعلین قائمین بشخص واحد ولکن المحل واحد و موضوع خارجى فلا یمکن ان یملا اناء الماء مثلا من اللبن بدون فراغه من الماء و هکذا کتابة شیئین فى لوح واحد فلا یمکن کتابة احدهما الا بعد محو الاخر , فهنا یکون عدم احدهما مقدمة للاخر .

ان قلت : لازم هذا التفریق بین الضدین اللذین کان احدهما موجودا من قبل , وما لیس کذلک فالمقدمیة حاصلة فى الاول دون الثانى , اى انها موجودة رفعا لادفعا .

قلنا : عدم وجود احد الضدین من قبل فى القسم الاخیر لایلازم عدم کونه مقدمة بل لازمه حصول المقدمة من قبل ففراغ الاناء من الماء لقبول اللبن لیس دلیلا على ان عدم الماء فیه لا یکون مقدمة للبن بل معناه حصول المقدمة من قبل و هو واضح .

والى ما ذکرنا یشیر ما هو المعروف فى محله من[ ( ان التخلیة قبل التحلیة]( , نعم ان الامثلة المتداولة فى کلمات القوم فى المقام کمثال الصلاة والازالة انما هى من القسم الاول , و لعل ملاحظة هذه الامثلة اوجبت انکار المحققین للمقدمیة فى مطلق الاضداد فتدبر جیدا حتى تعرف الفرق بین الموردین فانه دقیق .

  • فرزاد تات

سیّد محمّد صادق علم الهدی

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ

اشاره:

حقیقتاً زندگی این حقیر چیزی برای گفتن ندارد، اعتراف می‌کنم که ساعات عمر من بیش از آن که صرف علم و عبادت شود، به بطالت و غفلت گذشته است و گفتار و کردار من، بیش‌تر از آنکه طاعت خدای عزّ و جلّ باشد، بندگی نفس امّاره‌ام بوده است و افسوس و صد افسوس …

امّا این سطور سیاه، بخشی از عرض حالی است که در سال 1385 به مناسبت حضور در عرصه انتخابات خبرگان نوشته‌ام که با اندکی ویرایش به سمع و نظر می‌رسد، هر چند که اذعان دارم با وجود عالمان وارسته‌ای که عمری به زهد و تقوی در این حوزه زیستند و با کوله باری از علم و عمل، گمنام از این دنیای فانی رفتند، بیان همین مقدار نیز زیادی است، امّا شاید درخواست دوستان عزیز را اجابتی باشد …

بسم الله الرحمن الرحیم

این حقیر «سیّد محمّد صادق علم الهدی» در تهران به سال 1355 شمسی در یک خاندان روحانی به دنیا آمدم. والد معظّم آیت الله آقای حاج سید عبدالهادی علم الهدی، از عالمان خدوم و پرتلاش تهران است. ایشان با تأسیس حوزه علمیه و مؤسّسات خیریه، و از طریق تدریس و منبر و محراب، منشأ خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در این شهر بوده و هستند.

جدّ پدری اینجانب مرحوم آیه الله حاج سید محمد علم الهدی -قدس سره-، از  علمای ابرار شهر تهران بود که پس از عمری سرشار از برکات علمی و دینی، بر اثر عارضه قلبی، به سال 1367 به دیار باقی شتافت  و در کنار مولایش علی بن موسی الرضا –علیه السلام- آرام گرفت. پس از وفات ایشان، حضرت والد از قم به تهران عزیمت کردند و جای خالی پدر را به نیکی پر نمودند.

گفته می شود اجداد ما تا امام صادق عمدتا از عالمان دینی روزگار خویش بوده اند.

مادرم، علویه جلیله، دخت آیه الله معظّم آقای حاج سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی است که به حق فقیهی وارسته و به دور از هواها و امیال نفسانی است. از توفیقات الهی که از طفولیت تا کنون، شامل حال اینجانب بوده است، بهره مندی از انفاس قدسی و افاضات علمی این عالم متّقی است.

از همان دوران کودکی و به موجب میراث خاندانی، شوق زایدالوصفی نسبت به کسوت مقدس روحانیت داشتم و هیچ شغل و شیوه دیگری را برای خود نمی پذیرفتم. 

در دوران تحصیل، کم کم نقاط ضعف و قوّتم به روشنی نمایان شد؛ در درس های فهمی و تحلیلی موفّق بودم؛ این گونه درس ها برایم آسان و شیرین می نمود. گاه می شد بدون معلّم، درس را به راحتی فرا می گرفتم. اما در مقابل، تلخ ترین خاطرات ایام تحصیلم، مربوط به درس های حفظی، از قبیل املاء و جغرافی و تاریخ و ادبیات… است! هنوز هم برای حفظ اسم و آدرس و تلفن و شعر… دچار مشکل می شوم!

در اواخر دهه شصت و پس از پایان دوره سیکل، همان شوقی که وصفش گذشت، مرا از کانون خانواده جدا کرد و به حوزه علمیه قم کشاند. شوق تحصیل و امید به آینده ای روشن، مشکلات سفر و دوری از خانواده را هموار می کرد. مقدّمات حوزه را با شور و اشتیاقی فراموش نشدنی، پشت سر گذاشتم و به مرحله سطح عالی حوزه راه یافتم.

در حوزه نیز درس های فهمی و  فکری مانند علم اصول و فقه استدلالی و تا حدودی منطق و فلسفه برایم جذابیت بسیار داشت و در این دروس، پیشرفت خوبی داشتم.

در طول دوران تحصیل، توجه ویژه ای به فهم عمیق مباحث درسی و تعمّق و تفکر در پیرامون آن داشتم. تا آنجا که می شد مشکلات درسی را به نزد استاد نمی بردم و خود، به اتّکای فکر خویش، در صدد حلّ آن می شدم. حتی در یک مقطع، سعی من بر این بود که متن کتب سطح عالی حوزه را که ادبیات پیچیده ای داشت، پیش از از حضور در درس استاد و بدون مراجعه به شرح و حاشیه، عمیقاً بفهمم؛ این امر -هر چند، گاه، وقت بسیاری از من می گرفت- اما منشأ برکات زیادی بود.

در سال های میانی دهه هفتاد، در درس خارج حاضر شدم که بحمدالله این حضور، تا به امروز ادامه دارد. در مورد حضور در درس خارج، به کیفیت معتقد بودم تا کمّیت؛ معتقد بودم به جای افزودن بر تعداد درس ها، می بایست بر فعالیت های علمی پیش و پس از درس افزود و مطالعه و تحقیق و تفکر پیرامون درس را تا آنجا پیش برد که به «نظر» و «رأی» رسید. هر چند در ابتدای کار، آراء به دست آمده، ضعیف و نامطمئن است و چه بسا به دل خود صاحب رأی هم نچسبد!  اما به تدریج، و به مدد ممارست بیشتر و با گسترش دایره معلومات و افزایش توان و قوه استنباط، خطاها کاهش یافته و آراء پخته تری به دست خواهد آمد.

به یاد دارم که این روش را، در همان روزهای نخستین حضورم در درس خارج، به کار می بستم.

توصیه ای که خود از آن بسیار بهره برده ام و به همه محصّلین نیز بسیار توصیه می کنم اینکه؛ از همین آغاز، اندیشیدن را تمرین کنند!

اندیشه ما درست مانند عضلات ماست! همانگونه که برای پرورش و تقویت عضلات، نرمش و ورزش زیادی لازم است، پروراندن و تقویت قوه اندیشه نیز، کار یک شبه نیست و تمرین و تلاش بسیار می طلبد. تحصیل منفعلانه، بدون فکر و تأمّل، راه به جایی نمی برد. طلبه و دانشجویی که فقط مستمع خوبی است، به این زودی ها به ثمر نخواهد نشست. باید در کنار استماع دقیق، تفکر عمیق داشت. تفکر و اندیشیدن از دشوارترین کارهاست، بسی دشوارتر از مطالعه کردن و در درس استاد حاضر شدن، و این امر دشوار، جز با تمرین و ممارست، آسان نگردد.

بجاست در این مجال، از بزرگی یاد کنم که علی رغم آنکه او را هیچگاه درک نکردم؛ اما گویی سالهاست که در کنارش زیسته ام و از او نکته ها آموخته ام. کسانی که مرا می شناسند، از ارادت قلبی و تعلق روحی و نزدیکی فکری اینجانب با شهید والا مقام، مرحوم آیه الله سید محمدباقر صدر آگاهند. چهره ایکه فکر و سلوک و روش و منش او، بیشترین تأثیر را بر شخصیت و شاکله فکریم داشت. اینکه او را از کی و چگونه شناختم، برایم روشن نیست، اما از همان سنوات نخست طلبگی، او و اخبارش را کنجکاوانه دنبال می کردم و بعدها که با آثار و آرائش آشنا شدم، افق فکری او را به خود بسیار نزدیک یافتم و اینک سالهاست که در مدرسه فیضیه، شب ها، بعد از نماز، به تدریس اندیشه های اصولی او -که در قالب حلقات ثلاث، تدوین یافته است- مشغولم. 

در دوران تحصیل، از تدریس و برکات آن غافل نبودم و در غالب علوم حوزوی، تدریس داشته ام، از جمله: ادبیات، منطق، فلسفه، فقه، اصول… در سنوات اخیر که اشتغال به تدریس سطوح عالی حوزه داشته ام، لطف و استقبال رفقای طلبه، باعث شد وقت بیشتری را به این امر اختصاص دهم، به گونه ای که تدریس سه درس در روز، جزء لاینفک برنامه روزانه حقیر بوده است. جا دارد از تمام این دوستان، که به محفل بحث ما گرمی بخشیدند صمیمانه تشکر کنم و برای تک تکشان از خداوند متعال توفیقات روزافزون علمی و عملی را مسألت نمایم.

در سال جاری(1385) با اعلام رسمی آغاز ثبت نام چهارمین دوره مجلس خبرگان، با مشورت و در نهایت، با مساعدت استخاره، ثبت نام کردم و به لطف الهی، از عهده آزمون های دقیق و دشوار فقهای محترم شورای نگهبان برآمدم که بجاست از آن بزرگواران نیز، که با ذهنیت مثبت، پذیرای اینجانب بودند، تقدیر کنم…

                                                                                            سید محمد صادق علم الهدی

https://alamolhoda.ir/brief-biography/

 

  • فرزاد تات

نهی بر مقدور و ممتنع

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ
  • فرزاد تات

۱۰ - منبع

 

۱ - تعریف لغوی نائب فاعل

[ویرایش]



"نائب فاعل" یک ترکیب اضافی و مشتمل بر دو لفظ "نائب" و "فاعل" است. لفظ "نائب"، اسم فاعل از ماده ی "نوب" و در لغت به معنای جانشین 

[۱]

 و لفظ "فاعل"، اسم فاعل از ماده ی "فعل" و در لغت به معنای عامل و انجام دهنده است. 

[۲]


 

۲ - تعریف اصطلاحی نائب فاعل

[ویرایش]



"نائب فاعل" در اصطلاح نحو، لفظی را گویند که در صورت عدم ذکر فاعل، جانشین آن شده و عامل مقدّم به آن اسناد داده می­شود؛ 

[۳]

 به عنوان مثال "زیدٌ" در عبارت «ضُرِبَ زیدٌ» نائب فاعل بوده که با عدم ذکر فاعل "ضَرْب"، فعل مجهول "ضُرِبَ" به آن اسناد داده شده است.
 

۳ - وجه نامگذاری نائب فاعل

[ویرایش]



در مواردی با عدم ذکر فاعل در کلام، الفاظی جانشین آن شده و بسیاری از احکام فاعل همچون "اعراب رفع"، "تاخر از عامل" و "جزء اساسی (عمده) بودن در جمله" بر آنها جاری می‌ شود؛ 

[۴]

 از این رو با توجه به معنای لغوی "نائب" (جانشین)، به این الفاظ "نائب فاعل" گویند. البته ذکر این نکته قابل توجه است که فقط الفاظ خاصّی می‌توانند نائب و جانشین فاعل شوند که در عنوان مستقل "الفاظ نیابت کننده از فاعل" به آنها اشاره می­شود.
 

۴ - جایگاه نائب فاعل

[ویرایش]



مبحث نائب فاعل در کتابهای نحوی در باب "اسم"، بخش مرفوعات مورد بررسی قرار می­گیرد؛ عالمان نحو "نائب فاعل" را به دنبال مباحث "فاعل" ذکر می‌کننداگر چه بعضی همچون ابن حاجب در "الکافیه" میان آن دو، به مبحث "تنازع" پرداخته‏اند. از این رو در بحث از جایگاه "نائب فاعل" باید به جایگاه "فاعل" در علم نحو توجه شود.
بعضی از عالمان نحو در عنوان مباحث "نائب فاعل"، تعبیر "مفعول ما لم‏یسمّ فاعله" 

[۵]

 را به کار برده و بعضی عنوان بحث را "النائب عن الفاعل" قرار داده‏اند. 

[۶]


 

۵ - سبب عدم ذکر فاعل در کلام

[ویرایش]



سبب عدم ذکر فاعل بر دو گونه است:
 

۵.۱ - سبب معنوی


از جمله سببهای معنوی حذف فاعل می‏‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
 

۵.۱.۱ - علم به فاعل


علم به فاعل؛ 

[۷]

 مانند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ»؛«جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد». 

[۸]

 در این آیه شریفه "کُتِبَ" فعل مجهول و "الْقِتَالُ" نائب فاعل آن واقع شده و عدم ذکر فاعل (خداوند) به سبب معلوم بودن آن است.
 

۵.۱.۲ - جهل به فاعل


جهل به فاعل؛ 

[۹]

 مانند: «سُرِقَ الَمتَاعُ»؛ در این مثال "سُرِقَ" فعل مجهول و "الَمتَاعُ "نائب فاعل آن واقع شده و عدم ذکر فاعل (سارق) به سبب مجهول بودن آن است.
 

۵.۱.۳ - عدم تعلق غرض به ذکر فاعل


عدم تعلق غرض به ذکر فاعل؛ 

[۱۰]

 مانند: «وَ إذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»؛«هرگاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید؛ یا (لااقل) به همان‌گونه پاسخ گویید». 

[۱۱]

 در این آیه شریفه خداوند به مسلمانان امر می‏کند که سلام مسلمان را اگر مومن باشد، بصورتی بهتر از سلام خودش پاسخ بدهند. 

[۱۲]

 این حکم عمومیت داشته و شامل سلام هر مسلمانی می‏شود؛ از این رو غرضی به ذکر فاعل (سلام کننده) تعلق نگرفته و با عدم ذکر آن، فعل مجهول (حُیِّی) به نائب فاعل (تُم) اسناد داده شده است.
د. تمایل در مخفی کردن فاعل؛ 

[۱۳]

 مانند: «سُرِقَ البیتُ»؛ در این مثال فاعل سرقت به جهت تمایل متکلم به مخفی ماندن آن، ذکر نشده و فعل مجهول (سُرِقَ) به نائب فاعل (البیتُ) اسناد داده شده است.
 

۵.۲ - سبب لفظی


از جمله سبب‌های لفظی حذف فاعل می‏توان به دو مورد ذیل اشاره کرد: 

[۱۴]


 

۵.۲.۱ - رعایت سجع در کلام


رعایت سجع در کلام( سجع در اصطلاح بلاغت آن است که کلمه­های آخر جمله‌ها در نثر در حرف پایانی متفق باشند.) 

[۱۵]

 ، مانند: «مَنْ طابتْ سَرِیرتُه حُمِدَتْ سیرتُه»؛ در این عبارت به جهت رعایت سجع، فاعل حمد (الناس) ذکر نشده است زیرا با ذکر آن (حمد الناسُ سیرتَه)، حرف "تاء" در "سیرته" حرکت فتحه گرفته و با اسم [[]] قبل (سریرتُه) مشابهتی ندارد؛ از این رو با حذف فاعل، فعل مجهول (حُمِدَتْ) به نائب فاعل (سیرتُه) اسناد داده شده است.
 

۵.۲.۲ - ایجاز در کلام


ایجاز در کلام (ایجاز در اصطلاح بلاغت به معنای قرار دادن معانی بسیار در قالب الفاظ کمتر از آن است بطوریکه معنا و مقصود را به روشنی و فصاحت برساند.) 

[۱۶]

، مانند: «ذَلِکَ وَ مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ»؛ 

[۱۷]

 «(آری، مطلب) چنین است! و هر کس به همان مقدار که به او ستم شده ­است مجازات کند».
فعل مجهول، فعلی است که فاعل آن به عللی حذف شده است. در این آیه شریفه به جهت خلاصه گویی، فاعل عقوبت دوم در کلام ذکر نشده و فعل مجهول (عُوقِبَ) به نائب فاعل (ضمیر مستتر "هو") اسناد داده شده است.
 

۶ - اقسام عامل در نائب فاعل

[ویرایش]



 

۶.۱ - عاملِ رفع در نائب فاعل


عاملِ رفع در "نائب فاعل" بر دو گونه است:
 

۶.۱.۱ - فعل مجهول تامّ متصرف


فعل مجهول 

[۱۸]

 تامّ (فعل تامّ، فعلی است که با مرفوعش (فاعل) کلام ایجاد می­شود در مقابل فعل ناقص که در ایجاد کلام علاوه بر مرفوع (اسم) به منصوب (خبر) نیز نیاز دارد.) 

[۱۹]

 متصرف(فعل متصرف، فعلی است که همیشه به صورت یک صیغه واحد نیست بلکه به صیغه‌های دیگری می‌آید و در مقابل، فعل غیر متصرف فقط به یک صیغه می‌آید.) 

[۲۰]

 ؛ مانند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ»؛«جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد». 

[۲۱]

 در این آیه‏ شریفه "کُتِبَ" فعل مجهول تامّ و "الصِّیَامُ" نائب فاعل آن است.
 

۶.۱.۲ - شبه فعل مجهول تامّ متصرف


این شبه فعل خود بر دو گونه است:
الف. اسم مفعول؛ مانند: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»؛ «زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت می­کشند، و کسانی که برای جلب محبتشان اقدام می‌شود». 

[۲۲]

 در این آیه شریفه "الْمُؤَلَّفَةِ" اسم مفعول و عامل شبه فعل واقع شده و "قُلُوبُهُمْ" نائب فاعل آن است.
ب. اسم منسوب؛(اسم منسوب اسمی است که به آخر آن "یاء" مشددی که قبل از آن کسره است، اضافه شده تا بر آنچه به آن اسم نسبت داده شده دلالت کند.) 

[۲۳]

 

[۲۴]

 مانند: «صاحِبْ رجلاً نبَوِیّاً خُلقُه»؛ در این مثال "نبَویّاً" اسم منسوب و عامل شبه فعل واقع شده و "خُلقُه" نائب فاعل آن است.

 

۷ - نائب فاعل در قرآن

[ویرایش]



آیه «خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً»، 

[۲۵]

 (انسان ضعیف آفریده شده و در برابر طوفان غرائز، مقاومت او کم است)؛ در این آیه شریفه "الْاِنْسانُ" نائب فاعل و فعل مجهول "خُلِقَ" عامل آن است. 

[۲۶]


 

۸ - نائب فاعل در حدیث

[ویرایش]



حدیث «لاَ یُعَابُ اَلْمَرْءُ بِتَأخِیرِ حَقِّهِ إنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ»؛ 

[۲۷]

 (امیر مومنان علیه السلام فرمودند: مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می­گیرد، بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حقش نیست بگیرد.)؛ در این حدیث شریف "اَلْمَرْءُ" و "مَنْ" نائب فاعل و دو فعل مجهول "لاَ یُعَابُ" و "یُعَابُ" به ترتیب عامل آنها هستند.

 

۹ - پانویس

[ویرایش]


 

۱. ↑ ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، موسسة الاعلمی، ۱۴۲۶ ه ق، چاپ اول، ج۱، ص۷۷۴، ماده‌ی نوب.    
۲. ↑ ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، موسسة الاعلمی، ۱۴۲۶ هـ ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۰۴۵، ج۲، ص۳۰۵۵، ماده‌ی فعل.
۳. ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۱۳.
۴. ↑ حسن، عباس؛ النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، ‌چاپ دوم، ج۲، ص ۹۶.
۵. ↑ الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی؛ شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ ه.ش، چاپ اول، ‌ج۱، ‌ص ۱۶۰.    
۶. ↑ حسن، عباس؛ النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، ‌چاپ دوم، ج۲، ص۹۶.
۷. ↑ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ همع الهوامع، قم، منشورات الرضی، زاهدی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱، ص۱۶۱.
۸. ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۱۶.    
۹. ↑ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ همع الهوامع، قم، منشورات الرضی، زاهدی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱، ص۱۶۱.
۱۰. ↑ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ همع الهوامع، قم، منشورات الرضی، زاهدی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱، ص۱۶۱.
۱۱. ↑ النساء/سوره۴، آیه۸۶.    
۱۲. ↑ الطبرسی، امین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن؛ تفسیر مجمع البیان، المجمع العالمی لأهل البیت، ج۳، ص ۱۷۴.    
۱۳. ↑ الشرتونی، رشید؛ مبادئ العربیة قسم النحو، قم، موسسة دارالذکر، ۱۴۲۰هـ.ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص ۴۴.
۱۴. ↑ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر؛ همع الهوامع، قم، منشورات الرضی، زاهدی، ۱۴۰۵هـ.ق، ج۱، ص۱۶۱.
۱۵. ↑ التفتازانی، سعد الدین؛ مختصر المعانی، قم، انتشارات مصطفوی، ج۱، ص۲۱۰.
۱۶. ↑ الهاشمی، احمد؛ جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، مرکز الاعلام الاسلامی، ص۲۲۲.
۱۷. ↑ الحج/سوره۲۲، آیه۶۰.    
۱۸. ↑ الغلایینی، مصطفی؛ جامع الدروس العربیة، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۹هـ. ش، چاپ اول، ج۱، ص۴۸.
۱۹. ↑ الغلایینی، مصطفی؛ جامع الدروس العربیة، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۹هـ. ش، چاپ اول، ج۲، ص۲۷۶.
۲۰. ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی؛ بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۸۰.
۲۱. ↑ بقرة/سوره۲، آیه۱۸۳.    
۲۲. ↑ توبه/سوره۹، آیه۶۰.    
۲۳. ↑ الغلایینی، مصطفی؛ جامع الدروس العربیة، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۹هـ. ش، چاپ اول، ج۲، ص۲۵۰ـ۲۵۱.
۲۴. ↑ حسن، عباس؛ النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، ‌چاپ دوم، ج۴، ص۶۵۷.
۲۵. ↑ النساء/سوره۴، آیه۲۸.    
۲۶. ↑ صافی، محمود بن عبدالرحیم؛ الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، بیروت، دار الرشید، موسسة الایمان، ۱۴۱۱هـ.ق، چاپ اول، ج۵، ص۱۶.
۲۷. ↑ دشتی، محمد؛ ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات پارسایان، ۱۳۷۹هـ.ش، چاپ دوم، حکمت۱۶۶، ص۶۶۶.
  • فرزاد تات

معامله به معنی الاخص و الاعم

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۵۵ ب.ظ

 

کلیدواژه: معامله، بیع، خرید و فروش،

پرسش: شرایط بیع صحیح چیست؟

پاسخ:
 

فهرست مندرجات

۱ - معامله
       ۱.۱ - معامله به معنای
       ۱.۲ - معامله به معنای اخص
۲ - معامله بیع
۳ - شرایط عقد‌
       ۳.۱ - اول
       ۳.۲ - دوم
۴ - شرایط جنس و عوض آن‌
       ۴.۱ - اول
       ۴.۲ - دوم
       ۴.۳ - سوم
       ۴.۴ - چهارم
       ۴.۵ - پنجم
۵ - شرایط فروشنده و خریدار
۶ - پانویس
۷ - منبع

 

۱ - معامله

[ویرایش]


این سؤال خیلی کلی است؛ زیرا واژه معامله در فقه و عرف به معانی متعددی همچون معامله به معنای اعم، معامله به معنای اخص و معامله به معنای متوسط بین اخص و اعم می‌آید.
 

۱.۱ - معامله به معنای

معامله به معنای اعم یعنی اعمال و وظایفی که در آنها قصد قربت معتبر نیست؛ چه نیاز به إنشا داشته یا نداشته باشند؛ مثل طهارت لباس و بدن، بیع و نکاح و طلاق.
 

۱.۲ - معامله به معنای اخص

معامله به معنای اخص یعنی اعمال و وظایفی که در آنها قصد قربت معتبر نیست؛ اما نیاز به إنشای طرفین دارد؛ مثل نکاح. معامله به معنای متوسط بین اخص و اعم یعنی اعمال و وظایفی که در آنها قصد قربت معتبر نیست؛ اما حداقل نیاز به إنشا از یک طرف دارد؛ مثل طلاق. 

[۱]



هم‌چنین در عرف امروزی جامعه ایران معامله به معنای خرید و فروش (بیع) استعمال می‌شود. بنابراین باید مشخص کنید که منظور شما از واژه معامله، کدام معناست تا بتوانیم پاسخ دقیق بدهیم.
 

۲ - معامله بیع

[ویرایش]


اما اگر منظور شما از معامله بیع (خرید و فروش) باشد، باید گفت بیع دارای شرایط متعددی در عقد، جنس، خریدار و فروشنده است که به آنها اشاره می‌کنیم:
 

۳ - شرایط عقد‌

[ویرایش]



 

۳.۱ - اول

در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربی بخوانند، و اگر فروشنده به فارسی بگوید، این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید: قبول کردم، معامله صحیح است؛ ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشا داشته باشند؛ یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد. 

[۲]


 

۳.۲ - دوم

اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی که از خریدار می‌گیرد، مال خود را مِلک او کند و او بگیرد، معامله صحیح است و هر دو مالک می‌شوند. 

[۳]


 

۴ - شرایط جنس و عوض آن‌

[ویرایش]



 

۳.۱ - اول

مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.
 

۳.۲ - دوم

بتوانند آن را تحویل دهند، بنابراین فروختن اسبی که فرار کرده، صحیح نیست.
 

۴.۳ - سوم

خصوصیاتی را که در جنس و عوض هست، معین نماید.
 

۴.۴ - چهارم

کسی در جنس، یا در عوض آن حقی نداشته باشد، بنابراین مالی را که انسان پیش کسی گرو گذاشته، بدون اجازه او نمی‌تواند بفروشد.
 

۴.۵ - پنجم

آن‌که بنا بر احتیاط مستحب خودِ جنس را بفروشد نه منفعت آن را. 

[۴]


 

۵ - شرایط فروشنده و خریدار

[ویرایش]


۱. بالغ باشند.
۲. عاقل باشند.
۳. حاکم شرع آنان را از تصرف در اموالشان جلوگیری نکرده باشد.
۴. قصد خرید و فروش داشته باشند، اگر به شوخی بگوید مال خود را فروختم، معامله باطل است.
۵. کسی آنها را مجبور نکرده باشد.
۶. جنس و عوضی را که می‌دهند مالک باشند (یا مثل پدر و جد صغیر، اختیار مال در دست آنان باشد. 

[۵]

  • فرزاد تات

تحلیل رقابتی تحدیدات ممنوع در قراردادهای لیسانس فناوری

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۷ ب.ظ
  • فرزاد تات