دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

۳۳۲۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

۳ - منبع

 

۱ - تعریف

[ویرایش]


قرینه وجودی، مقابل قرینه عدمی بوده، و به قرینه‌ای گفته می‌شود که در کلام در قالب یک امر وجودی مانند: قید یا جمله یا حکم عقل و یا اوضاع و احوال خاص، به دست می‌آید؛ به خلاف قرینه عدمی که از راه نیاوردن قید و یا کلامی از سخن گوینده به دست می‌آید و مراد او را روشن می‌نماید؛ مانند: «رایت عینا باکیة» که کلمه «باکیة» قرینه وجودی است بر این که مراد از کلمه «عین»، چشم است. 

[۱]


 

۲ - پانویس

[ویرایش]


۱. ↑ تحریرات فی الاصول، خمینی، مصطفی، ج۲، ص۱۹۰.    
  • فرزاد تات

۳ - منبع

 

۱ - تعریف

[ویرایش]


قرینه عدمی، مقابل قرینه وجودی ، و به معنای نیاوردن قید و یا کلامی، به منظور تعیین مراد جدی متکلم برای مخاطب می‌باشد؛
به بیان دیگر، نیاوردن یک مطلب، بر اراده معنایی خاص از جانب متکلم قرینه می‌گردد،
 

۱.۱ - نمونه

مانند جایی که لفظی، به دلیل اشتراک لفظی ، بر چند معنا دلالت می‌کند، اما هرگاه بدون هیچ قیدی به کار رود، از آن، معنایی خاص که شایع است اراده می‌گردد. در چنین حالتی، نیاوردن قید ، قرینه‌ای عدمی، برای اراده معنای شایع آن است،
 

۱.۲ - مثال

مانند کلمه «عین» که مشترک لفظی بین چند معنا است، اما اگر مثلا در عرف خاصی، مطلق و بدون قید آورده شود، از آن، معنای « چشم » فهمیده می‌شود و برای دلالت بر معانی دیگر، قرینه آورده می‌شود. 

[۱]

[۲]

 

  • فرزاد تات

قرینه بر قید

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۰۶ ب.ظ
  • فرزاد تات

حمل مطلق بر مقید

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۰۶ ب.ظ
  • فرزاد تات

.وصف تمثیلی وصفی است که دو معنای ظاهری وباطنی از آن استنباط میگردد. وصف رمزی به ویژگی اطلاق میگردد که به طور مستقیم افاده معنا نمیکندو به صورت نمادین برای عبارت دیگری به کار میرود.وصف احترازی وصفی است که از هر چه غیر حکم خودش است احتراز میجوید. وصف توضیحی به شرح وبسط موصوف میپردازد.و وصف تاکیدی به کلامی اطلاق میگردد که دارای یکی از گونه های تاکید نسبت به موصوف خودش باشد.

  • فرزاد تات

وصف احترازی

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ
  • فرزاد تات

وصف توضیحی، توضیح دهنده موضوع، و غیر مؤثر در ثبوت حکم می‌باشد.

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ

۴ - منبع

 

۱ - تعریف

[ویرایش]


وصف توضیحی، وصفی است که بر موضوع عارض شده و آن را توضیح می‌دهد؛ برای مثال، در قانون آمده است:اموال دولتی‌ای که برای مصالح یا انتفاعات عمومی قرار داده شده است، قابل تملک خصوصی نیست، که در این جا وصف «برای مصالح یا انتفاعات عمومی»، توضیحی برای اموال دولتی می‌باشد و آن را تفسیر می‌نماید، ولی دائره حکم را تنگ نمی‌کند، چون بود و نبود این وصف، در دایره شمول موصوف (اموال دولتی) اثری ندارد، و یا مانند «ممکن الوجود لذاته» که قید «لذاته» برای توضیح «ممکن الوجود» است.

[۱]


 

۲ - مفهوم وصف توضیحی

[ویرایش]


وصف توضیحی نزد اصولیون مفهوم ندارد.

[۲]

[۳]


 

۳ - پانویس

[ویرایش]


۱. ↑ محمدی، ابوالحسن، مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصول فقه، ص۷۹
۲. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۲، ص۶۰.
۳. ↑ محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص۲۶۲.
  • فرزاد تات

آزمون TTC

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ
  • فرزاد تات

شرط صریح و شرط ضمنی

فرزاد تات | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ

شروط ضمن عقد ، گاه در متن عقد ذکر مى‌شوند و گاه ذکر نمى‌شوند. بدین لحاظ شرط به شرط صریح و ضمنى تقسیم مى‌شود.

۳ - منبع

 

۱ - شرط صریح

[ویرایش]


شرط صریح تعهدى است تبعى که در متن عقد بیان مى‌گردد و احکام آن همان است که پیشتر بیان شد. هر یک از طرفین عقد موظف است طبق شرط مذکور در عقد رفتار کند و متعهد نمى‌تواند از ایفاى شرط تصریح شده در عقد شانه خالى کند. منظور از تصریح این است که جمله شرط به دلالت مطابقی بر مفاد شرط دلالت کند، نه به دلالت تضمنی یا دلالت التزامی ؛ مثل آنکه در ضمن عقد بیع تصریح گردد که کالاى مورد معامله باید قبل از حمل، بیمه شود.
البته معناى صراحت این نیست که صرفا کلمه شرط در عبارت آمده باشد، بلکه کلیه قیودى که به صراحت ایجاد تعهد مى‌کنند، شرط محسوب مى‌شوند. براى نمونه اگر در متن قرارداد بیع، اوصاف کمالى براى مبیع که عین معین است ذکر شود، این اوصاف شرط صریح محسوب مى‌گردند و در فرض تخلف، خیار تخلف شرط به وجود مى‌آید یا اگر در عقد ازدواج ، در ستون اوصاف زوج در عقدنامه ، شغل یا سمت خاصى براى زوج ذکر گردد، این ذکر در حکم شرط است و در فرض تخلف، زوجه مى‌تواند به مفاد ماده ۱۱۲۸ ق. م. توسل جوید و عقد نکاح را فسخ کند.
 

۲ - شرط ضمنى

[ویرایش]


شرط ضمنی ، تعهدى است که در متن عقد ذکر نمى‌شود؛ اعم از آنکه پیش از عقد ذکر شود و عقد با لحاظ آن تشکیل گردد، یا هرگز ذکر نشود و از اوضاع و احوال و سیرۀ عرفى و سایر قراین مفادش استنباط گردد. بنابراین شرط ضمنى را مى‌توان به شرط ضمنی بنایی و شرط ضمنی عرفی تقسیم کرد. مثلا سالم بودن مبیع گرچه در عقد یا پیش از آن شرط نمى‌شود ولى به لحاظ بناى عرفى بر سالم بودن آن، یک شرط ضمن عقد است و از نوع دوم محسوب مى‌گردد.
 

۳ - منبع

[ویرایش]


قواعد فقه، ج۲، ص۵۳.    

  • فرزاد تات

کتاب کفایة الاصول جلد ۲ ، صفحه ۱۱۹

وعدم لزوم اللغویّة بدونه ، لعدم انحصار الفائدة به (١) ؛ وعدم قرینة اخرى ملازمة له.

وعلّیّته ـ فیما إذا استفیدت ـ غیر مقتضیة له ، کما لا یخفى (٢). ومع کونها بنحو الانحصار وإن کانت مقتضیة له ، إلّا أنّه لم یکن من مفهوم الوصف ، ضرورة أنّه قضیّة العلّة الکذائیّة المستفادة من القرینة علیها فی خصوص مقام ، وهو ممّا لا إشکال فیه ولا کلام ، فلا وجه لجعله تفصیلا فی محلّ النزاع ومورد النقض والإبرام (٣).

ولا ینافی ذلک (٤) ما قیل (٥) من أنّ الأصل فی القید أن یکون احترازیّا ، لأنّ الاحترازیّة لا توجب إلّا تضییق دائرة موضوع الحکم فی القضیّة ، مثل ما إذا کان بهذا الضیق بلفظ واحد. فلا فرق أن یقال : «جئنی بإنسان» أو «[جئنی] بحیوان ناطق». کما أنّه لا یلزم فی حمل (٦) المطلق على المقیّد فیما وجد شرائطه إلّا ذلک (٧) ، من دون حاجة فیه إلى دلالته على المفهوم ، فإنّه من المعلوم أنّ قضیّة الحمل لیس إلّا أنّ المراد بالمطلق هو المقیّد ، وکأنّه لا یکون فی البین غیره. بل ربما قیل (٨) : «إنّه لا وجه للحمل لو کان بلحاظ المفهوم ، فإنّ ظهوره فیه لیس بأقوى من ظهور المطلق فی الإطلاق کی یحمل علیه ، لو لم نقل بأنّه الأقوى لکونه بالمنطوق ، کما لا یخفى».

وأمّا الاستدلال على ذلک ـ أی عدم الدلالة على المفهوم ـ بآیة ﴿وَرَبائِبُکُمُ

__________________

(١) بل لذکر الوصف فوائد أخر ، کالاهتمام بشأن الموصوف ببیان فضائله أو کون الشخص معروفا بین الأفراد بهذا الوصف وغیرهما.

(٢) لأنّ العلّة ما لم تکن منحصرة لم تدلّ على المفهوم.

(٣) وفی بعض النسخ : «وموردا للنقض والإبرام».

(٤) أی : عدم المفهوم للوصف.

(٥) نسبه الشیخ محمّد تقیّ الاصفهانیّ إلى المشتهر فی الألسنة. هدایة المسترشدین : ٢٩٤.

(٦) هکذا فی النسخ. والصحیح أن یقول : «من حمل».

(٧) أی : تضییق دائرة موضوع الحکم فی القضیّة.

(٨) والقائل هو الشیخ الأعظم الأنصاریّ على ما فی تقریرات درسه. فراجع مطارح الأنظار : ١٨٣.

درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۷۶: مفاهیم ۱۸

رد اول: جمله شرطیه دال بر حدوث عند الحدوث است مطلقا (شروط جنسا متحد یا مختلف باشند) فلا وجه للتداخل.

رد دوم: صغری: اگر جنس بودن ماده شرط مانع از تعدد جزاء بشود (در صورت اتحاد جنسا) لازمه‌اش این است که در صورت اختلاف شروط جنسا هم جزاء متعدد نشود (چون در صورت اختلاف شروط جنسا باید شروط مختلفه را به یک قدر جامع برگردانیم بخاطر قاعده الواحد و قدر جامع یک جنس است).

کبری: و اللازم باطل نزد شما.

نتیجه: و الملزوم مثله.

۳

جزوه نکته

موضوع حکم در جزاء دو حالت دارد:

۱. قابل تعدد است، مثل وضو. بحث تداخل و عدم تداخل در این حالت است.

۲. قابل تعدد نیست که دو صورت دارد:

الف: مسبب قابل تاکید نیست، مثل جواز القصر. در این صورت حکم تداخل اسباب است.

ب: مسبب قابل تاکید است، مثل وجوب القتل. در این صورت حکم تداخل مسببات است.

نتیجه نهایی بحث: جمله شرطیه بنا بر عقیده مصنف، مفهوم ندارد.

۴

جزوه مفهوم وصف

در اینکه وصف (صفت نحوی) و ما بحکمه (الف: هر چیزی که صلاحیت دارد دایره موضوع را ضیق کند مثل حال، ب: وصف ضمنی) مفهوم دارد یا خیر، سه نظریه معروف است:

۱. وصف مفهوم دارد به چند دلیل:

اول: وصف در جمله وصفیه، برای علیت منحصره وضع شده است که مفهوم را در پی دارد.

جواب: وضع محتاج به دلیل است و دلیل منتفی است.

دوم: صغری: اگر وصف دال بر مفهوم نباشد، لازمه‌اش این است که آوردن وصف لغو باشد.

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب: فایده وصف، منحصر در مفهوم نیست (از جمله فوائد وصف، شدت اهتمام به مورد وصف است مثل ایاک و الغیبة العلماء).

سوم: وصف در جمله وصفیه انصراف به علیت منحصره دارد و علیت منحصره منشاء برای مفهوم است.

جواب: انصراف منشاء ندارد.

۲. اگر وصف علت بود، مفهوم دارد، مثل اکرم زیدا لانه عالم و الا مفهوم ندارد.

جواب: چیزی که وصف در جمله وصفیه اقتضاء می‌کند (صرف علیت) مفید برای مفهوم نیست (چون یحتمل حکم دو علت داشته باشد) و آنچه که مفید برای مفهوم است (علیت، علیت منحصره باشد) وصف در جمله وصفیه آن را اقتضا نمی‌کند مگر قرینه خارجیه بر انحصار باشد که این هم از محل بحث خارج است.

چهارم: صغری: وصف قید است.

کبری: قید اصل در آن احترازیت است.

نتیجه: پس وصف اصل در آن احترازیت است و لازمه آن ثبوت مفهوم است.

جواب: وصف برای احتراز از ثبوت شخص حکم برای موضوع فاقد وصف است (وجوب اکرامی که بر فرض عالم بودن است، آن وجوب اکرام بر فرض عالم نبودن نیست) و لازمه این احترازیت ثبوت مفهوم نیست.

۵

دلیل پنجم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن

دلیل پنجم [۱] (برای نظریه اول، وصف مفهوم دارد):

صغری: اگر وصف در جمله‌ی وصفیه مفهوم نداشته باشد، لازمه‌اش این است که مطلق بر مقید حمل نشود.

کبری: والازم بالطل (حمل نشدن مطلق بر مقید باطل است)

نتیجه: فلملزوم مثله یعنی مفهوم نداشتن وصف باطل است.

توضیح: اگر ما یک مطلق داشته باشیم و یک مقید. مولا به عبدش می‌فرماید اعتق رقبه. هنوز عبد عتق رقبه نکرده مولا می‌فرماید، اعتق رقبه مومنه. این جا یک مطلق هست و یک مقید. اگر شما بگویید این کلمه‌ی مومنه که وصف است، مفهوم ندارد، این مطلق و مقید با هم تنافی ندارند و وقتی که تنافی نداشتند لازم نیست برا حل تنافی، بیاییم مطلق را حمل بر مقید کنیم.

اما اگر مفهوم داشت تنافی پیدا می‌کردند زیرا اعتق رقبه اطلاق دارد یعنی هم می‌توانید عتق رقبه مومنه کنید و هم می‌توانید عتق رقبه غیر مومنه کنید. یعنی عتق رقبه غیر مومنه مجزی است اگر مومنه در اعتق رقبه مومنه، مفهوم داشته باشد معنایش این است که خصوص عتق رقبه مومنه واجب است و رقبه‌ای که این صفت را ندارد (رقبه غیر مومنه) وجوب عتق ندارد در نتیجه اگر عتق رقبه غیر مومنه بکنید مجزی نیست لذا تنافی پیدا می‌شود زیرا اطلاق می‌گفت عتق رقبه غیر مومنه نیز مجزی است در حالی که مقید می‌گوید مجزی نیست. بعد حمل مطلق بر مقید می‌کنیم.

شیخ بهائی این را می‌خواهد بگوید که مشهور می‌گویند وصف مفهوم ندارد، از این طرف مطلق را حمل بر مقید می‌کنند. بین این دو کار سازگاری نیست زیرا اگر مفهوم ندارد، وجهی ندارد که مطلق را حمل بر مقید کنیم چون دیگر تنافی ای وجود ندارد.

اشکالات صاحب کفایه بر دلیل پنجم:

اشکال اول [۲]:

مقدمه: تنافی بین دو دلیل، دو صورت دارد:

  1. صورت اول: گاهی تنافی، تنافی بالذات است. تنافی بالذاتی تنافی ای است که منشاء تنافی خود دو دلیل هستند.

مثلا مولا بفرماید اکرم العلما بعد بفرماید لاتکرم العلما. این تنافی بین این دو دلیل تنافی بالذات است.

  1. صورت دوم: گاهی تنافی، تنافی بالعرض است. تنافی ای است که منشاء آن قرائن خارجیه است. مثل این که یک دلیل می‌گوید نماز جمعه واجب است و دلیل دیگری می‌گوید نماز ظهر واجب است. خود این دو دلیل با یکدیگر تنافی ندارند. لکن یک قرینه‌ی خارجی سبب می‌شود این دو دلیل با یکدیگر تنافی پیدا کنند. قرینه‌ی خارجی این است که ما اجماع داریم در روز جمعه یک نماز بیشتر واجب نیست.

اشکال: صاحب کفایه می‌فرماید اگر می‌بینید علما مطلق را بر مقید حمل می‌کنند، بله باید بین مطلق و مقید تنافی باشد تا حمل کنیم مطلق را بر مقید. لکن تنافی بین مطلق و مقید از طریق مفهوم نیست. بلکه منشاء تنافی از طریق قرائن خارجیه است. یعنی وقتی که مولا می‌گوید اعتق رقبه بعد بلافاصله می‌گوید اعتق رقبه مومنه، این جا قرینه‌ی خارجیه داریم بر وحدت تکلیف یعنی قرینه داریم که تکلیف یکی است یعنی یک وجوب عتق رفته است روی گردن مکلف. لکن اعتق رقبه می‌گوید موضوعش وسیع است اما اعتق رقبه مومنه می‌گوید موضوعش ضییق است.

اگر وصف مفهوم داشته باشد، تنافی این دو دلیل می‌شود تنافی بالذات اما اگر وصف مفهوم نداشته باشد، قطعا بین این دو دلیل تنافی هست (ما در تنافی بین این دو دلیل هیچ شکی نداریم) علت این که می‌گوییم بین این دو دلیل تنافی است، این است که علما می‌آیند مطلق را حمل بر مقید می‌کنند و حمل مطلق بر مقید فرع بر وجود تنافی است. اما اگر وصف مفهوم داشته باشد، تنافی می‌شود تنافی بالذات اما اگر وصف مفهوم نداشته باشد تنافی می‌شو تنافی بالعرض.

حالا صاحب کفایه می‌خواهد بگوید که کلام شمای شیخ بهائی، اعم از مدعی است یعنی شما می‌گویید حمل مطلق بر مقید فرع بر تنافی است. و تنافی فرع بر مفهوم است. صاحب کفایه می‌گوید خیر تنافی فرع بر مفهوم نیست. منشا تنافی ممکن است مفهوم باشد که می‌شود تنافی بالذات و ممکن است قرینه‌ی خارجیه باشد که می‌شود تنافی بالعرض. فتامل [۳]

اشکال دوم:

صغری: اگر حمل مطلق بر مقید به لحاط مفهوم باشد (تقدیم مقید بر مطلق) لازمه‌اش این است که حمل صحیح نباشد.

کبری: والازم باطل (صحیح نبودن حمل باطل است یعنی حمل صحیح است)

نتیجه: فلملزوم مثله در نتیجه حمل مطلق بر مقید به لحاظ مفهوم نیست.

توضیح: صاحب کفایه می‌فرماید شما می‌آیید مطلق را بر مقید حمل کنید. چرا این کار را انجام می‌دهید؟ اگر تقدیم مقید بر مطلق بخاطر مفهوم مقید باشد، حمل صحیح نیست چون اولا این مفهوم اقوی از منطوق نیست تا شما بخواهید مفهوم مقید را بر منطوق مطلق مقدم کنید. ثانیا بر فرض بگیریم که یکی اقوی از دیگری است، در این صورت مطلق اقوی است بر مقید زیرا ظهور مطلق منطوقی است ولی ظهور مقید مفهومی است. و حال انکه علما حمل می‌کنند لذا روشن می‌شود ملاک حمل، مفهوم داشتن نیست.

_________________

[۱] این دلیل را شیخ انصاری در مطارح، به شیخ بهائی نسبت داده است.

[۲] استاد حیدری: در این که اشکال اول چیست بین محشین اختلاف است لکن ما بیان مرحوم محقق اصفهانی را مطرح می‌کنیم.

[۳] استاد حیدری: چاره‌ای نداریم از این که بگوییم، در موارد حمل مطلق بر مقید، وصف مفهوم دارد والا تنافی پیدا نمی‌شود چون شما اگر قرائت خارجیه را ضمیمه بکنید، قرائن خارجیه می‌گویند وحدت تکلیف و از وحدت تکلیف مفهوم نداشتن در نمی‌آید (رجوع کنید به فیروزآبادی)

۶

جزوه دلیل پنجم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن

پنجم: صغری: اگر وصف در جمله وصفیه مفهوم نداشته باشد، لازمه‌اش این است که مطلق بر مقید حمل نشود (در صورت عدم المفهوم، تنافی نیست تا برای رفع تنافی، مطلق بر مقید حمل شود و در صورت مفهوم تنافی است، لذا برای رفع تنافی، مطلق بر مقید حمل می‌شود).

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

جواب اول: مقدمه: تنافی دو دلیل، دو صورت دارد:

الف: تنافی بالذات: منشا تنافی خود دو دلیل است.

ب: تنافی بالعرض: منشا تنافی قرینه خارجیه است.

با حفظ این مقدمه می‌گوئیم منشاء تنافی قرینه خارجیه بر وحدت التکلیف است (در نتیجه تنافی بالعرض خواهد بود) نه مفهوم (تا تنافی بالذات باشد). فتامل.

جواب دوم: صغری: اگر حمل مطلق بر مقید به لحاظ مفهوم باشد، لازمه‌اش این است که حمل صحیح نباشد.

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۷

تطبیق دلیل پنجم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن

کما (رد شیخ بهائی) أنه لا یلزم (لازم نمی‌باشد) فی حمل المطلق على المقید فیما وجد شرائطه (در مواردی که یافت می‌شود شرایط حمل – یکی از شرایط حمل وحدت تکلیف است) إلا ذلک (تضییق دائره‌ی موضوع حکم – از قرائن خارجیه معلوم شده است که تکلیف واحد است. ان وقت شارع تکلیف را با دو جمله بیان کرده است جمله‌ی اول رفته روی موضوع موسع و جمله‌ی دوم می‌گوید تکلیف رفته روی موضوع مضیق لذا می‌شود تنافی. می‌گوید همین که می‌گوید در مقید، موضوع ضیق است برای حمل مطلق بر مقید، همین ضیق بودن کافی است یعنی می‌شود تنافی لکن تنافی بالعرض. چون وقتی موضوع ضیق شد بعد شما قرینه‌ی خارجی را به این موضوع ضیق ضمیمه کنید تنافی پیدا می‌شود انهم تنافی بالعرض) من دون حاجة فیه إلى دلالته على المفهوم (بدون این که احتیاجی باشد در این حمل، دلالت قید بر مفهوم – می‌خواهد بگوید همین که قید بیاید موضوع را ضیق کند تنافی پیدا می‌شود چون قرینه‌ی خارجی قائم شده که تکلیف واحد است) فإنه (علت برای حمل مطلق بر مقید) من المعلوم أن قضیة الحمل (مقتضای حمل مطلق بر مقید این است که ما فقط یک دلیل داریم) لیس إلا أن المراد بالمطلق هو المقید و کأنه لا یکون فی البین غیره (مقید).

بل (جواب دوم که جواب شیخ است) ربما قیل‏ إنه لا وجه للحمل لو کان (اگر بوده باشد حمل) بلحاظ المفهوم فإن ظهوره (مقید) فیه (مفهوم) لیس أقوى من ظهور المطلق فی الإطلاق کی یحمل (تا حمل بشود مطلق) علیه (مقید) لو لم نقل بأنه الأقوى (تازه اگر نگوییم ظهور مطلق اقوی است از ظهور مقید) لکونه (ظهور مطلق) بالمنطوق کما لا یخفى.

  • فرزاد تات