ChatGPT,OpenAI
- ۰ نظر
- ۲۶ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۵۲
مفاد هیئت امر و طلبی که فعل امر بر آن دلالت می کند کلّی و قابل تقیید است. و وقتی می خواهیم قید را به خود هیئت ارجاع دهیم داعی نداریم آن را به ماده ارجاع دهیم.
چون عمل نزد مولی پسندیده است انجام می دهیم یا به قصد رجحان ذاتی یا به قصد محبوبیّت ذاتیّه یا به داعی مطلوبیّت نفسیّه یا به داعی ملاک و مناط انجام می دهیم.و یا قصد قربت به معنای اتیان عمل خالصاً لوجه الله است،یعنی جز خداوند و خشنودی او چیز دیگری مدّنظر نباشد و صددرصد عمل را لله انجام دهد.
قصد قربت به هر یک از این معانی باشد،با قصد امتثال امر فرق دارد.قصد امتثال امر اعتبارش عقلی است نه شرعی. ولی سایر معانی هیچ مانعی هیچ مانعی ندارد که اعتبارش شرعی باشد و اخذ آن ها در خطاب شرعی و متلق امر، بمکان من الامکان ؛یعنی هیچ مانعی ندارد.
ولی چیزی که باید در نظر داشت ،این است که قصد قربت به این معانی، شرط لازم و معتبر و لازم الرعایه نیست.
نتیجه: قصد قربت به آن معنا که ممکن الاخذ و الاعتبار در متعلق امر است،شرط و معتبر نیست.((فما قصد لم یقع))و و به آن معنایی که کافی یا معتبر نیست(قصد امتثال امر) به این معنا ممکن الاخذ نیست:((و ماوقع لم یقصد)).
قصد قربت به معنای قصد امتثال امر در عبادات لازم است،ولی لزوم آن،عقلی است نه شرعی و این ویژگی در لسان دلیل اخذ نشده است،بلکه از خارج و به حکم عقل دانسته می شود.
اگر امتثال صدق کرد مستحق مثوبت است و اگر امتثال صدق نکرد مستحق عقوبت است. اما در توصلیّات ثواب در گرو امتثال است؛ ولی عقاب دایرمدار ترک امتثال نیست بلکه دایرمدار ترک مطلق است؛ یعنی اگر اصلاً انجام ندهد کیفر می شود ولی اگر عمل را بجا آورد و تنها قصد امتثال نکند عقوبت نخواهد داشت.
یک-مشهور آن را قیدی از قیود و شرطی از شرایط واجب و مامور به می دانند و می گویند قصد قربت همانند طهارت ،ستر عورت،استقبال و... شرط صحّت است.
دو-برخی آن را جزئی از اجزاء واجب و مامور به و عبادت به شمار می آورند و آن را مثل رکوع و سجود برای نماز می دانند.
یکم-اجزاء تحلیلی عقلی: در خارج یک حقیقت بیشتر نیست و به یک وجود موجود است ولی عقل همان یک حقیقت را به اجزایی تجزیه و تحلیل می کند. مثلاً جنس و فصل در خارج اتّحاد حقیقی دارند و به یک وجود واحد حقیقی موجودند ولی در ذهن از یکدیگر جدا شده و به دو جزء مشترک و مختصّ تفکیک می شوند.
دوم-اجزاء خارجی: یعنی مجموعه ای در خارج دارای اجزاء باشد و هر جزئی حقیقتاً در خارج موجود باشد. مثل اجزاء پیکر زید: دست،پا،سر و... با این تقسیم می گوییم:
این که امر به کلّ و مرکب،به تعداد اجزاء منحل می شود و هر جزئی دارای یک امر ضمنی است ،مربوط به اجزاء خارجیّه است؛ مثلاً امر به نماز که کلّ است،امر به اجزاء آن(رکوع،سجود و...) هم هست و مرکّب چیزی غیر از این اجزاء نیست؛ می می توانیم هر جزئی را به قصد امتثال امر به کلّ بیاوریم اما اجزاء تحلیلی عقلی چنین نیستندو ما نحن فیه از این قبیل است. یعنی در خارج یک حقیقت بیشتر نیست و آن صلوه به قصد قربت است-مثل رقبه با ایمان-ولی ذهن ما آن را به ذات المقیّد و تقیّد به آن تحلیل می کند.
دیگر این که اجزاء تحلیلی عقلی ،نه وجوب نفسی و استقلالی دارند و نه وجوب ضمنی؛در این گونه موارد یک وجود خارجی بیشتر نیست و یک وجود نفسی هم بیشتر ندارد و نمی توان گفت که ذات المقیّد امر دارد و تقیّد به این قید هم امر دارد؛خیر ،ذات المقیّد امری ندارد، تمام امر ،از آن مقیّد بما هو مقیّد است. پس ذات الصلوه امر ندارد تا به قصد امرش بیاوریم و مقدورمان باشد.