بازیابی آسیبهای فهم حدیث از دیدگاه شیخ انصاری
- ۰ نظر
- ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۳۵
یکی از شروط عوضین آزاد بودن مبیع است یعنی مشتری بتواند هر نوع تصرف مالکانه ای که می خواهد در آن انجام بدهد. نباید کالایی که مورد معامله است به دیگری تعلق داشته باشد؛ لذا برخی از فقها شرط آزاد بودن ملکیت را به شروط عوضین افزوده اند. پذیرندگان این شرط آثار و فروعی را بر آن مترتب کرده اند. در مورد اینکه آزاد بودن، شرط مستقلی است یا نه، و آیا آزاد بودن مبیع از شرایط صحت بیع است یا از موانع نفوذ بیع، بین فقها مورد بحث قرار گرفته است. از جمله مصادیق آزاد نبودن، بیع عین مرهونه، بیع وقف و متعلق حقوق سهام داران در شرکت های سهامی و حق خیار و مشروط له است. در این تحقیق، اسباب و موانع آزاد بودن ملک ، استقلالیت شرط آزاد بودن، اسباب عدم آزاد بودن ملک از نظر امام خمینی، شیخ انصاری و حقوق موضوعه مورد بررسی قرار گرفته است. از یافته های این تحقیق؛ تعلق حق غیر به عنوان قاعده ای کلی مانع نفوذ معامله است و مواردی که فقها ذکر کرده اند از مصادیق این قاعده می باشند بدون اینکه خصوصیتی را داشته باشند ، یعنی با الغاء خصوصیت در موارد ذکر شده می توان به تمام موارد حق غیر تعمیم و توسعه داد، مانند حق سهام داران در شرکت های سهامی؛ چون منظور از آزاد بودن ملک، این است که تصرف در آن برای مالک جایز باشد، و با مانعی برخورد نکند. سهام در شرکت های سهامی نسبت به شرکت و مدیران شرکت آزاد نیست، و نسبت به سهام داران غالبا آزاد است.
عنوان: مطالعات فقهی و فلسفی
صاحب امتیاز: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
ناشر: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
عنوان انگلیسی نشریه: Journal of Jurisprudence and Philosophical Studies
گروه علمی (موضوعی): علوم انسانی
زیر گروه: فقه و فلسفه
درجه علمی: تخصصی
مدیر مسئول: محمدحسین ایراندوست
سردبیر: احمد مرادخانی
تاریخ آغاز اعتبار: 1390
نوع داوری: دوسو ناشناس، گمنام و محرمانه
میانگین بازه زمانی بررسی اولیه مقالات دریافتی: حداکثر 3 روز
میانگین بازه زمانی فرایند داوری پذیرش مقالات: 1 تا2 ماه، حداقل دو داور
درصد پذیرش مقالات: 30 درصد
فاصله انتشار: فصلنامه
زبان نشریه: فارسی (چکیده به انگلیسی)
نوع نشریه: نشریه علمی
نوع انتشار: الکترونیکی
نوع دسترسی: رایگان (تمام متن)
شاپای الکترونیکی: 4945-2538
شیوه استناددهی: شیوهنامه APA
https://sanad.iau.ir/journal/aqojap/article_539899.html
فقهای امامیه هر یک به تعریفی از حقیقت و ماهیت بیع به عنوان یکی از عقود معین و مهم اسلامی پرداختهاند؛ در این بین، در برخی از تعاریف فقهای متقدم امامیه ماهیت آن مبادله دو مال دانسته شده، این در حالی است که مشهور فقهای امامیه ماهیت آن را ایجاب و قبولی میدانند که مبیع را ملک مشتری و ثمن را ملک بایع میگرداند. از سوی دیگر میتوان گفت در تعاریف فقهای متأخر و معاصر امامیه گونهای تحول معنایی در تفسیر بیع به چشم میخورد، به طور مثال شیخ انصاری بیع را انشایی میداند که بایع در مقابل تملک ثمن، مبیع را به ملکیت مشتری تملیک میکند. در اینجا میتوان این پرسش را مطرح کرد که اصولاً تملیک در لسان فقها به چه معناست و شامل چه اموری میشود و اینکه آیا عینیت مبیع در حقیقت بیع وجود دارد یا نه؟ در مجموع به نظر میرسد از منظر فقهای متأخر و معاصر امامیه چون شیخ انصاری و همچنین امام خمینی (ره)، عناصر تملیک و ملکیت در بیع مفاهیمی هستند که از گستره مفهومی وسیعی برخوردارند و این همان وجه برتری و تمایز نظر فقهای امامیه نسبت به حقوقدانان پیرامون حقیقت بیع است.
موضوع: بررسی اشکالات تعریف مرحوم شیخ /تعریف بیع /بیع
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد تعریفی بود که مرحوم شیخ مطرح کرده بود. اشکالاتی بر این تعریف وارده شده بود. اشکال اول، نقض به صلح بود. اشکال دوم نقض به هبه معوضه بود. استاد در مقام توضیح کلام مرحوم شیخ فرمود: فرق بین صلح و بیع در منشا است و فرق بین بیع و هبه معوضه در ادبیات و تعبیر است. به عبارت دیگر، مرحوم شیخ فرمود در باب بیع، استحقاق عوض به خود مقابله است اما در هبه این گونه نیست چون هبه مجانی است. مرحوم سید یزدی فرمود اگر مراد از مقابله فعل هبه باشد هبه است و اگر مال باشد بیع است. استاد فرمود: در بیع با انشاء واحد دو کار میکند هم تملیک و هم تملک. اما در هبه یک تملیک است و یک تملک ضمنی است. پس انشاء واحد نیست. پس کیفیت تملیک به انشاء است.
اشکال دیگری که بر تعریف مرحوم شیخ برای بیع مطرح شده است، باب قرض است. یعنی همان طوری که طبق تعریف شیخ انصاری، بیع انشاء تملیک عین بمال است، همچنین در قرض نیز این گونه است. وقتی کسی به دیگری مثلا مقداری پول قرض میدهد در حقیقت انشاء تملیک عین میکند. از طرفی چون این عین خرج میشود و از بین میرود، در مقابل این عین مالیت آن را باید برگرداند. پس در حقیقت قرض انشاء تملیک عین بمال است.
به نظر من اساسا جای شبهه شمول تعریف بیع نسبت به قرض وجود ندارد تا این که بخواهیم این مطالب را طرح بکنیم و توجیهاتی نسبت به آن مطرح شود.
در این کتاب مکاسب فعلی بعد از این که اشکال هبه معوضه دفع میشود، عبارت این گونه آمده است: «و مما ذکرنا تقدر عل اخراج القرض …..» اگر به بعضی از حواشی نیز رجوع بشود، توضیح این عبارت را در همین مکان مطرح کردند. بعد این گونه مطرح شده است: «فقد تحقّق ممّا ذکرنا: أنّ حقیقة تملیک العین بالعوض لیست إلّا البیع، فلو قال: «ملّکتک کذا بکذا» کان بیعاً، و لا یصحّ صلحاً و لا هبة معوّضة و إن قصدهما؛ إذ التملیک على جهة المقابلة الحقیقیّة لیس صلحاً، و لا هبة، فلا یقعان به.»[1]
در نسخه دیگر این گونه مطرح شده است: بعد از این که تعریف بیع را مطرح میکند بعد از یک صفحه این گونه تعبیر شده است: «بقی القرض داخلًا فی ظاهر الحدّ،و یمکن إخراجه بأنّ مفهومه لیس نفس المعاوضة، بل هو تملیک على وجه ضمان المثل أو القیمة، لا معاوضة للعین بهما» ما نفهمیدیم که ذیل بحث هبه این بحث را دارند یا در این جا این بحث را دارند. قاعدتا باید این بحث در ذیل بحث هبه مطرح شده باشد. عبارت فقد تحقق مما …. نتیجه بحث است. معنا ندارد این وسط این عبارت بیان شود و بعد به بحث قرض پرداخته شود.
اتفاقا بعضی بحث قرض را در هر دو مورد حذف کردند و گفته اند که این عبارت خط زده شده است. البته خوب بود که حذف میشد زیرا اساسا شبهه ای وجود ندارد. به نظر من این بحث خیلی لفطی ندارد. زیرا در قرض تملیک عین به عوض نیست. بلکه تملیک به نحو تضمین است. یعنی بر عهده تو است که پرداخت کنی. به عبارت دیگر، ما یک تملیک مطلق داریم( اگر مجانی باشد هبه است و اگر مجانی نباشد بیع است) و یک تضمین مطلق داریم.( باب ضمان ) و یک تملیک علی نحو تضمین داریم که قرض است. دیگر شبهه ای وجود ندارد که بخواهد بحث مطرح شود.
بعد مرحوم شیخ میفرماید: «و لذا لا یجری فیه ربا المعاوضة، و لا الغررالمنفی فیها، و لا ذکر العوض، و لا العلم به، فتأمّل»[2] ایشان میفرماید در باب قرض ربای معاوضی نمیآید. ربایی که در قرآن آمده است ربای قرض است. اساسا ربا در آن زمان ربای قرض است. در مکه ربا به این صورت بود ( ربای سرمایه گذاری) که پول به کسانی که در طائف کار میکردند، میدادند و بعد از یک سال مثلا با زیاده برمیگرداند. این که میگویند عباس عموی پیامبر ربا میگرفت این نوع ربا بود.
در مدینه هم مثلا صد هزار تومان میدادند بعد از مدتی صد و بیست هزار تومان دریافت میکردند. بعد پیامبر ربای دیگری را حرام کرد که ربای معاوضه نام دارد. ربای معاوضه این است که مثلا صد کیلو گندم بگیرد و صد ده کیلو گندم پس بگیرد. چیزی که در قرآن حرام شده است ربای فضل است و چیزی که پیامبر حرام کرده است ربای معاوضه است. البته پیامبر در خصوص مکیل و موزون ربای معاوضی را حرام کردند. مکیل چیزی است که عرف بر حجمش تکیه میکنند و موزون چیزی است که عرف بر وزن و سنگینی آن تکیه میکنند. اما بعضی از موارد نه مکیل هستند و نه موزون هستند.
ربای فضل مطلقا حرام است اما ربای معاوضه فقط مکیل و موزون حرام است. پس در معدود ربای معاوضی جاری نمیشود. مثلا الان صد گردو در مقابل صد و ده گردو معاوضه کنند حرام نیست. اما اگر همین گردو را قرض بدهد که بعد از یک سال صد و ده عدد گردو بیاورد حرام است چون ربای فضل است.
در میان شیعیان این گونه مشهور است که زکات به مال مقترض تعلق میگیرد. زیرا موضوع زکات دارایی است. یعنی زکات مالیاتی است که به دارایی تعلق پیدا میکند. لذا هر سال تکرار میشود. مادامی که این دارایی هست مالیات به آن تعلق میگیرد. ظاهر آیه مبارکه نیز مال است﴿ خذ من اموالهم﴾[3] و در باب قرض، مقترض مالک قرض است. اما خمس به آن تعلق نمیگیرد. زیرا موضوع خمس درآمد است. خمس، مالیات بر درآمد است و از قبیل صرف الوجود است. بله اگر کسی قرض کرد و در راه مونه زندگی خرج نکرد و در اثناء سال خواست آن را پرداخت کند باید خمس آن را پرداخت کند. پس خود قرض بما هو قرض غنیمت بر آن صدق نمیکند. اگر بخواهد تسریع در پرداخت داشته باشد و دراثناء سال بپردازد و ازمونه زندگی نباشد خمس دارد.
این دعا را حضرت امام صادق (علیه السّلام) در هر روز ماه رجب می خواندند:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خابَ الوافِدُونَ عَلى غَیْرِکَ،
نومید شدند آنان که بر دیگرى جز تو وارد شدند
وَخَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ اِلاَّ لَکَ، وَضاعَ المُلِمُّونَ اِلاَّ بِکَ،
و زیان کار شدند کسانى که به غیر از تو رو کردند و تباه گشتند آنان که جز به درگاه تو فرود آمدند
وَاَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ اِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ، بابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبینَ،
و گرفتار قحطى شدند کسانى که جز از فضل تو پوییدند؛ در خانه ات به روى مشتاقان باز
وَخَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبینَ، وَفَضْلُکَ مُباحٌ لِلسَّآئِلینَ، وَنَیْلُکَ مُتاحٌ لِلأمِلینَ،
و خیر و نیکی ات به خواستاران عطا شده و فضل و بخششت براى خواهندگان مباح و آزاد است؛ عطایت براى آرزومندان مهیّاست
وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاکَ، وَحِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواکَ،
و روزیت حتّى براى کسانى که نافرمانیت کنند گسترده است و بردباریت حتّى در مورد آن که به دشمنیت برخاسته شامل است؛
عادَتُکَ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ، وَسَبیلُکَ الإِبْقآءُ عَلَى الْمُعْتَدینَ،
شیوه ات نیکى به بدکاران است و راه و رسمت زندگى دادن به سرکشان است؛
اَللّهُمَ فَاهْدِنى هُدَى الْمُهْتَدینَ، وَارْزُقْنىِ اجْتِهادَ الْمُجْتَهِدینَ،
خدایا! پس مرا به راه راهیافتگان رهبرى کن و کوشش کوشایان را روزیم کن
وَلاتَجْعَلْنى مِنَ الْغافِلینَ الْمُبْعَدینَ، واغْفِرْلى یَوْمَ الدّینِ.
و قرارم مده از بى خبرانِ دور شده از دربارت و در روز جزا گناهم بیامرز !
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ
خدا مؤمنان را از هر مکر و شر دشمن نگاه میدارد، که خدا هرگز خیانتکار کافر ناسپاس را دوست نمیدارد.
تعداد بازدید : 1541 تاریخ درج : 1397/12/13
گاه در جامعه، افراد بىایمان و جسور، با قدرت و شدت تمام، مقابل حق و حقیقت موضعگیرى مىکنند و علیه مؤمنان جوسازى مىنمایند و حق و باطل را وارونه جلوه مىدهند و با این کار، مؤمنان و آگاهان به حقیقت را به همراهى با خود و دستکم به سکوت وامىدارند. در این وضعیت، بسیارى از مؤمنان، برخلاف یقین به حقانیت خود و بطلان آن یاوهسرایان، به علت ترس از به خطر افتادن جان، مال یا
214آبرو، جرئت اظهار حق را از دست مىدهند.
با پیش آمدن چنین موقعیتى، کماند کسانى که از جوسازىها نهراسند و در مقابل اهل باطل بایستند و سخن حق را فریاد بزنند. به راستى که این کار، بسیار دشوار است؛ زیرا فرد باید افزون بر جان و مال، از آبروى خود نیز بگذرد و براى هرگونه فداکارى در راه دین، آماده باشد. با این حال، بیان حقیقت، بر عالمان واجب و لازم است و آنان حق ندارند به دلیل به خطر افتادن جان و مال و آبروى خود، از این کار خوددارى کنند و در صورت اجتناب از بیان حقیقت، عاقبتى ناگوار در انتظار آنان است؛ چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ.1
هنگامى که بدعتها در امت من پدید آید، بر عالم است که دانش خود را آشکار کند. پس کسى که این کار را انجام ندهد، لعنت خداوند شامل حال او خواهد بود.
مؤمنان واقعى چنان شهامتى دارند که از شکستن سنتهاى غلط و مخالفت با اکثریتهایى که راه انحراف را پیش گرفتهاند و با تکیه بر کثرت عددى خود، دیگران را استهزا مىکنند، پروایى ندارند2 و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىهراسند. خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
(یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ) (مائده: 54)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرکس از شما، از آیین خود بازگردد، [به خدا زیانى نمىرساند؛] خداوند گروهى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان [نیز] او را دوست
1) الکافى، ج 1، ص 54.
2) تفسیر نمونه، ج 4، ص 416.
215دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران، سرسخت و نیرومندند؛ در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که به هرکس بخواهد [و شایسته ببیند] مىدهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و [او به همه چیز] داناست.
افراد بسیارى را مىشناسیم که داراى صفات ممتازىاند. اما در مقابل غوغاى محیط و هجوم افکار عوام یا اکثریت منحرف، بسیار محافظهکار، ترسو و کمجرئتاند، و زود در برابر آنها میدان را خالى مىکنند؛ درحالىکه براى یک رهبر سازنده و افرادى که براى اجراى افکار او وارد میدان مىشوند، قبل از هرچیز، چنین شهامتى لازم است و بىتردید، عوامزدگى، محیطزدگى و امثال آن که همگى نقطه مقابل این امتیاز عالى روحى است، سد راه بیشتر اصلاحات محسوب مىگردد.
ازاینرو مىبینیم اهلبیت (علیهم السلام) در روایات بسیارى، افراد را به نهراسیدن از سرزنش ملامتگران سفارش مىکنند؛ براى مثال، امام على (ع) فرمود:
لَا تَخَافُوا فِی اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ یَکْفِکُمُ اللهُ مَنْ آذَاکُمْ وَ بَغَى عَلَیْکُم.1
در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى نترسید؛ تا خداوند شما را در مقابل کسى که آزارتان مىدهد و بر شما تعدى مىکند، کفایت نماید.
یکى از ویژگىهاى اهلبیت (علیهم السلام) این است که در راه بیان حقیقت، امر به معروف و نهى از منکر و هدایت انسانها، از سرزنش ملامتگران هیچ هراسى به خود راه نمىدهند؛ براى نمونه، پیامبر اکرم (ص) در زمانى مبعوث گردید که شرک و بتپرستى، در جامعه عرب و مکه کاملاً رایج و معمول بود. بىتردید ایستادن در مقابل این سنت رایج و پرطرفدار، بسیار دشوار و خطرآفرین بود و تنها از کسى بر مىآمد که ضمن اعتقاد کامل به درستى عمل خود، بر خداوند توکل داشته باشد. در این وضعیت مىبینیم که پیامبر خدا (ص) به تنهایى در مقابل این رسم شوم و خلاف عقل ایستاد و از سرزنشها،
1) الکافى، ج 7، ص 52.
216آزارها، تهدیدها و تطمیعها هیچ هراسى به خود راه نداد.
امام على (ع) نیز در این راه، تمام کوشش خود را به کار گرفت. هنگام خلافت، آنگاه که در تقسیم بیتالمال میان مسلمانان، مساوات برقرار کرد و مورد اعتراض قرار گرفت، از راه خود عقبنشینى نکرد. ایشان به علت سه جنگى که در زمان خلافت ظاهرى خود با افراد به ظاهر مسلمان انجام داد، بسیار مورد اعتراض قرار گرفت. اما مىبینیم که حضرت در درستى کار خود، لحظهاى تردید نکرد و از سرزنش ملامتگران نهراسید. ازاینرو فرمود:
«إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ»1 ؛ «همانا من از قومىام که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىهراسند».
امام حسین (ع) در نامهاى که به برخى از شیعیان خود در کوفه نوشت، هم این ویژگى را به بهترین وجه به نمایش گذاشت و هم دیگران را به برخوردارى از این صفت، سفارش کرد و فرمود:
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ الله (ص) قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ الله نَاکِثاً لِعَهْدِ الله مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ الله یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى الله أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ الله وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ الله.2
اى مردم! مىدانید که پیامبر خدا (ص) فرمود: هرکس زمامدار قانونشکنى را نظاره کند که حرام خدا را حلال و روا مىسازد و عهد و پیمان او را مىشکند و با روش پیامبر خدا (ص) مخالفت مىورزد و با این وصف، در برابر آن عنصر خودکامه و قانونگریز، با گفتار و
1) نهج البلاغة، خطبه 192 (قاصعه).
2) بحارالانوار، ج 44، صص 381 و 382.
217عملکردش به مخالفت برنخیزد و در راه اصلاح جامعه و حکومت، تلاشى نکند، بر خداست که او را از همان راهى که آن ظالم را به دوزخ درمىآورد، به دوزخ درآورد.
اى مردم! آگاه باشید که رژیم حقستیز اموى، فرمانبردارى شیطان را برگزیده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. کارگردانان آن، تبهکارى و بیداد را همهجا آشکار ساخته و مرزهاى قوانین و مقررات خدا را به تعطیل کشانده و ثروت ملى را به انحصار خویش درآوردهاند؛ حرام خدا را حلال و حلال او را حرام مىکنند و من به دلیل نزدیکىام به رسول خدا (ص)، سزاوارترین مردم به حکومتام.
اهلبیت (علیهم السلام)، جز از خدا نمىترسیدند و چیزى جز انجام دادن مسئولیت خطیر الهى را در نظر نمىگرفتند و بدون هیچ واهمهاى، حق را فریاد مىزدند و با این کار، توانستند اسلام واقعى را معرفى و به دیگران منتقل کنند.
ازاینرو در زیارتنامهها نیز زائر کوى آن بزرگواران، با گواهىدادن به این مسئله، خود نیز درس نترسیدن از سرزنش ملامتگران را مىآموزد و حتى حاضر مىشود در راه دفاع از دین، خالصانه همه هستى خود را فدا نماید. در اینجا به برخى از زیارتنامهها توجه مىکنیم:
در زیارت على (ع) مىخوانیم:
اللهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنْ رَسُولِکَ مَا حُمِّلَ وَ رَعَى مَا اسْتُحْفِظَ وَ حَفِظَ مَا اسْتُودِعَ... لَا تَأْخُذُهُ فِیکَ لَوْمَةُ لَائِم.1
خدایا! من گواهى مىدهم که امام على (ع) آنچه را از جانب رسول تو برعهده داشت، همه را رساند و آنچه را مأمور به حفظش بود، نگهدارى کرد و آنچه به او سپرده شده بود، حفظ کرد... و در راه تو، باکى از سرزنش مردم نداشت.
همچنین در زیارت امام حسین (ع) این عبارت آمده است: «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی
1) المزار، ص 42.
218 سَبِیلِ اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ لَمْ تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ»؛1 «گواهى مىدهم که تو در راه خدا، حق جهاد را بجاى آوردى و در راه خدا از سرزنش ملامتگران نهراسیدى». در صلوات بر امام باقر (ع) نیز مىخوانیم: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ... لَمْ تَأْخُذْهُ فِیکَ لَوْمَةُ لَائِمٍ»؛2 «خدایا! بر محمد باقر پاک و مطهر درود فرست... همو که در راه تو، از سرزنش ملامتگران نهراسید».
همچنین در صلوات بر امام کاظم (ع) اینگونه مىخوانیم: «اللهُمَ... وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَوَامِرِکَ وَ نَوَاهِیکَ لَوْمَةُ لَائِمٍ»؛3 «خدایا!... [امام کاظم (ع)] در هیچیک از اوامر و نواهىات، از سرزنش ملامتگرى نهراسید».
در زیارت جامعه نیز به امام عسکرى (ع) اینگونه سلام مىدهیم:
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الْمُنَزَّهِ عَنِ المَآثِمِ، المُطَهَّرِ مِنَ المَظَالِمِ، الحَبْرِ الْعَالِمِ، الَّذِی لَمْ تَأْخُذْهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ،... أَبِی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ.4
سلام بر امام منزه از گناهان، پاک از ظلم و ستم، عالم و دانشمند، کسى که از ملامت هیچ سرزنشگرى نهراسید؛... امام ابىمحمد حسن بن على عسکرى (ع).