دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

۳۳۲۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

هنگامی که یک مسبب ( معلول ) دارای چند سبب مستقل و در عرض یکدیگر باشند، بحث مهم « تداخل یا عدم تداخل اسباب »، قابلیت طرح می‌یابد. به عبارت ساده‌تر، هنگامی که اسباب، متعدد ( به قتل رساندن چند نفر ) ولی مسبب‌ها تکرار شدنی نباشند ( اجرای چند مجازات قتل )، با تداخل اسباب مواجهیم و آن‌گاه که اسباب متعدد ( مانند خوابیدن و دست زدن به میت ) و مسبب‌ها نیز قابل تکرار ( تکرار وضو ) باشند، به غیر از مواردی که دلیل خاص بر تداخل یا عدم تداخل اسباب وجود دارد، اقتضای قاعده، مطابق قول مشهور فقهای امامیه، عدم تداخل اسباب و مسببات است. اصل عدم تداخل مسببات، به اصل عدم تداخل اسباب بر می‌گردد، به این معنا که به تبع پذیرفتن قاعده عدم تداخل اسباب، این بحث به میان می‌آید که آیا لازمه تعدد اسباب، انجام یک مسبب است، یا انجام تکالیف متعدد. نوشتار حاضر بر آن است با تبیین اصولیِ مفهوم تداخل و عدم تداخل اسباب و مسببات به عنوان پیش‌ نیاز، مصادیق و جلوه‌های آن را در فقه جزاء و حقوق کیفری ایران، به بحث گذارد. بر همین اساس، پس از بررسی مفاهیم و ادبیات مقدماتی، مفهوم « تداخل و عدم تداخل اسباب و مسببات » با اتخاذ رویکردی اصولی، به بحث گذاشته می‌شود و پس از آن، جلوه‌های آن در فقه جزاء و حقوق کیفری ایران تبیین می‌گردد. نتیجه پژوهش حاضر نشان می‌دهد گرچه قانونگذار « عدم تداخل اسباب و مسببات » را به عنوان یک قاعده اصولی و فقهی پذیرفته است، ولی در مواردی نیز شاهد تداخل اسباب و مسببات هستیم.

  • فرزاد تات

اصل عدم تداخل

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ

اصل عدم تداخل اصل تعدّد مسبّب به تعداد اسباب و کافى نبودن یک مسبّب براى چند سبب است و از آن در اصول فقه، مبحث الفاظ، بحث مفاهیم سخن رفته است.

۳ - منبع

 

۱ - تداخل اسباب و مسببات

[ویرایش]



تداخل و عدم تداخل یا در اسباب است و یا در مسبّبات. عدم تداخل اسباب آن است که اگر اسباب شرعى چیزى متعدّد باشد- مانند خوابیدن و ادرار کردن که هر یک سببى مستقل براى وجوب وضو است و نیز همچون جنابت و حیض که سبب وجوب غسل مى‌باشند- مسبّب (وضو و غسل) نیز‌ متعدّد خواهد بود، ولى در تداخل اسباب، اسباب متعدّد، مقتضى یک مسبّب مى‌باشند؛ به طورى که گویا یک سبب پدید آمده است. در مسبّب‌ها نیز بحث تداخل و عدم تداخل این گونه مطرح است که آیا بر فرض عدم تداخل اسباب و تعدّد وجوب، اکتفا به یک امتثال مانند یک وضو یا غسل جایز است یا خیر؟
 

۱.۱ - اصل اولی در مسئله


اصل در هر دو (اسباب و مسبّبات) عدم تداخل است، مگر دلیلى بر تداخل باشد؛ چنانچه در غسل و وضو چنین است.

  • فرزاد تات

کتاب به سوی روشن ضمیری

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۴۰ ب.ظ
  • فرزاد تات

روشن ضمیری

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۳۹ ب.ظ

این مفهوم به معنای دستیابی به یک حالت شفافیت و خلوت ذهنی است که به افراد امکان می‌دهد با واقعیت خود و هستی اطرافیانشان هماهنگی پیدا کنند. این حالت آگاهی و شفافیت به فرد اجازه می‌دهد که از اندیشه‌ها و عواطف خود رهایی یابد و ذهنش به حالتی آرام و آرامش‌بخش برسد. روشن ضمیری به نوعی “بیدار بودن” و توجه به حقیقت‌های درونی و خارجی زندگی است.

اشو با ارائه دو نمونه از روشن ضمیری که تجربه کرده است، سعی می‌کند این مفهوم را توضیح دهد. اولین نمونه اشاره به این دارد که در وضعیت خلوت و زندانی، به عنوان یک حالت خلاء و هشیاری معمول، شخص به روشن ضمیری نزدیک می‌شود. این حالت آگاهی بیشتر او را به حالت “هیچ آرزویی نداشتن” و به سمت انسانی دیوانه می‌برد که هر چه کمال‌تر و روشن‌تر می‌شود، به حقیقت و واقعیت بیشتر دست پیدا می‌کند.

دومین نمونه اشاره به وضعیتی دارد که به میزانی روشن‌تر از کائنات احساس می‌کند. این موقعیت ظاهراً با حالت‌های خلوت و تفکر عمیق همراه است و باعث احساس هماهنگی با محیط اطراف می‌شود؛ مانند حرکت ستارگان در آسمان، طلوع خورشید و شکوفه‌گشایی گل‌ها.

از طریق اشاره‌ها و نظرات اشو، به نظر می‌آید که روشن ضمیری به معنای شناخت حقیقت و هماهنگی با واقعیت و طبیعت است. این هماهنگی به سمت آگاهی و شفافیت ذهنی برده و انسان را به سوی حالت‌های معنوی و آرامش بخش هدایت می‌کند.

اصول و مفاهیم مرتبط با روشن ضمیری اشو :

طبیعت و هماهنگی با هستی: اشو معتقد است که روشن ضمیری به معنای هماهنگی با هستی و طبیعت است. این هماهنگی به معنای آگاهی و تطابق با نیازها و ضرورت‌های حقیقت درونی و خارجی زندگی است. این نوع هماهنگی و آگاهی به انسان اجازه می‌دهد تا از زندگی با اصول و ارزش‌های اصیل استفاده کند و بهترین نتیجه را در عملکرد و رفتارهایش به دست آورد.

خالی شدن از افکار و عواطف: روشن ضمیری بر اساس نقل‌قول اشو به معنای خالی شدن از اندیشه‌ها و عواطف است. این به معنای آرامش ذهنی، تسلیم به حقیقت و دستیابی به حالت شفاف و آرام ذهن است. این وضعیت می‌تواند از طریق مراقبه، تفکر عمیق، و فرآیندهای روحانی حاصل شود.

عذاب ناشی از تعارض با هستی: اشو معتقد است که عذاب و مشکلات انسان از تعارض با هستی و عدم هماهنگی با طبیعت زندگی نشات می‌گیرد. این تعارض می‌تواند به علت عملکرد نادرست ذهن، تعصب‌ها، و تناقضات درونی و خارجی رخ دهد. روشن ضمیری به معنای دستیابی به آگاهی و هماهنگی با هستی از این تعارضات خلاصی می‌آورد و باعث شادابی و روشنی ذهن می‌شود.

آگاهی از حقیقت و رهایی از خود: اشو معتقد است که روشن ضمیری به معنای شناخت حقیقتی عمیق و اساسی از وجود انسان است. این نوع آگاهی به فرد اجازه می‌دهد تا از محدودیت‌ها و مرزهای خود رهایی پیدا کند و برای شناخت حقیقت و وجود اوج بیابد.

خلاء و هیچ‌آرزویی: در تعریف اشو، روشن ضمیری به معنای دستیابی به وضعیتی از خلاء و هیچ‌آرزویی است. این به معنای ترک انگیزه‌های نفسی و عدم تعلق به دنیای مادی و ذهنی است. این حالت تسلیم و تواضع به حقیقت و واقعیت به فرد اجازه می‌دهد تا آگاهی و شفافیت را تجربه کند و از افکار و خواسته‌های خود برکنار شود.


طبیعت آگاهی و نور داخلی: اشو معتقد است که ذات هر فرد به نوری مشابه نور جهانی پیوند دارد. او با توجه به این مفهوم، روح انسان را بی‌نهایت و بی‌انتها و متصل به منابع اصلی زندگی می‌داند. روشن ضمیری بر اساس این نظریه، به معنای دستیابی به این نور داخلی و درک حقیقت وجود انسانی است.

هویت وجودی: اشو احتمالاً به مفهومی از هویت وجودی اشاره می‌کند که بر اساس آن، هر فرد از وجودی جهانی درونی برخوردار است که جزء ذات او است. روشن ضمیری به معنای شناخت این هویت وجودی و اتحاد با وجود جهانی است که فراتر از فردیت و انفرادیت انسان می‌رود.

تأمل و مراقبه: روشن ضمیری احتمالاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم نیازمند تمرین‌های معنوی و روحانی است که باعث افزایش آگاهی و شفافیت در ذهن می‌شود. این تمرین‌ها می‌توانند شامل مراقبه، تفکر عمیق، مدیتیشن، و تعمق در اصول دینی یا فلسفی باشند.

  • فرزاد تات

شرطی‌شدن کلاسیک(شرطی‌شدن واکنشی، شرطی‌شدن نوع I)

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۹ ب.ظ
  • فرزاد تات

تداخل اسباب و مسببات/مفهوم شرط/مفاهیم

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۷ ب.ظ

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تداخل اسباب و مسببات/مفهوم شرط/مفاهیم.

صحبت در این بود که آیای مقتضای ظهور جمله شرطیه آن است که آیای تعدد شرط و تکرار آن موجب تکرر جزاء هم می‌شود یا خیر؟ مثلاً اگر کسی هم بول کرد و هم خوابید، آیا باید دوبار وضو بگیرد؟ یا اگر کسی چندین بار در صوم یوم رمضان اکل نمود، باید برای هربار یک کفاره پرداخت نماید؟

در پاسخ گفتیم: اگر بازگشت تعدد شرط به شرط واحد است نامش تداخل اسباب است و تکرار جزاء لازم نیست، اما اگر قائل به استقلال شروط شدیم، تداخل منتفی خواهد بود و هر شرطی مستلزم حدوث جزاء مستقل خواهد بود.

عرض شد مرحوم فخرالمحققین می‌فرماید اگر شروط از قبیل معرِّفات باشند تداخل اسباب صحیح و اگر از قبیل اسباب و علل باشند تداخل اسباب وجهی نخواهد داشت.

در جلسه گذشته به عرض رسید که شناخت این مطلب که آیا شروط از قبیل معرفات یا اسبابند، بسیار مشکل است؛ ولکن آنچه مسلما در قضایای شرعیه واقع می‌شود این است که شرط به منزله موضوع یا جزء موضوع و یا شرط آن است و با تحقق موضوع لامحاله حکم هم حاصل و فعلی می‌شود. بنابراین اگرچه شروط به منزله علل تکوینی نیستند، لکن چون حصول حکم به تحقق موضوعش می‌باشد، شروط به منزله اسباب تحقق موضوع بوده و هر موضوعی مقتضی جزاء و حکم مستقل خواهد بود.

این مطالب را در جلسات گذشته مطرح نمودیم و گذشت.

اکنون می‌خواهیم فرمایش مرحوم آخوند را مورد بررسی قرار دهیم.

ایشان قائلند به اینکه مقتضای ظهور جمله شرطیه تعدد جزاء با تعدد شرط است.

حاصل فرمایش ایشان این است که: در مسأله قبل یعنی در مسأله تعدد شرط و اتحاد جزاء(مانند اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الاجدران فقصر) گفتیم که شروط متعدد دارای قدر جامعی هستند که در واقع هر شرطی فردی از افراد ان قدرجامع(انتزاعی)است. بنابراین هر شرطی که حاصل شود موضوع وجوب قصر هم حاصل می‌شود. ولذا هریک از خفاء اذان و خفاء جدران موجب حصول واحد قدر جامع است که عقیب آن واحد جامع حکم قصر صلات هم واجب میشود و با انتفاء قدر جامع که به انتفاء هردو شرط است وجوب قصر هم منتفی خواهد بود.

اما در مسأله مانحن فیه اینطور می‌گوییم: اگر ما در مسأله قبل قائل شویم که اطلاق هر یک از دو دلیل به دلیل دیگر مقید می‌شود یعنی اطلاق اذا خفی الجدران به دلیل اذا خفی الاذان و اطلاق خفی الاذان به اطلاق اذا خفی الجدران مقید می‌شود در اینصورت لامحاله مفهومی برای برای تعدد نمی‌ماند زیرا بازگشت هردو شرط به این است که هردو با هم شرط دخیل در حصول قصرند، بنابراین در مانحن فیه هم هر شرطی مقید به دیگر شروط می‌شود، فلذا دیگر بحثی در اتباط با تداخل اسباب و مسببات نمی‌ماند؛ اما اگر گفتیم که در مسأله قبل هر یک از خفاء اذان و جدارن سبب قصرند در این مسأله چند وجه متصور است که هیچکدام تمام نیست:

وجه اول ما از اساس منکر دلالت شرطیه بر مفهوم شویم یعنی در مثل اذا بلت فتوضا و اذا نُمت فتوضا بگوییم این جمل شرطیه دلالت بر حدوث الجزاء عند حدوث شرط ندارند، بلکه فقط دلالت بر ثبوت الجزاء فی‌الجمله دارند. در نتیجه ممکن است ده شرط هم باشند لکن این شروط فقط کاشف از ثبوت جزاء واحد هستند.

این احتمال البته بعید است زیرا ظهور جمله شرطیه در آن است که هر شرط سبب حدوث جزاء گردد، نه اینکه کاشف از ثبوت جزاء باشد. بنابراین این اجتمال مردود است.

احتمال دوم متعلق جزاء گرچه صورتا واحد است لکن بازگشت آن به حقایق متعدد است یعنی وضویی که ناشی از نوم است یک ماهیت دارد و وضویی که ناشی از بول است ماهیت دیگری دارد بنابراین هر شرطی مقتضی برای حدوث جزاست و جزاهای متعدد و دارای حقایق مختلفند.

این احتمال هم قابل قبول نیست زیرا ظاهر آن است که حقیقت جزاء، یک حقیقت واحده فارده است.

احتمال سوم تعدد شرط موجب تاکد جزاست، یعنی هر شرطی موجب حدوث جزاست، لکن نه به نحو مستقل بلکه به نحو تاکید.

این احتمال هم خلاف ظاهر جمله شرطیه است که دلالت بر حدوث جزاء به نحو استقلال هرشرط دارد و رفع ید از این ظهور بلاوجه است.

حال که اثبات گردید که این سه احتمال مردود و بلاوجه است پس باید به همان ظهور جمله شرطیه که دلالت بر حدوث جزاء عند حدوث الشرط است پایبند باشیم و بگوییم ظهور جمله شرطه در عدم تداخل اسباب است؛ لکن این وجه دارای یک اشکال عقلی است و آن اینکه این وجه موجب اجتماع حکمین متماثلین در موضوع واحد است و همانطور که اجتماع حکمین ضدین در شیئ واحد محال است اجتماع مثلین هم محال است. وقتی مولا میفرماید اذا بلت فتوضا این یعنی با تحقق بول صرف الوجود وضو واجب است و همچنین وقتی میفرماید اذا نُمت فتوضا یعنی با تحقق نوم صرف الوجود وضو واجب است و صرف الوجود لایتثنی و لایتکرر فلذا اگر قائل به حدوث جزاء عند حصول الشرط شویم اجتماع مثلین در شیئ واحد است و هذا محال عقلاً.

مگر اینکه بگوییم که مراد از جزاء فرد از صرف الوجود است نه اینکه خود صرف الوجود طبیعی وضوء مراد باشد[1] .

مرحوم نائینی بر این فرمایش اشکال نموده‌اند و آن اینکه: شما از کجا قائل به صرف الوجود شدید؛ صیغه امر مشتمل بر ماده و هیئت است. اگر مولا می فرماید صل ماده آن دلالت بر طبیعی نماز دارد و هیئت آن دلالت بر وجوب و طلب طبیعی دارد؛ حال از کجا شما صرف الوجود را قائل شدید در صیغه امر اصلا هیچ دلالتی بر صرف الوجود ملحوظ نگردیده بنابراین اکر مولا میفرماید اذا بلت فتوضا طبق ظهور جمله شرطیه هریک از بول و نوم موجب حدوث طلب وضو می‌شود و این دلالتی بر صرف الوجود ندارد. البته وقتی مولا می‌فرماید توضا این طلب طبیعی وضو به صرف الوجود حاصل گردیده و از مکلف امر ساقط می‌شود، لکن فرق است بین اینکه بگوییم متعلق امر صرف الوجود است و اینکه بگوییم مطلوب اصل طبیعت است که با صرف الوجود حاصل می‌شود. بنابراین اشکال مرحوم آخوند با این بیان وارد نخواهد بود[2] .

نتیجه اینکه حق در مسأله آن است که مقتضای جمله شرطیه عدم تداخل اسباب و هر شرطی سبب مستقلی در حدوث جزاست، زیرا ظهور جمله شرطه آن است که با هر شرطی طلب ماده(طبیعی) حادث می‌شود، پس مقتضای اذا بلت فبوضأ آن است که با حصول بول طلب ایجاد طبیعی وضوء فعلیت پیدا می‌کند و تعدد طبیعی واحد مستلزم اجتماع دو حکم برصرف الوجود طبیعی نیست.


[1] محاضرات فی الاصول، سیدابوالقاسم‌خویی ج5، ص117.

[2] محاضرات فی الاصول، سیدابوالقاسم‌خویی ج5، ص118.

  • فرزاد تات

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

94/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصل در تداخل در اسباب و مسببات/ ذیل بحث تنبیهات مفهوم شرط/ مفهوم شرط/ مفاهیم/ مباحث الفاظ/ اصول

خلاصه جلسه قبل: بحث به مقتضای اصل لفظی رسید، که باید دید مقتضای ظاهر ادله و اصل لفظی چیست؟در مورد اصل عملی بحث شد و مقصود از اصل لفظی ظهور خطابات و ادله است یعنی اگر حکم یکی باشد و شرط و سبب یا موضوع آن دو تا در این جا قهرا دو مساله مطرح است یک مساله این است که نسبت به تداخل اسباب مقتضای اصل لفظی چیست و یکی هم نسبت به تداخل مسببات.

تداخل در اسباب: این که باتعدد سبب و شرط حکم هم متعدد است یاخیر- خوب است به دو بخش تقسیم نمود

بحث اول: گاهی بحث تداخل و عدم تداخل در صورت تعدد سبب از دو سنخ است مثل ظهار و افطار

بحث دوم: گاهی تعدد در وجود و مصداق یک شرط و یک سنخ از سبب است مثل کسی که دو بار افطار کرده ولو در دو روز که افطار صدق کند یا دو بار آیه سجده را تلاوت کرده باشد.

خلاصه آیا تکرر وجودی یک شرط موجب تعدد حکم است که معنایش عدم تداخل است یا موجب بیش از یک حکم نیست که معنایش تداخل است مثل اینکه کسی دو مرتبه بول کند که دو وضو بر او واجب نیست این هم بحث دوم است.

توضیح بحث اول: در این بخش اول می خواهیم ببینیم آیا با تحقق دو شرط دو حکم تکلیفی و یا دو حکم وضعی فعلی می شود مثلاً در سجده تلاوت دو تکلیف و دو وجوب سجده می آید یا یک وجوب و در احکام وضعی - مثلاً هم شرب خمر کرده و هم قذف نموده - دو حد و هشتاد ضربه شلاق می آید یا یک حد و در این موارد مقتضای قاعده و ظهورات دو دلیل تداخل است یا خیر؟

در این جا باید دید که چه ظهورات و دلالاتی در دو دلیل هست؟ آیا دلالتی در این دو دلیل برای تعدد حکم و عدم تداخل هست یا خیر؟ یعنی آیا مقتضی لفظی و دال و ظهور لفظی که اقتضاداشته باشد عدم تداخل را در اینجا داریم یا نه؟ حال اگر داشتیم آیا دالی بر عدم تداخل هم داریم یا خیر؟ و اگر چنین دالی را داشتیم بدین معناست که هم ظهوری بر تداخل و هم ظهوری بر عدم تداخل داریم در این صورت میان آنها تعارض رخ می دهد

سیر تداخل و تعارض: در اینجا لازم است ملاحظه شود که کدام را باید مقدم کرد و چه گونه باید تعارض را علاج کرد. ادعا شده که ظهوری بر عدم تداخل داریم و ظاهر خطابات عدم تداخل است و از آن طرف گفته شده ظهوری بر تداخل هم داریم و بعد هم گفته شده که ظهور اول مقدم است بر ظهور دوم پس باید بحث در سه مرحله طی شود .

مرحله اول: اما در مرحله اول ـ یعنی در ظهوری که بر عدم تداخل در صورت تعدد شرط دلالت دارد ـ بیانات و تعبیراتی برای این مطلب ذکر نموده اند که ذیلاً به آنها اشاره می کنیم .

نظر شیخ انصاری: تقریب اول منسوب به شیخ انصاری(رحمه الله)([1] )است که تقریر آن را این گونه بیان می کنیم که دو ظهور در قضیه شرطیه موجود است که تعدد حکم و عدم تداخل را اثبات می کند یکی این که شرط در قضیه شرطیه علت تامه و سبب مستقل حکم در جزاء است و این ظهور در منطوق جمله شرطیه است و ما قبلاً عرض کردیم که در قضیه شرطیه یک بحث در تمامیت سببیت یا استلزام شرط برای جزاء است و یک بحث انحصاریت آن است که از انحصاریت مفهوم استفاده می شد و از تمامیت استقلالیت شرط استفاده می شود که این ظهور دوم بر عدم تداخل دلالت دارد.

زیرا که اگر شرط سبب تام و مستقل در ترتب حکم است و جزء السبب نیست پس هر شرط اقتضای یک حکم مستقل را دارد ظهور دوم این است که ظاهر منطوق شرطیه این گونه است که شرط ذکر شده در آن سبب و شرط اصل حکم است نه تأکدّ و یا شدت آن زیرا که اصل حکم در جزاء بر آن مترتب شده است و لازمه جمع بین این ظهور این است که در موردی که هر دو شرط موجود شود اصل حکم متعدد می شود و این همان عدم تداخل در اسباب است که اگر یکی باشد یا باید هر دو جزء العله یک حکم باشند که خلاف ظهور اول است و یا یکی سبب اصل حکم و دیگری سبب شدت و تأکد آن حکم باشند که این هم خلاف ظهور دوم است .

اشکال شهید صدر: شهید صدر(رحمه الله)([2] ) نسبت به این تقریب می فرماید ما ظهور دوم را قبول می کنیم که ظهوری وضعی و یا سیاقی در جمله شرطیه است ولی ظهور اول مدرکی ندارد غیر از همان اطلاق «واوی» یعنی اطلاق مقابل تقیید به «واو» که قبلاً گذشت زیرا همانگونه که گفته شد از جمله شرطیه اصل علیت هم فهمیده نمی شود و تنها ترتب و یا استتباع شرط برای جزاء از آن فهمیده می شود و اطلاق «واوی» یا سکوت از ذکر قید و جزء دیگری برای شرط که بر تمامیت شرط دلالت دارد هم بیش از این اقتضا ندارد که این شرط برای ترتب اصل حکم نیازمند جزء دیگری نیست ولذا اگر به تنهایی حاصل شود بازهم آن حکم هست اما اگر با شرط دیگر موجود شود هر دو، دو حکم می آورند یا یک حکم اطلاق «واوی» اقتضای این مورد را ندارد

به عبارت دیگر تمامیت و استقلالیت فی نفسه را می رساند اما اگر با یک شرط دیگر همراه باشد مجموع می شود علت ، این را دیگر نفی نمی کند یعنی اطلاق «واوی» اقتضای استقلالیت شرط در استلزام و استتباع حکم را داشت و این به آن معنی است که هر جا شرط باشد حکم است ولی اگر با یک شرط دیگر باشد هر دو جزء العله می شوند یا خیر در این مورد اقتضائی ندارد بنابراین ظهور اول تمام نیست هر چند ظهور دوم تمام است.

نظر صاحب کفایه: تقریب دوم را مرحوم صاحب کفایه(رحمه الله)([3] )ذکر کرده است ایشان به دلالت جمله شرطیه بر تمامیت و استقلالیت شرط تمسک نکرده است با این که در بحث مفهوم آن را آورده بود و در این جا می گوید ظاهر منطوق جمله شرط این است که هرگاه شرط حاصل شود حکم جزاء حادث می شود یعنی جمله، در حدوث أصل حکم عند حدوث شرط ظهور دارد و حکمی که نبوده حادث می شود و این در صورتی است که در مورد اجتماع دو شرط تعدد حکم باشد چون مثلاً قبلا افطار کرده است و یک وجوب کفاره حادث شده است و اگر بعد ظهار کند چنانچه همان حکم باشد هر چند موکد یا شدید شود این حدوث اصل حکم نیست با این که ظاهر جمله شرطیه حدوث اصل حکم است و اصل حکم بر آن مترتب می شود یعنی باید در این تقریب مقدمه دوم هم ضمیمه شود که آن چه که حادث می شود اصل حکم است نه تأکد و شدتش .

اشکالات شهید صدر بر صاحب کفایه:

اشکال اول: این که این حدوث را از کجا استفاده می کنیم؟ در جمله شرطیه دالی بر مفهوم حدوث نیامده است و این که سنخ حکم در جزاء عند تحقق شرط حادث می شود در جائی است که جزاء بر حدوث آن حکم دلالت داشته باشد و این دالی می خواهد که اگر جزاء جمله فعلیه بود مثل (وجب) یا (یجب) در افعال گفته شده است که فعل ظاهر است در حدوث اما اگر جمله جزاء اسمیه بوده مثلا بگوید (اذا جاء زید فاکرامه واجب) دال بر حدوث در جمله نیست. بله، اگر می گفت (وجب اکرامه) می توان گفت که ظهور دارد در حدوث حکم وجوب اما جمله اسمیه این ظهور را ندارد و دلالت ندارد بر این که آیا این وجوب حادث شده است یا نه؟ و در این جهت فرقی بین حکم تکلیفی و وضعی نیست.

اشکال دوم: این است که این ظهور در حدوث در جایی تعدد را اثبات می کند که دو شرط متعاقبا ایجاد شده باشد و با هم حادث نشده باشند اما اگر باهم ایجاد شده باشند باز هم حدوث اصل حکم و ترتب آن بر هر دو شرط محفوظ است فلذا این تقریب برای جایی مفید است که احدالشرطین قبل از دیگری حادث شده باشد .

اشکال سوم: اشکال سومی هم ذکر شده به این نحو که این دلالت متوقف است بر اینکه دلیل شرط اول اطلاق ازمانی داشته باشد نسبت به زمان تحقق شرط دوم أما اگر مقید و مغیی باشد به جایی که شرط دوم حاصل نشود باز هم دلالت بر تعدد نخواهیم داشت زیرا که هنگام حصول شرط دوم ، حکم دوم حادث می شود چون که حکم اول مرتفع شده است.

البته ایشان می گوید این اطلاق ازمانی معمولا ثابت است بلکه از نظر فقهی احتمال مغیی بودن معمولاً وجود ندارد و عمده اشکال اول است که از کجا ظهور در حدوث را اثبات کنیم و اشکال دوم هم قابل دفع است به این که اگر در جائی که حصول دو شرط و دو سبب به نحو متعاقب باشند، تعدد حکم را قبول کردیم دیگر احتمال نمی دهیم جائی که با هم حاصل می شوند یک حکم فعلی باشد و از منظر فقهی احتمال فرق میان این دو نیست.

بنابراین عمده اشکال اول است که دلالت جمله شرطیه بر حدوث در جائی است که باید ثبوت حکم در جزا به نحو جمله فعلیه باشد تا بر حدوث آن حکم دلالت کند و اشکال اصلی به تقریب دوم این است.

نظر فخر المحققین: تقریب سوم بیانی است که ممکن است از کلمات مرحوم شیخ(رحمه الله) هم استفاده شود و شاید اصل این تقریب هم مربوط به فخر المحققین(رحمه الله)([4] ) است که گفته است شرائط شرعی اگر اسباب و علل احکام باشند مقتضای عدم تداخل است و أما اگر معرفات باشند می شود دو عنوان معرف از برای یک سبب باشند و یک مسبب هم بیشتر وجود نداشته نباشد. در این تقریب سوم این گونه گفته اند که همان گونه که در اسباب تکوینی اگر دو سبب ایجاد شود دو مسبب ایجاد می شود زیرا که مسبب متدلی و متحد با سبب و علت خود است پس تعدد علت عقلاً و برهاناً مقتضی تعدد مسبب است و این در اسباب و مسببات تکوینی ثابت است.

ما نمی خواهیم در شرایط احکام شرعی حرف مرحوم فخر(رحمه الله) را بزنیم تا گفته شود شرایط احکام اسباب تکوینی نیستند بلکه موضوعات هستند و حکم هم امر اعتباری و قائم به نفس اعتبار کننده است نه وجود شرط در خارج ولی عرف این را در ذهنش قیاس می کند با تکوینیات و جائی که شارع یک چیز را سبب قرار می دهد گرچه به دقت عقلی آن شرط سبب حکم نیست ولی چون که عرف این دو را مثل هم قیاس می کند استظهار عرفی از جمله شرطیه نیز همان می شود که تعدد و شرط شرعی مستلزم تعدد سبب می شود و عرف این را از دلیل دو شرطیه می فهمد.

اشکالات نظر فخر:

اشکال اول: اگر کسی بخواهد آن را به نحو عقلی مطرح کند جوابش روشن است که شرایط احکام سبب و مسبب عقلی و تکوینی نیستند و اگر کسی آن را عرفی مطرح کند این بیان هم قابل مناقشه است زیرا که عرف هم می فهمد که فرق است بین سبب و مسبب تکوینی و شرایط احکام شرعی و عرف هم می فهمد که این ها موضوعات احکام هستند و احکام هم امور اعتباری هستند نه حقیقی و نه شرط جمله شرطیه مثل جمله حملیه تقدیر و فرض برای جعل حکم است.

اشکال دوم: مطلب مذکور در فرض سبب و علت تامه بودن شرط است که آن هم در صورتی است که دالی بر آن در جمله شرطیه داشته باشیم و قبلاً عرض شد که دالی بر آن بجز اطلاق (واوی) نداریم و آن هم در رد تقریب اول گفتیم که اقتضای استقلالیت و تمامیت را در فرض اجتماع و شرط ندارد.


[1] . مطارح الانظار(ط جدید)، میرزا ابوالقاسم کلانتری، ج2، ص48.

[2] بحوث فی علم الاصول، سید محمود هاشمی شاهرودی، ج2، ص196.

[3] .کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ص202.

[4] ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، فخر المحققین، ج1، ص145.

logo

 
  • فرزاد تات

تعدد شرط

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۶ ب.ظ

تعدد شرط به تعدّد شرط در جمله‌های شرطی با وحدت جزا اطلاق می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - جمله شرطیه از مسائل مفهوم شرط
۲ - اسباب شکسته شدن نماز مسافر
       ۲.۱ - بررسی اسباب مذکور
       ۲.۲ - راه‌های پیشنهادی حل تعارض میان دو سبب
۳ - پانویس
۴ - منبع
 

۱ - جمله شرطیه از مسائل مفهوم شرط

[ویرایش]


یکی از مسایلی که در مفهوم شرط مطرح می‌شود، بحث پیرامون جمله یا جمله‌های شرطیه‌ای است که دارای شرط متعدد و جزای واحد می‌باشد؛ یعنی شرطی که موجب تحقق جزا می‌گردد، بیش از یک چیز است، مانند: «اذا خفی الاذان فقصّر» و «اذا خفی الجدران فقصّر».

[۱]

[۲]

[۳]

[۴]

 در این دو جمله، جزا واحد و شرط متعدد است؛ به این معنا که دو سبب برای شکسته شدن نماز مسافر آورده شده است:
 

۲ - اسباب شکسته شدن نماز مسافر

[ویرایش]


۱. ندیدن دیوارهای شهر؛
۲. نشنیدن اذان شهر.
 

۲.۱ - بررسی اسباب مذکور

در این گونه جمله‌ها، در صورت پذیرش مفهوم داشتن جمله شرطی، میان مفهوم یکی با منطوق دیگری تعارض پیش می‌آید، زیرا در مثال ذکر شده، ظاهر جمله اول این است که علت انحصاری برای شکسته شدن نماز ، نشنیدن اذان است؛ یعنی ندیدن دیوار شهر نمی‌تواند علت آن باشد.
این در حالی است که منطوق جمله دوم دلالت می‌کند بر این که ندیدن دیوار شهر، علت شکسته شدن نماز است.
از سوی دیگر، مفهوم جمله دوم این است که علت انحصاری شکسته شدن نماز، ندیدن دیوار شهر است؛ یعنی اگر مکلف اذان را نشنید باید نماز را کامل بخواند؛ در حالی که منطوق جمله اول دلالت می‌کند بر این که اگر اذان را نشنید، باید نماز را شکسته بخواند.
 

۲.۲ - راه‌های پیشنهادی حل تعارض میان دو سبب

برای حل تعارض میان این دو جمله، دو راه پیشنهاد شده است:
۱. از ظهور جمله شرطیه در «استقلال در سببیت»؛ یعنی از تمام سبب بودن آن برای جزا، دست برداشته و گفته شود شنیدن اذان و ندیدن دیوار شهر روی هم رفته علت برای قصر نماز می‌باشد؛
۲. از ظهور جمله شرطیه در «انحصار در سببیت» دست برداشته و گفته شود نشنیدن اذان یا ندیدن دیوار شهر هر یک به تنهایی سبب مستقل برای قصر نماز می‌باشد.

[۵]

[۶]

[۷]

[۸]


 

۳ - پانویس

[ویرایش]


۱. ↑ سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۱۵۵.    
۲. ↑ عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۲، ۱، ص۴۸۴.    
۳. ↑ خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۲، ص۱۹۶.    
۴. ↑ خمینی، روح الله، تهذیب الاصول، ج۱، ص۴۳۸.    
۵. ↑ شیرازی، محمد، الاصول، ج۴، ص۱۰۵.
۶. ↑ آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۲۰۱، ۲۰۲ و ۲۰۴.    
۷. ↑ آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۲۳۹.
۸. ↑ مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص (۱۷۸-۱۲۱).    


 

۴ - منبع

[ویرایش]


فرهنگ‌نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۳۴۴، برگرفته از مقاله «تعدد شرط».    

  • فرزاد تات

اسباب شرطیه

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۵ ب.ظ
  • فرزاد تات

شرط معرف و موثر

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ

شرایط معرِّف، به‌معنای ویژگی‌های لازم در معرِّف برای تحقق یک تعریف مقبول است.

۵ - منبع

 

۱ - اصطلاح‌شناسی

[ویرایش]


تعریف در لغت به معنای شناساندن و حقیقت چیزی را بیان کردن و آگاهانیدن است 

[۱]

[۲]

 و در اصطلاح به معنای تبدیل مجهولات تصوری به معلومات است با توسل به معلومات تصوری دیگر و، به عبارت دیگر، زدودن جهل نسبت به امری با توسل به علم به امور دیگر. به بیان دیگر به معنای مجموع تصورات معلومی است که موجب معلوم شدن تصور مجهولی می‌شود.

[۳]

 تعریف در جواب از سؤال ما هو؟ (آن چیست؟) می‌آید، و «ما» در این سؤال مای حقیقیه است که از حقیقت و ماهیت شیء سؤال می‌کند. غرض از تعریف، بیان چیستی و حقیقت معرَّف و متمایز کردن آن از سایر امور است. بنابراین، تعریف بیانگر ماهیت شیء است. مثلا در جواب سؤال «انسان چیست؟» می‌گوییم «حیوان ناطق است» یا «حیوان ضاحک است». این غرض در صورتی تامین می‌شود که معرِّف، دارای برخی ویژگی‌ها باشد.
 

۲ - شرایط تعریف

[ویرایش]


این ویژگی‌ها را شرایط معرِّف یا شرایط تعریف می‌گویند و به دو دسته شرایط معنایی و شرایط لفظی تقسیم می‌شود. این شرایط عبارت‌اند از:
اعرفیت معرِّف از معرَّف، تساوی معرِّف با معرَّف در صدق، تغایر مفهومی معرِّف و معرَّف، تقدم اعم بر اخص، و کلیت معرِّف، تعریف به الفاظ تام، تعریف به الفاظ رایج، تعریف به الفاظ صریح. آثار منفی فقدان شرایط مذکور یکسان نیست؛ مثلاً درجه نقصان ناشی از فقدان شرط «تساوی معرِّف با معرَّف در صدق» بیشتر از فقدان شرط «اعرفیت معرِّف از معرَّف» است.

[۴]

[۵]


 

۲.۱ - شرایط معنایی

تعریف دارای چهار شرط معنایی زیر است:
۱. جامعیت و مانعیت .
۲. تغایر مفهومی .
۳. دوری نبودن.
۴. معرف اجلی (آشکارتر) و اعرف (شناخته شده‌تر) از معرف باشد.

[۶]


 

۲.۱.۱ - جامعیت و مانعیت

تعریف باید جامع افراد معرف و مانع اغیار آن باشد. بنابراین شرط، معرف و معرف باید از حیث عموم و صدق با هم اتحاد داشته باشند، یعنی:
الف) هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط اطراد و منع)، و هر آن چه که معرف بر آن صدق می‌کند، معرف نیز بر آن صدق کند (شرط انعکاس یا جمع).
ب) نسبت میان معرف و معرف از میان نسب اربع، نسبت «تساوی» باشد. زیرا نسبت میان معرف و معرف:
۱. تباین نیست؛ زیرا امور مبائن قابل حمل بر یکدیگر نیستند، و همچنین در صدق با هم اتحاد ندارند.
۲. عموم نیست؛ زیرا اگر معرف اعم از معرف باشد، نه مانع اغیار معرف است و نه مفید شناسایی ذات معرف و حال آن که معرف حداقل باید مفید امتیاز (مانع اغیار) معرف باشد. مثلا تعریف انسان به «حیوانی که بر روی دو پا راه می‌رود»، مانع اغیار نیست، زیرا حیوانات دیگری هم وجود دارند که بر روی دو پا راه می‌روند.
۳. خصوص نیست؛ زیرا اگر معرف اخص از معرف باشد، نه جامع افراد معرف است و نه اجلی و اعرف از آن. مثلا تعریف انسان به «حیوان متعلم» جامع افراد نیست، زیرا بعضی از انسان‌ها متعلم نیستند.

[۷]

[۸]


 

۲.۱.۲ - تغایر مفهومی

معرف و معرف در مفهوم نباید یکسان باشند، زیرا در این صورت تقدم معلوم بودن معرف بر معرف لازم می‌آید، و این توقف شیء بر خودش است که محال است. به عنوان مثال، در تعریف حرکت به «انتقال»، یا در تعریف انسان به «بشر»، این شرط نادیده گرفته شده است.
 

۲.۱.۳ - دوری نبودن

تعریف نباید دوری باشد، یعنی نباید معرف با معرف تعریف شود، زیرا در این صورت شیء مقدم بر خود می‌شود. دور بر دو نوع است:
۱. دور مصرح (آشکار): دوری که در آن شیء بدون هیچ واسطه‌ای بر خود مقدم شود؛ مثلا تعریف خورشید به «ستاره روز» دور مصرح است. زیرا روز به زمان بالا آمدن خورشید تعریف می‌شود.
۲. دور مضمر (مخفی): دوری که در آن شیء با یک یا چند واسطه بر خود مقدم شود؛ مانند تعریف روز به «نبود شب» و تعریف شب به «نبود خورشید» و تعریف خورشید به «ستاره روز».
 

۲.۱.۴ - اجلی و اعرف بودن

معرف باید آشکارتر و شناخته شده‌تر از معرف باشد. بنابراین تعریفی که با معرف از حیث ظهور و خفا مساوی باشد، مانند تعریف عدد فرد به «عدد یک واحد کمتر از عدد زوج»، و تعریفی که اخفی از معرف باشد، مانند تعریف آتش به «عنصری شبیه به نفس» یا تعریف عنصر به «اسطقس»، جایز نیست.
 

۲.۲ - شرایط لفظی

تعریف علاوه بر این که باید به لحاظ معنایی عاری از اشکال و نقص باشد، از لحاظ لفظی نیز باید پیراسته و عاری از نقص و ابهام باشد. ابن‌سینا می‌گوید: «استعمال الفاظ مجازی و استعاری و غریب و وحشی در حدود زشت و قبیح است، بلکه باید از الفاظ مناسب، صریح و متداول استفاده کرد.» (و من القبیح ان یستعمل فی الحدود الالفاظ المجازیة و المستعارة و الغریبة و الوحشیة، بل یجب ان یستعمل فیها الالفاظ المناسبة الناصة المعتادة) 

[۹]


چند شرط مهم برای الفاظی که در تعاریف استفاده می‌شوند، عبارتند از:
۱. الفاظ واضح و عاری از ابهام و ایهام باشند.
۲. از الفاظ مشترک لفظی یا مشترک معنایی استفاده نشود.
۳. کاربرد الفاظ استعاری و مجازی بدون قرینه جایز نیست.
۴. از الفاظ نامانوس و غریب استفاده نشود؛ مانند لفظ «اسطقس» در تعریف آتش و لفظ «آخشیج» در تعریف ضد. به جای این الفاظ ما می‌توانیم به ترتیب از الفاظ «عنصر» و «ناسازگار» استفاده کنیم که برای فارسی زبان‌های امروزی مانوس ترند.

[۱۰]

[۱۱]

[۱۲]

[۱۳]


 

۳ - مستندات مقاله

[ویرایش]


در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:

• گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.
• خوانساری، محمد، منطق صوری.
• مظفر، محمدرضا، المنطق.    
• فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال‌ المیزان.
• جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق.
• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.
• حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید.    
• ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، منطق المشرقیین.    
• خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات.    
• مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه.    
 

۴ - پانویس

[ویرایش]


۱. ↑ زوزنی، حسین بن احمد، المصادر، ج۲، ص۵۷۵.
۲. ↑ داعی الاسلام، محمدعلی، ذیل واژه تعریف، فرهنگ نظام.
۳. ↑ خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی، ص۲۵۱.
۴. ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص۲۲۸.    
۵. ↑ مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۱۲۳.    
۶. ↑ ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، منطق المشرقیین، ص۴۲.    
۷. ↑ خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۱۶۴-۱۶۷.
۸. ↑ گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۸۳-۸۵.
۹. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۰. ↑ فرصت شیرازی، میرزا محمد، اشکال ‌المیزان، ص۴۰-۴۱.
۱۱. ↑ جرجانی، میر سید شریف، الکبری فی المنطق، ص۷۸-۷۹.
۱۲. ↑ مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۳۳۵۱۲۱-۱۲۴.
۱۳. ↑ مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۲۱۷-۲۱۹.    
  • فرزاد تات