آیه 31 سوره بقره (( و علّم آدم الاسماء کلها))
- ۰ نظر
- ۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۳۴
1-معانی وجودیه: مفاهیمی که در خارج موجودند و مابازاء خارجی دارند،آن هم با همه مراتب و عوالم وجود، از علی المراتب؛ یعنی واجب الوجود گرفته تا مجردات تامه؛ یعنی عقول و وسائط فیض الهی و تا مجردات مثالیه-بنابر وجود عالم مثال-و تا مادیات،آن هم از افلاک و فلکیات و اجرام سماوی با آن همه حقایقی که در آن ها هست تا کائنات و عالم عناصر و موجودات ارضی،آن هم از حیوانات و نباتات و جمادات،و در یک کلام تمام آن چه در آسمان ها و زمین و مابین آن دو وجود دارد،از ذرّه و ذرات معلق در فضای بی کران تا کهکشان های عظیم، تازه این همه در قوس نزول است و در قوس صعود باز پس از این عالم،عالم برزخ و قیامت و حقایقی که در آن عالم وجود دارد هستند که هر کدام از این کلیات خود، بی نهایت فرد و مصداق دارند. مثلاً گیاهان، ریگ های بیابان ،موجودات ذره بینی و... که از شماره بیرون است و به قول قرآن : (( و ان تعدا نعمه الله لاتحصوها)) سوره ابراهیم،آیه 34.
و ((قل لوکان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی)) سوره کهف،آیه 109 جز خداوند کسی قادر به احصاء آن ها نیست.
((عنده مفاتیح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الّا یعلمها و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین)) سوره انعام،آیه 59
2-معانی عدمیه: مفاهیمی که مصداق خارجی نداشته و مفهوم تنها در ذهن می آید؛ اعم از مفاهیم عدمیه ای که ممکن الوجود بوده، ولی در خارج موجود نیستند. مثل: غول،سیمرغ ،دایناسور، و یا مفاهیم عدمیه ای که ممتنع الوجود هستند. مثل: دور،تسلسل،شریک الباری.
اولا همه جا که اطاله کلام قبیح نیست؛ گاهی نفس اطناب و تطویل ،مطلوب،حکیمانه و دارای غرض است، مثل آن جا که مخاطب،حبیب و محبوب و محبوبه باسد.
ثانیاً همه جا به قرینه لفظیه اتکال نمی شود تا موجب اطاله شود؛ گاهی هم با قرائن حالیه و مقامیه مراد فهمیده می شود و این تطویل نیست.
ثالثاً بر فرض اتکال بر قرینه لفظیه ،باز چنان نیست که همه جا قرینه برای تفسیر ذی القرینه باشد؛ بلکه گاهی خود قرینه مفاد و مقصود دیگری دارد و برای منظور دیگری به کار می رود و ضمناً قرینه بر چیز دیگر هم وجود دارد. مثل :((عینا یشرب بها عبادالله...)) که یشرب... بیان وصف احوال بهشتیان است و معنای خود را دارد و ضمناً قرینه معینه هم وجود دارد و مراد از عین را هم تعیین می کند که چشمه است نه چیز دیگر. اینجاها که تطویل بلاطائل نیست بلکه مع الفائده است.
و اما بخش دوم(لزوم اجمال):
اولاً چنین نیست که اجمال در شان کلام حکیم و متناسب با آن مقام نباشد؛بلکه گاهی غرض و حکمت مجمل گویی تعلق گرفته و مصلحت ایجاب می کند که سربسته چیزی را بگوید. این عین حکمت است،نه ضد آن.
ثانیاً خود قرآن خبر داده که آیات قرآن،برخی محکمات (نصوص و ظواهر) و برخی متشابهات (مجملات)هستند، آن جا که فرموده ((فیه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات)) با إخبار خدای حکیم،دیگر چه جای استدلال و بحث در امکان و امتناع است؟ این اجتهاد در قبال نص است،دایه نباید مهربان تر از مادر باشد. اگر چنین چیزی ممتنع بود که اصدق القائلین ،به آن اخبار نمی کرد.
اجمال و ابهام،مخل به حکمت وخلاف حکمت نیست تا از حکیم صادر نشود،بلکه چه بسا حکمت و مصلحت ایجاب می کند که انسان، مجمل گویی کند. مثل مصلحت تدرج احکام در صدر اسلام و...
اشتراک لفظی سبب اجمال و در نتیجه اخلال به مقصود نمی شود زیرا با اتکال و اعتماد بر قرائن این اجمال مرتفع می شود.
الف-مقام امکان و امتناع ذاتی
ب-مقام امکان و امتناع وقوعی
1-لفظ و معنا اتحاد دارند.
2-الفاظ و معانی متعدد هستند.
3-الفاظ متعددند ولی معانی همه آن ها یکسان است.
4-لفظ واحد و معانی متعدد (دلالت بر دو یا چند معنا)
الف-لفظ برای یکی از آن ها وضع شده و در بقیه مجازاً استعمال می شود.
ب-برای همه آن معانی،جداجدا وضع شده سپس با رعایت مناسبت یا بدون مناسبت از آن نقل داده شده و فعلا در معنای جدید حقیقت است و معنای قدیم به کلی مهجور و متروک گردیده و به فراموشی سپرده شده است.