موضوع:کتاب خیارات/ خیارات/ تفویض خیار مجلس به غیر
خیار مجلس گاهی برای خود مالک ثابت است آن وقتی که مالک خودش عاقد باشد هم بیّع بر او صادق است هم ملاک جعل خیار که ارفاق و ترقی و مصلحت اندیشی و امثال اینها باشد حاصل است. یک وقت مالک وکیل میگیرد که بحث وکالت در بحثهای قبل از تعطیلات محرّم ارائه شد که وکیل گاهی حوزه وکالت او فقط اجرای عقد است مثل اینکه در عقد نکاح زوجین همه مسائل نکاح را با هم در میان میگذارند و چون به صیغه عربی آشنا نیستند کسی را وکیل میگیرند تعیین میکنند به عنوان وکیل برای اجرای صیغه این در آن حوزه اصلی نکاح دخیل نیست فقط در اجرای صیغه دخیل است. اگر کسی وکیل در عقد بیع بود در همین محدوده که فقط عقد را اجرا کند قول مختار این بود که برای چنین وکیلی خیار مجلس ثابت نیست برای اینکه او در حقیقت بیّع نیست او بیگانه است فقط مجری صیغه عقد است نه حکمت خیار مجلس اینجا حاصل است نه عرف هم این را بیّع میداند. قسم دوم وکالت آن جایی بود که شخص گذشته از اینکه وکیل اجرای عقد است وکیل در طرف تنفیذ عقد، وفای عقد، قبض و اقباض عقد و مانند آن باشد. قسم سوم وکیل مفوّض بود که در همه امور حق دخالت دارد هم در اجرای عقد هم در بخشهای اثباتی به نام قبض و اقباض و مانند آن هم در بخشهای سلبی مثل اقاله و مانند آن که میتواند اقاله کند. چون دیگر اقاله حق طرفین است با تراضی طرفین اگر خواستند به هم بزنند میتوانند. اگر کسی وکیل مفوض بود حکمش با وکلای قبلی فرق میکند. قسم چهارم که به تولیت شبیهتر است تا به توکیل آن است که کسی آنچنان وکالت داشته باشد که گویا اصلاً موکّل در هیچ سهمی حضور ندارد میگوید خود شما بروید تحقیق کنید اگر مصلحت هست این زمین را بفروشید و اگر مصلحت نیست نفروشید کیفیت فروش انحای فروش خودش در خارج این کشور به سر میبرد کل اختیارات را داده به شخصی که این در تمام امور سلباً و اثباتاً صاحبنظر است که این به تولیت شبیهتر است تا وکالت برای این قسم خیار مجلس ثابت است برای قسم سوم خیار مجلس ثابت است البته بحثهای آن خواهد آمد. برای قسم اول که وکیل فقط مسئول اجرای عقد باشد گفته شد که چون بیّع بر او صادق نیست ملاک خیار هم در آن نیست خیار مجلس ندارد. حالا که او خیار مجلس نداشت آیا موکّل در آن فضا خیار دارد یا خیار ندارد؟ طرح این بحث برای آن است که خیار مجلس نظیر خیار غبن، نظیر خیار عیب نظیر خیار حیوان و مانند آن از اقسام خیاراتی نیست که الا و لابد در این عقود راه داشته باشد خیار غبن الا و لابد در معاملات غبنی هست خیار عیب هست خیار حیوان هست اما خیار مجلس این طور نیست که الا و لابد در هر بیعی باید خیار مجلس باشد چون شرطش حضور در مجلس است آن که مجری عقد است که بیّع نیست آن که بیّع واقعی است که در منزلش استراحت کرده بود حضور در مجلس ندارد. بنابراین چنین ضرورتی ندارد که الا و لابد در هر بیعی خیار مجلس باشد. لذا اگر برای وکیل سلب شد معنای سلب خیار مجلس از وکیل این نیست که برای موکّل ثابت است ممکن است برای موکّل هم ثابت نباشد اگر خیار مجلس نظیر خیار غبن بود الا و لابد در هر بیع مغبونی خیار هست ضرر است دیگر باید ترمیم بشود لذا این بحثی جداگانه میطلبد و جداگانه هم بحث کردند که حالا که برای وکیل خیار نیست برای موکّل خیار هست یا نه؟ سرّش این است که ممکن است برای موکّل هم نباشد. مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) این دو قول را نقل میکند یکی از دو قول را انتخاب میکند و باید فرمایش ایشان روشن بشود بعد به آن جمعبندی نهایی برسیم اقوال در مسئله خیلی بیش از آن است که مرحوم شیخ نقل کردند یک قول این است که برای اینگونه از بیّعها در صورتی که وکیل فقط وکیل اجرای محض باشد برای بایع مالک خیار مجلس ثابت است بالقول المطلق یک قول دیگر این است که بالقول المطلق برای او نیست یک قول تفصیل است که اگر حضور در مجلس داشت بر او ثابت است حضور در مجلس نداشت بر او ثابت نیست که برگشت بعضی از این اقوال به تحریر صورت مسئله است در حقیقت نه قول جدید. اما آن دو قولی که مرحوم شیخ نقل میکند این است که یک قول برای این است که برای موکّل ثابت نیست یک قول این است که برای موکّل ثابت هست و مرحوم شیخ همین را میپذیرند آنهایی که میفرمایند برای وکیل برای موکّل ثابت نیست میگویند که موکّل که بیّع نیست چرا؟ برای اینکه بیّع یعنی کسی که عقد بیع جاری میکند اینکه عقد بیع جاری نکرده این عقد بیع را جاری نکرده و هر کس عقد بیع را جاری نکرده بیّع نیست پس این بیّع نیست چرا؟ به دو جهت یکی تبادل وقتی گفتند «البیّعان بالخیار ما لم یفترقا» متبادر از این لفظ کسی است که مجری عقد باشد. دوم ارتکازی که در مسئله نذر است در مسئله نذر اگر کسی نذر کرده یا سوگند یاد کرده که من زمین را نفروشم یا این فرش را نفروشم وکیل او فروخت این میگویند حنث نذر نکرده بر خلاف سوگند عمل نکرده معلوم میشود او بیّع نیست دیگر اگر او بیّع باشد وقتی نذر کرده که من فرشم را نفروشم یا خانه را نفروشم در صورتی که وکیل او بفروشد حنث نذر صادق نیست نباید کفاره بدهد معلوم میشود او بیّع نیست دیگر این دو وجه برای آن است که «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» موکّل را شامل نمیشود. پاسخ این دو وجه این است که این تبادر ممنوع است بیّع یعنی کسی که بیع میکند «سواءٌ کان بالتسبیب او بالمباشرة» نشانش هم این است که در عرف وقتی کسی بگوید من خانهام را فروختم زمینم را فروختم فرشم را فروختم سؤال نمیکنند که تو آیا خودت فروختی یا وکیل گرفتی؟ «باع زیدٌ داره» در هر دو فرض صادق است «سواءٌ کان بالمباشره او بالتسبیب» خواه وکیل گرفته باشد یا خودش صیغه عقد را اجرا کرده باشد پس تبادر ممنوع است آنچه که به ذهن میآید جامع بین القسمین است وقتی وجه اول ممنوع شد وجه دوم هم که مسئله حنث نذر باشد آن هم ممنوعیتاش روشن است در مسئله حنث نذر این سعه و ضیقاش مربوط به کیفیت نذر ناذر است. اگر نذر ناذر مطلق بود حرف همین است که ما اینجا گفتیم اگر کیفیت نذر مشخص بود برابر تشخیص او باید عمل بشود بیان ذلک این است یک وقت نذر میکند که من بالمباشره این فرش را نفروشم اگر بالتسبیب فروخت خلاف نذر نکرده یک وقتی نذر میکند که بالتسبیب نفروشم اگر بالمباشره فروخت خلاف نذر نکرده یک وقت میگوید که نه بالتسبیب نه بالمباشره تصریح میکند یک وقت هم میگوید که نذر کردم که فرشم را نفروشم آنجا که تصریح بکند به اعم از مباشرت و تسبیب یا به جامع گویی اکتفا بکند در هر دو حال حنث نذر هست برای اینکه عرف میگویند «باع داره» کسی که نذر کرده خانهاش را نفروشد چه وکیل بگیرد چه بلا واسطه بفروشد میگویند «باع داره» پس حنث صادق است پس بنابراین این دو وجهی که ارائه شد برای اینکه «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» موکّل را نمیگیرد این دو وجه تام نیست «البیعان» میگیرد. منتها خیار مجلس گذشته از اینکه عنوان بیّع را اخذ کرده است عنوان حضور در مجلس را هم اخذ کرده مجلس باید باشد در طرح اولیه بحث اشاره شد که چون اینها تعبد گرچه اصل خیار مجلس روشن شد که امضایی نیست تأسیسی است لکن تعبد محض نیست که بگوییم وقتی که حالا مسئله رابطه تلفنی برقرار است یا اینترنتی برقرار است یا ماهوارهای برقرار است کسی در مشرق است دیگری در مغرب دارند معامله میکنند اینجا خیار مجلس نباشد یا یک کسی در قعر دریاست زیر دریایی سوار شده یکی در اوج آسمان است سوار سفینه شده یکی در کره مریخ است یکی هم در ته دریاست مذاکره میکنند رابطهشان برقرار است چیزی را میفروشند چیزی را میخرند این بیع درست است دیگر اگر بیع درست است خیار مجلس هم دارند منتها همین که تلفن را گذاشتند کنار زمین گذاشتند رابطه قطع شد افتراق حاصل شد پس «مجلس کل شیءٍ بحسبه» یک، «افتراق کل شیءٍ هم بحسبه» دو، اگر کسی در این شهر است دیگری در شهر دیگر است اگر معامله درست است خیار مجلس هم هست همین که تلفن را گذاشتند رابطه قطع شد افتراق است ولو همان طور روی صندلی نشستند. بنابراین با حفظ این توسعه بیّع بودن هست حضور در مجلس هم لازم است منتها حضور در مجلس بیع نه اینکه وکیل دارد اجرا میکند یکی در بستر خواب استراحت کرده یکی هم در باغش دارد کشاورزی میکند هیچ ارتباطی با هم ندارند اطلاع هم ندارند درست است که بیّعاند اما هر بیّع که خیار مجلس ندارد بیّعی که در مجلس بیع است خیار مجلس دارد و سقوطش هم به افتراق اوست. بنابراین این قول تفصیلی در مسئله نیست که اگر مالک حاضر در مجلس بود خیار دارد و اگر حاضر در مجلس نبود خیار ندارد یک قول تفصیلی در مسئله باشد این تحریر صورت مسئله است برای اینکه خیار مجلس اصلاً مثل همین است دیگر خب.
بنابراین این قید دوم در حقیقت بازگشتاش به همان تبیین صورت مسئله است پس بیّع صادق است منتها باید حضور در مجلس داشته باشد. عمده مطلب بعدی است که حضور در مجلس به چه معناست؟ الآن شما میبینید در این تجارتها و روابط اقتصادی که یک کشوری با کشور دیگر میکنند خواه آن شخصیت حقیقی باشد خواه شخصیت حقوقی این خیار مجلس دارد منتها این دو نفر امضا میکنند بعد به هم دست میدهند که تصفیق است در حقیقت این دست دادن علامت تثبیت معامله است یک عده هم آنجا ایستادند دارند کف میزنند اینها یک عده تماشاچیاند که بیگانهاند. یک عده مسئولین رده بالای همان وزاتخانهاند آنها هم که آنجا ایستادند کف میزنند آنها هم خیار مجلس دارند برای اینکه در مجلس بیعاند. حالا یک حق برای چند نفر یک فرع بعدی است که چگونه یک حق قائم به چند نفر است آیا در عرض هم خیار دارند؟ در طول هم خیار دارند؟ حق فاسخ مقدم است حق مجیز مقدم است؟ این فروع بعدی است ولی این هفت هشت نفری که آنجا ایستادند یک عده که تماشاچیاند بیگانهاند آنها که مسئول همان وزارتخانهاند آنها حاضر در مجلس عقدند یک چنین حضوری لازم است. پس اگر کسی مالک حقیقی بود حالا یا شخصیت حقیقی یا شخصیت حقوقی و بیّع بر او صادق است و باید حضور در مجلس داشته باشد حضور در مجلساش هم به همین است. حالا اگر حضور در مجلس نبود خیار مجلس ندارد و اگر حضور در مجلس داشت لکن مطلع نبود یعنی اینها دارند با هم مذاکرات سیاسی یا اجتماعی میکنند مسئولان آن نمایندهها آنها هم دارند خرید و فروش میکنند آیا اینها حضور در آن صحنه دارند اما اطلاع ندارند و بی خبرند که آنها دارند در چه زمینهای تجارت میکنند چون این وکلای در اجرای عقد به منزله زبان گویای این صاحبان حقاند پس اینها لساناً حضور دارند بدناً هم که حضور دارند خب چرا اطلاق شامل حال آنها نشود؟ اگر این وکلای در اجرای عقد به منزله لسان این موکلاناند و بدن اینها هم حضور دارد پس بنابراین اینها بیّعاناند و اطلاق شامل میشود حالا ممکن است کسی بگوید منصرف است این فرد و امثال ذلک آن دیگر خیلی برهان قوی ندارد این به ادعای ظهور و انصراف و امثال ذلک وابسته است.
پرسش: ببخشید در بحث قبل از تعطیلات فرمودید اگر دو نفر در حجره دارند معامله میکنند بلا واسطه بعد از اینکه تلفن قطع شد این افتراق حاصل میشود ولکن اگر کسی معامله کرده رفته دفترخانه اگر میخواهد امضا بکند باز هم مجلس افتراقی است چطور میشود؟
پاسخ: آن گفتگوهای قبل از دفتر آنها مقاوله است اما آن امضا آن وضع نهایی است ایجاب حقیقی همان امضاست قبول حقیقی همان امضاست آنجا میبینید نوشته طرف ایجاب کیست؟ زیرش را امضا میکند طرف قبول کیست زیرش را امضا میکند ایجاب و قبول در دفترخانهها دفتر رسمی است قبلاً.
پرسش: ... پاسخ: نه منظور آن است که در گفتگوهایی که در مغازهشان انجام میدهند یا در منزل انجام میدهند این مقاوله است و پیش فرض یا پیش درآمد بیع است آن بیع نیست آن گفتگوست.
پرسش: ...پاسخ: نه ثبت میشود یعنی اگر ثبت نشد برود به هم بزند دیگر اگر ثبت نشد میتواند به هم بزند خیلی خب پس معلوم میشود بیع نیست.
پرسش: ... پاسخ: نه بیعنامهاش را مینویسند میگویند که ما این کار را میکنیم به شرطی که برویم نظر نهاییمان را در دفترخانه بگوییم دیگر.
پرسش: ...پاسخ: خب بسیار خب اگر موارد فرق دارد احکامش هم فرق میکند اگر اینها بیع شرعیشان انجام گرفته تثبیت کردند منتها دفتر برای تحکیم کار است وگرنه بین خود و بین خدای خود خرید و فروش شده بله اگر مورد این است خیار دارد اگر موارد مختلف است احکام هم به اختلاف موارد مختلف است اما اگر نه اینها معمولاً که میروند دفترخانه برای اینکه نظر نهایی را آنجا بدهند چون نظر نهایی آنجا میدهند آنجا که نوشته طرف ایجاب زیرش را امضا میکنند نوشته طرف قبول زیرش را امضا میکنند معلوم میشود ایجاب و قبول در دفترخانه است منتها گاهی با فعل است گاهی با امضا این امضا کردن مثل «بعتُ» است این امضا کردن مثل «اشتریت» است اگر این هست به این صورت باشد در دفترخانه وقتی که هستند خیار دارند ولو امضا هم کرده باشند قبلاً هم اشاره شد که نشان تأسیسی بودن این کار این است که در دفترخانه وقتی امضا کردند دیگر قابل برگشت نیست از نظر صاحب دفتر ولی از نظر شرع قابل برگشت است همان جا میتوانند بگویند «فسخت» معلوم میشود تأسیسی است دیگر اگر کسی امضا کرده همان جا روی صندلی نشسته شرعاً میتواند بگوید «فسخت» ولی دفترخانه قبول نمیکند قانون قبول نمیکند میگوید شما امضا کردید چکی که امضا کردید تمام شد این نمیتواند بگوید من در مجلس عقد نشستهام حق دارم این چک را از شما پس بگیرم میگویند نه چک را امضا کردی تمام شد و رفت این معلوم میشود که تعبد است و امضا تأسیسی است تنها امضای بنای عقلا نیست بنای عقلا خیاری به عنوان خیار مجلس به این صورت ندارند در مقاوله و گفتگوهای مقدماتی چرا اما آن وقتی که تثبیت شد و چکها امضا شد و دفترخانه امضا شده هنوز در دفترخانه نشستند این آقا میتواند بگوید چک من را برگردان شرعاً میتواند بگوید، بگوید من امضا را قبول ندارم نکول کردم ولی قانون قبول نمیکند آن طرف هم قبول نمیکند. سرّش این است که این تعبد شرعی است و آنها آشنا نیستند خب. بنابراین آن جایی که حضور در مجلس هست آگاهانه علم به بیع دارند هم بیّع صادق است هم حضور در مجلس آن جایی که حضور در مجلس دارند چون شخص مجری عقد به منزله لسان آنهاست ولی اینها اطلاع ندارند که اینها دارند چه کار میکنند این مربوط به ادعای انصراف یا عدم انصراف است اگر اطلاق «البیعان» شامل بشود «کما لا یبعد» شامل میشود وگرنه نه سرّ عدم استبعاد این است که جعل این خیار درست است که تعبدی است یعنی تأسیسی است یعنی امضای بنای عقلا نیست بنای عقلا خیاری به عنوان خیار مجلس ندارد آنچه که دارند قبل از گفتگوست لکن ملاک جعل خیار به این عبارت ظهور میدهد آن ملاک این است که «من بیده عقدة المِلک و المُلک» باید صاحبنظر باشد خب حالا اینها اطلاع نداشتند وکلای اینها این عقد را خیال کردند یک ساعت بعد اجرا میکنند اینها هنوز مشغول گفتگو هستند بعد معلوم میشود وکلای اینها اجرا کردند خیار مجلس «ارفاقاً للمالک» جعل شده مالک یک ربط ملکی با این شیء دارد یک، و ارفاق هم باید به حال او باشد دو، این ملاک ایجاب میکند که خیار مجلس برای اینگونه از مالکان هم باشد برای اینگونه از موکلان هم باشد.
پرسش: ...پاسخ: نه خب خواب مانده ممکن است مورد انصراف باشد.
پرسش: ... پاسخ: بله حضور بدنی دارند ولی حضور نفسانی که حضور عاقلانه باشد ندارند نمیگویند اینها حاضر بودند چون خواب به منزله خوابیده به منزله مرده است چون خوابیده به منزله مرده است او را به منزله حاضر حساب نمیکنند مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه).
پرسش: ... پاسخ: نه اینکه قانون منع کرده باشد قانون جعل نکرده یعنی بنای عقلا در اینگونه از موارد این نیست اگر قانونی برابر شرع تدوین بشود باید اینجا خیار مجلس قائل بشوند دیگر شارع میفرماید که وقتی در مجلس عقد دو نفر معامله کردند ولو چکها امضا شده دفترخانه رسمی هم امضا شده هنوز روی صندلی نشستند میتوانند بگویند «فسختُ» آنها میگویند نه حالا که چک را امضا کردی تمام شد یا دفترخانه را دفتر را امضا کردی تمام شد.
پرسش: ... پاسخ: نظام شرعی دیگر نظام شرعی وقتی که «اذا جائک فاحکم بینکم و ما اراک الله» دیگر اگر بیایند در محکمه اسلامی بگویند خیار مجلس بود.
پرسش: ... پاسخ: نه برای اینکه امضای نهاییشان همین است دیگر اگر امضای نهاییشان آنجا که نوشته ایجاب امضا میکنند آنجا که نوشته قبول امضا میکنند معلوم میشود که امضای نهایی آن است.
پرسش: امضا و قبول لفظی بوده یا ...
پاسخ: نه اگر بنا شد قرارشان بر این است که برابر قانون معامله بکنند این در حقیقت بخش وسیعی از مقدمات بیع است اگر طرفین به قانون آشنایند و بنایشان بر این است که برابر قانون امضا بکنند پس بنایشان بر این است که نظر نهایی را در دفترخانه بدهند دیگر خب اگر مطلق نمیشود موارد فرق میکند احکام هم فرق میکند اگر موارد فرق میکند احکام هم فرق میکند یک وقت است که نه کسی میگوید دفترخانه چیست ما داریم با هم معامله میکنیم شرعاً ولی خب اگر کسی در یک فضای اسلامی دارد زندگی میکند آن قانون هم میشود شرع رعایت آن قانون هم واجب است دیگر در یک فضای.
پرسش: ... پاسخ: امضا میکند پس معلوم میشود تمام نشده.
پرسش: ... پاسخ: این لفظ تمام شده نه بیع. لفظاً این کار را کرده تتمه بیع مانده برای امضا کردن کسی که در فضای اسلامی دارد زندگی میکند اگر در فضای اسلامی گفتند که معاملاتی رسمی است که به امضا برسد و شهود شهادت بدهند یعنی آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که یک روزی مفصل هم خواندیم آن گرچه مستحب است این مستحب را برای اینکه حل اختلاف بشود اختلاف پیش نیاید آمدند قانونیاش کردند گفتند: (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ) (إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ) فرمود شما یک تکه یک قدری سیب زمینی میخرید یک قدری پیاز میخرید این قباله نمیخواهد اما وقتی تجارت میکنید خرید و فروش میکنید یک چیز مهمی بخرید شاهد بگیرید سند بگیرید قباله را تنظیم بکنید تا اختلاف نشود آن روز هم به عرضتان رسید که بخش وسیعی از این پروندههای دستگاه قضایی روی همین است که جامعه برابر با فرهنگ دینی معامله نمیکند این میگوید من خیال میکردم اینچنین بود او میگوید من خیال میکردم آنچنان بود این میگوید من اطمینان داشتم به او او میگوید من مطمئن بودم به او معامله به این صورت درمیآید بعد از سه چهار سال هم یادشان میرود چه گفتند اما اینکه فرمود: (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ) برای همین است دیگر در تمام معاملات در تمام شرکتها در تمام قراردادها فرمود بنویسید سند داشته باشید شاهد داشته باشید امضا داشته باشید حالا اگر نظامی نظام اسلامی شد آمده همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» را قانونی کرده این میشود شرعی مستحب را.
پرسش: ...پاسخ: بسیار خب اگر عادی باشد هم امضا که باشد امضا را اگر دستگاه امضا شناسی بکند حتی انگشت مهر باشد قانونی است دیگر امضا قبول میکنند دیگر یا میبرند دفترخانه یا همان جا امضا میکنند و یا انگشت مهر میکنند این امضاست دیگر قانون این را قبول کرده اگر کارشناسی بشود که خط این آقاست انگشت مهر این آقاست قانون هم این را قبول میکند آنچه که به عنوان مستحب بوده است حکومت اسلامی این را الزامی کرده به عنوان حق نه به عنوان حکم شرعی این کار را کرده برای اینکه خیلی از اختلافات با این حل میشود حالا این کار را کردند میشود شرعی.
پرسش: ... پاسخ: بله معلوم میشود که ثابت میشود که نوشته اوست وگرنه اقرارنامهها، وصیتنامهها، قبالهنامهها، وقف نامهها همهشان حجت است دیگر این حجیت ظواهر که دیگر تعبد شرع نیست اینها امضای شارع است بنای عقلا بر این است که ظواهر در این اسناد به آن عمل بکنند شارع هم روی همین کار کرده اینکه فرمود: (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ) این یعنی آن خط شما را ما هم قبول داریم در صورتی که ثابت بشود که این خط آن آقاست و امضا و انگشت مهر آن آقاست. خب بنابراین اگر یک وقتی مورد غیر از این بود بله حکم غیر از این است ولی مورد اگر این باشد حکمش هم همین است.
پرسش: ... پاسخ: برای اینکه تمام کم و زیاد نشود دیگر اگر یک جمله کم کردند الآن مثلاً تمام این خطوط پایانش را یک ضربدر میزنند که چیزی کم نشود چیزی زیاد نشود تمام کلمات برای اینکه کم و زیاد نشود دیگر یک چیزی کم نشود چیزی زیاد نشود خدا غریق رحمت کند مرحوم صاحب جواهر را البته قبل از صاحب جواهر کسی این کار را کرده ولی صاحب جواهر آمده افشاگری کرده در همین جریان عصر بعضی از خلفا که حکومت، حکومت اسلامی بود خواستند از این یهودیها جزیه بگیرند اینها آمدند گفتند که ما یک قباله داریم با خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان جنگ خیبر ما قباله دادیم، سند دادیم، امضا کردیم، امضا گرفتیم که ما یهودیها نباید جزیه بدهیم و آن خلیفه داشت قانع میشد سند درآوردند خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نمینوشت که دستور میداد کاتبان آن حضرت بعضی کاتبان وحی بودند بعضی منشیان دفترخانه حضرت بودند که قبالهها را تنظیم میکردند یک سند رسمی درآوردند امضای بعضی از اصحاب در آن بود این هم نشان خلیفه دادند قبل از مرحوم صاحب جواهر بعضی از مورخان اهل تحقیق بررسی کردند صاحب جواهر شفاف روشن کرده در کتاب جهادش فرمود که این محققین در همان عصر تحقیق کردند گفتند این خط کیست؟ خط برای زید است زید که در قبل از جریان فتح جنگ خیبر که مرده بود امضا برای کیست امضا مال یک قسمت معاویه و امثال ذلک است که در فتح خیبر اینها کفار مکه بودند خب شما در فتح خیبر یک نامهای آوردید که برای بعضی از نویسندگان دفتر حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که این نویسنده و کاتب و منشی حضرت قبل از جریان فتح خیبر مرد یک، امضای کسانی است که هنوز در مکه کافر بودند دو، چه وقت این را شما جعل کردید؟ همین یهودی خب اینها این کار را میکنند به نام پیغمبر یک چیزی را جعل میکنند شما دلتان میخواهد برای افراد عادی جعل نکنند اگر مرحوم شهید(رضوان الله علیه) میفرماید که نامه را بخوانند برای همین جهت است دیگر تک تک جملهها را بخوانند کم نشود زیاد نشود و این هم اقرار بکند دیگر این هم که فرمود: (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ) ناظر به حدوث و بقاست یعنی در مقام حدوث آن منشی عادلانه بنویسد در مقام بقا هم این قباله و سند عادلانه محفوظ بماند فرمود اگر کسی مستطیع نیست یعنی قدرت املایی ندارد قلمش رسا نیست قلم حقوقی ندارد (فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ) اگر کسی آن قدرت املایی ندارد نمیتواند نکات حقوقی را رعایت بکند ولیاش املا بکند برای اینکه مشکلات حقوقی پیش نیاید این میشود حکومت اسلامی همین آیه بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که حل بشود بسیاری از این پروندهها پدید نمیآید اولاً خب.
پرسش: ...پاسخ: نه عقد نکاح را که میکنند اینها شرطشان هم امضای دفتر است اگر کسی آشنا به این نکته است میگوید من این کار را میکنم به شرط اینکه برویم در دفترخانه تا دفترخانه نشود این هنوز لرزان است جایز است نه لازم. اگر عقد باشد عقد جایز است چون عقد جایز است طرفین حق اقاله دارند دیگر نیازی به خیار مجلس نیست برای تثبیت میروند در دفترخانه معلوم میشود هنوز لرزان است.
پرسش: ... پاسخ: میتوانند اقاله کنند.
پرسش: ... پاسخ: نه وقتی که لرزان است یعنی معلوم میشود که میتوانند به هم بزنند حالا که به هم نزدند بردند دادگاه بله معلوم میشود که این لرزان نیست دیگر.
پرسش: ... پاسخ: نه اقاله که یک طرفه نیست.
پرسش: ... پاسخ: نه لرزان است یعنی میتوانند با تقایل حل کنند با تراضی طرفین دیگر.
پرسش: ...پاسخ: نه نکاح اقاله پذیر نیست.
پرسش: ... پاسخ: تقایل پذیر هم نیست خب نه نقض در نکاح بود اگر نقض در نکاح است نکاح تقایل پذیر نیست
پرسش: ... پاسخ: نه آن خسارت مقاوله نامه را باید بدهد نه خسارت بیع را اینها میگویند که اگر شما به هم زدی این مقدار باید خسارت بدهی همین این لازم است بیع مسئله دیگر است اینها در دفترخانه در آن بنگاه معاملات میگویند هر کدام از ماها بخواهیم خسارت باید بدهد این مقدار لازم است بله برای این مقدار که سند نمیخواهند سند برای آن انتقال آن زمین است این شخص میگوید شما در این خانه آمدید برای خرید و فروش خانه با ما مذاکره کردید ما هم وقت صرف کردیم این را آمدیم قبول کردیم اگر پشیمان شدی این مقدار باید خسارت بدهید این لازم الاجراست این بر اساس «المؤمنون عند شروطهم» لازم الاجراست عرف هم همین است شرع هم همین است اما مسئله بیع نمیگویند حالا که پشیمان شدی دیگر خانه برای ماست این را نمیگویند نمیگویند خانه مال ماست میگویند باید خسارت بدهی.
پرسش: ... پاسخ: بیع نامه باشد خرید و فروش عادی باشد در حقیقت این را امضا کرده این همان حرفی بود که قبلاً گفته شد یعنی قبلاً گفته شد یعنی وقتی که این نامه را دادند خط این آقاست امضای این آقاست انگشت مهر این آقاست یعنی بیع شده پس معلوم میشود بیع شده.
پرسش: ... پاسخ: نه معلوم میشود که بیع شده اینها تعهد کردند به همین اکتفا کردند در جایی که دفترخانه لازم نباشد اما اگر قانون گفته باشد باید به دفترخانه مراجعه کنید مثل بیمه یا مثل نکاح میگویند اعتبار ندارد دو تا مسئله است یکی اینکه راجع به قراردادی که در خود دفتر بنگاه معاملات است خسارتهایی که باید بدهد در این حوزه امضای عادی کافی است. در بعضی از موارد امضای عادی کافی نیست دادگاه هم نمیپذیرد آنجا که امضای رسمی لازم است امضای مسئولین دفترخانه لازم است آنجا که دادگاه نمیپذیرد که پس کجا را شما میگویید؟
پرسش: ... پاسخ: اتفاق افتاده را درست حرف بزن زبانت را باز کن درست حرف بزن آنجا که اتفاق میافتد دو تا فرع است یک وقت است که قانون میگوید تا به دفترخانه رسید یا تا به امضای شورای نگهبان نرسید تا مجلس تصویب نکرد اعتبار ندارد آنجا را قانون انقضا میکند؟
پرسش: ... پاسخ: میدانم دادگاه اینجا را حکم میکند؟ معلوم میشود در ایران نیستی شما بنده خوب خدا اگر یک جایی قانون این باشد که تا شورای نگهبان امضا نکند تا مجلس امضا نکند ما به رسمیت نمیشناسیم آنجا را قانون اقدام میکند؟
پرسش: ... پاسخ: نه اجرا میشود همین که گفتم مثل اینکه در ایران نیستی آنجایی که اجرا میشود مربوط به محاورات عرفی است اگر یک چیز نظیر همین انتخابات تا شورای نگهبان امضا نکند این آقا نماینده نیست اینجا را میگویید شما؟ چرا دهان باز نمیکنید؟
پرسش: ... پاسخ: نه منظور این است که مصوبات مجلس مصوبات شورای نگهبان مصوبات مجمع تشخیص، مصوبات دستگاه قضایی میگوید تا به امضای ما نرسد قانونی نیست قانونی نیست یعنی قانونی نیست محاورات عرفی شما بله موارد فرق میکند احکام هم فرق میکند یک جایی که قانون گفته که بخش نهاییاش به امضای شورای نگهبان است تا امضای شورای نگهبان نشود قانونی نیست کجا دادگاه اقدام میکند؟ اما در این معاملات عرفی معاملات عرفی میگوید انگشت مهر کافی است امضا کافی است لازم نیست که موسسه رسمی امضا بکند یا دفترخانه امضا بکند که پس «امضاء کل شیء بحسبه» برابر قانون اگر برابر قانون است میشود حق دیگر خب.
پس بنابراین شاید نرسیم ولی فرمایش مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه) این است که ممکن است هم وکیل خیار داشته باشد هم موکّل خیار داشته باشد اما نه در بحث وکیل در مسئله اجرای عقد محض وکیل قسم دوم وکیل قسم سوم آنجا میفرمایند که همه اینها بیّع صادق است آن وقت استدلال میکنند به سه تا آیهای که مربوط به توفّی هست یکی اینکه در مسئله توفّی خدای سبحان متوفی نفوس است یکی اینکه فرشته مرگ حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) توفّی نفوس را به عهده دارد یکی هم فرستادهها به این سه تا آیه تمسک میکند میگوید ممکن است یک فعلی به آن مبدأ اسناد داده بشود به وسط اسناد داده بشود به مباشر اسناد داده بشود این بیّع هم ممکن است به وکیل اسناد داده بشود در وکیل قسم دوم و سوم هم به موکّل اسناد داده بشود. منتها یک اشکالی است که آنجا سه تا لفظ است شامل سه گروه میشود اینجا یک لفظ است میخواهد شامل دو گروه بشود این اشکال را خود ایشان هم توجه دارند و حل میکنند انشاءالله.