غرض از علم ذات موضوع وبرواقع و نفس الامرآن مترتب است نه برعنوان واسم آن؛...
غرض از علم ذات موضوع وبرواقع و نفس الامرآن مترتب است نه برعنوان واسم آن؛درنتیجه دانستن یا نداستن اسم مهم نیست.
- ۰ نظر
- ۱۹ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۰۴
غرض از علم ذات موضوع وبرواقع و نفس الامرآن مترتب است نه برعنوان واسم آن؛درنتیجه دانستن یا نداستن اسم مهم نیست.
یک سلسله مفاهیم کلّی و طبیعی که با موضوعات مسائل آن علم اتحاد دارد و خارجاً به یک وجود موجودند.
و قد انقدح بذلک ان موضوع علم الاصول هو الکلی المنطبق علی موضوعات مسائله المتشتته لاخصوص الادله الاربعه بما هی ادله بل و لابما هی هی ضروره ان البحث فی غیر واحد من مسائله المهمه لیس من عوارضها
مثل فاعل،مبتدا و... - و نه تعدد محمول -مرفوع،منصوب و...- موجب تعدد علوم نیست؛ و نه اتحاد و وحدت موضوع و محمول-مثل ((الامر دالّ علی الوجوب)) و...-موجب وحدت علم می گردد. پس آن چه سبب وحدت یا تعدد علوم می باشد اغراض و اهداف است.
ثم انه ربما لایکون لموضوع العلم و هو الکلی المتحد مع موضوعات المسائل عنوان خاص و اسم مخصوص فیصح ان یعبر عنه بکل ما دل علیه بداهه عدم دخل ذلک فی موضوعیته اصلا
موضوع علم،نفس موضوعات مسائل است و چیزی غیر از آن نیست.
اگر تمایز علوم از یکدیگر به موضوعات یا محمولات باشد،تالی فاسد دارد؛ و آن این که ،لازم می شود هر بابی از ابواب علوم -مانند باب مرفوعات و باب منصوبات علم نحو- و بلکه هر مساله ای از مسائل از مسائل یک باب -مثل مساله ((الفاعل مرفوع)) و ((المبتداء مرفوع)) - یک علم جداگانه ای محسوب شود؛ و در نتیجه علم نحو نمی تواند یک علم باشد، بلکه متشکل از صدها علم می شود که هیچ یک از دانشمندان به این امر ملتزم نیستند.
از آن جا که هر علمی موضوعی دارد و از احوالات موضوعش بحث می کند از علوم دیگر جدا می شود. مثلاً موضوع علم نحو، کلمه و کلام است و موضوع علم کلام مبدا و معاد است و...