دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

۲۰۳۸ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

نقش فرضیه در علم دکارتی

فرزاد تات | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۴۲ ب.ظ
  • فرزاد تات
  • فرزاد تات

یقین (اخلاق)

فرزاد تات | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۱:۳۰ ب.ظ

یقین، ‌عبارت است از اعتقاد ثابت و قطعی انسان به امری که مطابق با واقع بوده و با هیچ شبهه‌ای، هر قدر هم قوی، قابل زوال نباشد.

یقین در دین به منزله سرمایه است و ایمان متوقف بر آن می‌باشد. سایر علوم شاخ و برگ آن است و رستگاری در آخرت بدون یقین حاصل نمی‌شود.
یقین در لغت علماست  که نقطه مقابل" شک " می‌باشد و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده می‌شود به مرحله عالی ایمان " یقین" گفته می‌شود
و در اصطلاح، یقین اعتقاد و باور محکم و استواری است که مطابق با حقیقت باشد و به هیچ وجه امکان زوال و احتمال خلاف در او راه ندارد
به طوری‌که انسان همه چیز را از مسبّب‌الاسباب بداند و به اسباب توجّه نکند بلکه واسطه‌ها را مسخّر حقّ و فاقد هر حکم و قدرت بداند و کسی که بر این اعتقاد باشد دارای یقین است

نظر علّامه طباطبایی

«یقین به معنی قوت ادراک ذهنی است، به طوری که قابل زوال و ضعف نباشد

مورد و متعلّق یقین یا مربوط است به چیزی که از لوازم و اجزاء ایمان است مانند اعتقاد به وجود خداوند تبارک و تعالی و بعثت انبیا و عالم آخرت، و یا مربوط به اموری است که دخالتی در ایمان ندارد و آنچه در کمال انسان و رسیدن او به سعادت نقش دارد، قسم اول است و آن یقین داشتن به این است که تمام امور هستی به دست خداست و او مسبّب‌الاسباب می‌باشد؛ هیچ‌گونه توجهی به غیر او نداشته بلکه همه اسباب و وسائط را مسخّر فرمان و حکم خدا بداند.
بداند که خدا ضامن روزیِ اوست و هر چه را او مقدّر کرده می‌رسد، و در نتیجه طمعی به دیگران نداشته باشد.
بداند که نتیجه تمامی اعمال خوب و بد خود را می‌بیند و خدای شاهد و ناظر بر اعمال، ‌خود حاکم روز قیامت است. و حتی از خاطرات قلبی انسان نیز آگاه است. این حقیقت یقین است.
کسی‌که دارای چنین یقینی باشد به لوازم آن نیز ملتزم می‌شود، زیرا تفاوت میان ایمان و یقین به همین است که چه بسا انسان ایمان به چیزی دارد ولی بعضی از لوازم آن را فراموش می‌کند و در نتیجه، عمل منافی با ایمانش انجام می‌دهد، به خلاف یقین که دیگر با فراموشی نمی‌سازد، زیرا اگر کسی عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره به یاد آن روزی باشد، که به حساب کوچک و بزرگ اعمالش می‌رسند، مرتکب گناهان نگردیده بلکه نزدیک قُرق‌گاه‌های خدا هم نمی‌شود.
 
در آیات قرآن، یقین در چند معنی استعمال گردیده است:
۱- به معنی علم و آگاهی کامل. ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً یعنی و ما قتلوه من غیر شک

۲- به معنی مرگ . وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ یعنی حتّی یأتیک الموت
۳- به معنی آشکار و روشن. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. یعنی اگر حادثه بزرگ عالم آخرت برای شما روشن و آشکار می‌شد
 
 
از این رو برخی روایاتی که در بیان معنی و تفسیر یقین آمده، آن را به لوازم و آثارش تعریف کرده‌اند.
از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود:
«از جبرئیل پرسیدم تفسیر یقین چیست؟ گفت: مؤمن به گونه‌ای برای خدا عمل کند که گویا او را می‌بیند، و اگر او خدا را نمی‌بیند، خدا او را می‌بیند. و یقیناً بداند که آنچه به او رسیده ممکن نبود از او بگذرد و آنچه از او گذشته ممکن نبود به او برسد.»
 
از امام رضا (علیه‌السلام) سؤال شد: یقین چیست؟ فرمود:
«توکل بر خدا و تسلیم او شدن و راضی به قضای الهی بودن و همه امور را به خدا واگذاردن.»
در زمینه فضیلت و ارزش یقین به عنوان یکی از کمالات انسان مؤمن و نیز ترغیب به کسب و تقویت آن، روایات بسیاری آمده است که برخی را یادآور می‌شویم:
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
«خیرُ ما اُلْقِ فِی القَلبِ الیَقینُ؛
بهترین چیزی که در قلب افکنده شده، یقین است.»
و نیز فرمود:
«کفی بِالیَقینِ غِنیً؛
 
برای بی‌نیازی همین بس که صاحب یقین باشی.»
یقین افضل کمالات، اشرف فضایل و اهم اخلاق است و در کلام معصومین (علیهم‌السلام) و سخنان بزرگان آمده است که:
۱- هیچ نوری همچون نور یقین نیست.
۲- یقین از ایمان و اسلام با فضیلت‌تر است.
 

۳- عمل کم و همیشگی با یقین بهتر از اعمال زیاد بدون یقین است.
 

۴- چیزی گرامی‌تر و عزیزتر از یقین نیست.
۵- بهترین چیزی که به قلب داده شده، یقین است.
 

۶- خیری که همواره در قلب جای دارد، یقین است.
 

۷- یقین ثروتی است که از همه چیز کفایت می‌کند.
 

۸- اهل یقین مورد غبطه دیگران می‌باشد.
 

۹- کمتر از یقین چیزی بین مردم تقسیم نشده است.

۱۰- با ارزش‌ترین چیزی که در دل انسان راه می‌یابد، یقین است.
 

۱۱-رأس دین، درستی یقین است.
 

یکی از راه‌های پی بردن به وجود چیزی دقّت و بررسی در علائم و نشانه‌های آن است. از این رو اگر کسی بخواهد وجود یقین و یا درجه و میزان آن را در قلب خود بیابد، باید ببیند آیا آثار و نشانه‌های آن را دارد یا نه؟
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «علامت کسی که صاحب یقین باشد، شش چیز است:
۱. از روی حقیقت به خدا یقین کند پس به او ایمان آورد.
۲. یقین آورد که مرگ حق است و از آن بترسد.
۳. یقین کند که قیامت حق است و از رسوایی بترسد.
۴. یقین کند که بهشت حق است و خود را محاسبه کند و شیفته آن باشد.
۵. یقین کند که دوزخ حق است و کوشش خود را برای نجات از آن ظاهر گرداند.
۶. یقین دارد حساب حق است و خود را محاسبه کند.»
 

 ذکر یک حکایت

«روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نماز صبح را با مردم گذارد سپس در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که چرت می‌زد و سرش پایین می‌افتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودی فرو رفته. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او فرمود: حالت چگونه است؟ عرض کرد من صبح کردم در حالی‌که دارای یقین هستم، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: همانا هر یقین را حقیقتی است حقیقت یقین تو چیست؟
جوان گفت: یا رسول الله همین یقین من است که مرا‌ اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای گرم را به من چشانیده و به دنیا و آنچه در آن است بی‌رغبت گشته‌ام، تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را می‌بینم که برای رسیدگی به حساب مردم برپا شده و مردم برای حساب محشور شده‌اند و من هم در میان آنها هستم و گویا اهل بهشت را می‌نگرم که در نعمتند، و بر کرسی‌ها تکیه زده یکدیگر را معرفی می‌کنند و گویا اهل دوزخ را می‌بینم که در آنجا معذبند و فریادرس می‌طلبند و گویا الآن صدای زبانه‌های آتش دوزخ را می‌شنوم.
آنگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
«این جوان بنده‌ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته»
و به او فرمود:
«بر این حال که داری ثابت باش.»
جوان گفت: «یا رسول الله از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم کند.»
رسول خدا برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شرکت کرد و بعد از ۹ نفر شهید گشت و او دهمین شهید بود.
 

یقین، برترین درجه کمال ایمان و بالاترین فضائل انسانی است. کسی که به قلّه بلند یقین رسیده باشد؛ دستیابی او به سایر کمالات و فضایل اخلاقی آسان می‌گردد؛ بلکه باید گفت آن کسی که دارای یقین است، تمامی صفات و اخلاق حسنه را همراه دارد و کسب کرده است.
اینک به برخی از آن آثار اشاره می‌کنیم:
 

آرامش روحی

کسی که صاحب یقین باشد دارای یک نوع آرامش روحی و اطمینان قلب بوده و حوادث، سختی‌ها و مشکلات او را مضطرب و نگران نمی‌سازد؛ بلکه همه مصیبت‌ها و ناگواری‌ها در نظرش آسان گردیده و کوچک می‌شود.
امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«انِّ اللهَ تعالی بعَدلِهِ و قسطِهِ جَعَلَ الرَّوحَ و الرّاحةَ فی الیَقینِ و الرِّضا و جَعلَ الهَمَّ و الحُزنَ فی الشَّکِّ و السَّخَط؛
 
خداوند به عدل و داد خود نشاط و آسایش را در یقین و رضا قرار داده است و غم و‌ اندوه را در شک و ناخوشنودی.»
 

صبر

دومین نتیجه پرثمر یقین، صبر و استقامت در برابر مشکلات زندگی است. حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«الصَّبرُ ثَمَرةُ الیقین؛
 
صبر، ثمره یقین است.»
و نیز فرموده است:
«اگر نه این بود که (برخی از ما مسلمانان) دچار ضعف یقین هستیم، این‌گونه نبودیم که زبان به شکایت بگشاییم در برابر سختی کمی که امیدواریم در آینده نزدیک یرطرف شود و در آینده دور (قیامت) ثواب بزرگ آن نصیب مان گردد.»کسی که صاحب یقین باشد اعمال و نیات او خالص است و جز رضای خدا کسی و چیزی رادر نظر ندارد.
علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«غایةُ الیقینِ الاخلاصُ؛
نهایت درجه یقین، اخلاص است.»
 

 زهد

از دیگر آثار و ثمرات یقین زهد است؛ زیرا کسی‌که یقین به فنا و زوال دنیا دارد، هیچ‌گاه به آن دل نمی‌بندد.
امام علی (علیه‌السلام) فرمود:
«الزُّهدُ ثَمَرةُ الیَقینِ؛
 
زهد ثمره یقین است.»
 

 توکّل

کسی که یقین دارد در عالم هستی مؤثری جز خدا نیست، در تمام امورش فقط به خدا توکل نموده و اعتمادش تنها به قدرت لایزال الهی می‌باشد که یکی دیگر از آثار یقین است.
علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «التَّوَکُّلُ من قُوَّةِ الیقین؛
 
توکل نشانه قوّت یقین است.»
 

رضا و تسلیم

از جمله ثمرات ارزشمند دیگری که یقین در پی دارد، رضا و تسلیم است زیرا فرد صاحب یقین تمامی امور را از سوی خداوند می‌داند و معتقد است که هیچ برگی از درختی نمی‌افتد مگر به اذن و اراده حق تعالی از این رو در برابر آنچه از سوی خداوند برای او مقدّر شده باشد راضی بوده و در برابر قضای الهی تسلیم است.
امام علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«الرِّضا ثَمَرَةُ الیَقینِ؛
 
رضا ثمره یقین است.»
امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:
«الرِّضا بِمکروهِ القضاءِ مِن اعلی دَرجاتِ الیَقینِ؛
 
راضی بودن به قضای مکروه، نشانه برترین درجات یقین می‌باشد.»
 

 آسان شدن انفاق

کسی که صاحب یقین باشد، انفاق کردن اموال، در راه خدا، برایش آسان است، زیرا او یقین دارد که هر چه را انفاق کند عوض آن را می‌گیرد، چرا که این وعده خداوند است و یقین دارد که حق تعالی صادق‌ترین افراد در گفتار و وعده‌هایش می‌باشد.
پس در هنگام بخشش، دستش باز است و با جود و سخاوت بیشتری انفاق می‌کند.
امام علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «اِستَنزلُوا الرِّزقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ اَیْقَنَ بالخَلَفِ جادَ بالعَطیَّةِ؛
 
با دادن صدقه روزی را طلب کنید، چون کسی که به گرفتن عوض یقین دارد در بخشیدن سخاوتمند است.»
 

آثار دیگر در کلام امام خمینی

امام خمینی نیز برای یقین آثاری را برمی‌شمارد:
۱- توحید فعلی: اهل یقین از لحاظ کمالات معنوی به جایی می‌رسند که تمام اسباب ظاهر و موثرات صوری و دنیایی را تحت اراده ازلی حق می‌داند.
 

۲- سکون و آرامش: شخصی که به مرتبه یقین می‌رسد، دارای سکون و آرامش است و درباره کم و زیاد شدن رزق و روزی‌اش نگرانی ندارد، لذا طلب او در تحصیل معیشت با طلب اهل شرک و شک متفاوت است.
۳- اصلاح نفس: اهل یقین در اصلاح نفس خود کوشش می‌کنند و اعضا و جوارح خود را از وقوع در معاصی نگه می‌دارد.
 

۴- رضا به قضای الهی: اهل یقین به آنچه بر ایشان مقدر شده، راضی بوده و تمام مصیبت‌ها و بلاها برای آنان آسان می‌شود.
 

۵- گناه نکردن: کسی که به بالاترین مرحله یقین رسیده و همه عالم را محضر خداوند می‌داند، امکان ندارد که مرتکب گناه شود.
 
یقین نصیبی است که هر کس به آن مزین شد، محرم خلوتخانه انس می‌گردد که به سبب آن می‌توان به اصلاح و تهذیب نفس،
 
آرامش و سکونت،
 
درک آیات الهی، «إِنَّ فیِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاََیَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِینَ•وَ فیِ خَلْقِکمُ‌ْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَایَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛
 
بی‌شکّ در آسمان‌ها و زمین نشانه‌های (فراوانی) برای مؤمنان وجود دارد و نیز در آفرینش شما و جنبندگانی که (در سراسر زمین ) پراکنده ساخته، نشانه‌هایی است برای جمعیّتی که اهل یقینند. صبر و شکیبائی،
امیدواری،
کسب بسیاری از امور علمی و عملی،
 
برطرف کردن غم واندوه‌ها
 
و به برترین درجه مقصود
 
و به جایگاه بلندی که موجب شگفتی می‌شود
 
که منجر به هدایت
 
می‌شود، رسید.
ملاک ایمان،
نشانه‌ پرهیزکاران،
 
نشانه‌ مؤمن،
 
اخلاص در عمل و تقوی و پرهیز از گناه،
 
رفع وسواس نفسانیه،
 
بزرگترین بی‌نیازی،
 
کوشش در زندگی،
نیرومند شدن،
 
کوتاهی آرزوها،
 
دور کردن حوادث و مشکلات زندگی
 
جلب نکردن رضایت مردم با عملی که موجب خشم خدا است
ملامت نکردن مردم در تنگناها
 
برتری عمل اندک و مداوم به واسطه یقین در نزد خداوند
 
حرص نورزیدن به دنیا‌،
 
فراموش کردن دنیا
 
و... همه از آثار یقین می‌باشد.
 
۱- پذیرفته نشدن دعا

۲- کم ارزش بودن عمل فراوان بدون یقین
 

۳- آنکه قلبش به یقین نرسیده است، عملش به فرمان او نیست.
 

۴- هیچ بی‌خردیی همچون کمی یقین نیست
 

۵- خوابیدن همراه با یقین، برتر از نماز گزاردن با شک و تردید است.
 
 
همانگونه که ذکر شد یقین امر معلوم و آشکار و قوت ادراک ذهنی است که قابل زوال و ضعف نباشد
 
و همچنین علمی است که بعد از استدلال، از طریق برهان حاصل می‌شود
 
که موجب آرامش و سکون برای شخص خواهد شد،
 
پس با علم تفاوت دارد؛ زیرا علم، درک حقیقت چیزی است به گونه‌ای که آن شیء شناخته شود.
 
پس هر علمی یقین نیست ولی هر یقینی علم است و به علم خدا یقین گفته نمی‌شود؛ زیرا علم خدا از تحقیق و استدلال حاصل نمی‌شود؛
 
زیرا تمام اشیاء در آشکار بودن نزد وی یکسان است
و نیز علم، به فراموشی تبدیل می‌شود ولی یقین، با توجه دائمی همراه است.
 
 
اولین مرحله ایمان، معرفت و سپس یقین
 
و بالاترین درجه یقین، خشنود بودن به قضای الهی -که ناخوشایند است- می‌باشد.
 
در کلام معصومین (علیهم‌السلام) حقیقت یقین را توکل بر خدا و تسلیم در برابر امر خدا و رضا به مقدرات خدا و واگذاری کارها به خدا دانست.

برای دانستن حد و نهایت یقین می‌توان به کلام امام صادق (ع) اشاره داشت که فرمودند: حد یقین این است که فقط از خداوند بترسی.
 

آنچه یقین به آن تعلق می‌گیرد یا از اجزاء و لوازم ایمان است مانند وجود خداوند و صفات کمالیه او و مباحث متعلق به نبوت و امامت و احوال نشئه آخرت و یا اموری که در ایمان مدخلیتی ندارد.

در روایات، یقین بنابر نقلی بر چهار شعبه؛ تیزهوشی، رسیدن به حقایق، عبرت‌شناسی، سنّت و روش پیشینیانو بنابر نقل دیگر بر چهار شاخه؛ شوق و ترس و زهد و انتظار تقسیم می‌شود.
 
 
با توجه به آیه ۹۹، سوره حجر، عبادت، زمینه‌ساز یقین
 
دوم است:
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتیَ‌ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین ( مرگ‌ ) تو فرا رسد!»
گویا که معنای آیه چنین است: اگر می‌خواهی به یقین و مراتب آن برسی و معلوم را به تفصیل به دست آوری به عبادت پروردگارت مشغول باش تا مراتب یقین که مطلوب تو است به دست آید
 
که تداوم بر بندگی حق، سبب پیدا شدن یقین است
 
و نیز احتمال است که مراد از آمدن یقین، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عیان می‌شود.

امر دیگری که انسان را به مقام رفیع یقین می‌رساند، تسلیم محض خداوند بودن است؛ زیرا کسی به این مقام می‌رسد که در قلب او جز خواسته خدا چیزی نباشد.
 
 
یقین جامع همه فضایل است وخود دارای مراتبی است:
۱- علم‌الیقین و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزی ایمان آورد مانند کسی که با مشاهده دود ایمان به وجود آتش پیدا می‌کند.
۲- عین‌الیقین و آن در جایی است که انسان به مرحله مشاهده می‌رسد و با" چشم" خود مثلا آتش را مشاهده می‌کند.
۳- حق‌الیقین و آن همانند کسی است که وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس کند و به صفات آتش متصف گردد و این بالاترین مرحله یقین است

امام خمینی مراتب یقین را سه مرتبه می‌داند: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین. البته از نگاه ایشان درجات یقین بی‌شمارند؛ مرتبه نازل یقین، ادراک عقلی و علمی حصولی است که هنوز به مرتبه قلب نرسیده است؛ اما اگر این علم و یقین به قلب وارد شود به تدریج برای شخص اطمینان حاصل می‌شود و در مرتبه‌ی بعد، چشم ملکوتی او باز می‌شود و به مشاهده حضور می‌رسد.
 
بالاترین مرتبه یقین، یقین انبیاء است که از مشاهده حضوری حاصل می‌شود.
 نشانه صحت یقین
 

در حدیث شریفی از امام صادق (علیه‌السلام) دو چیز علامت صحت و سلامت یقین شمرده شده :
یکی آن‌که سخط و غضب حق را به رضای مردم نفروشد.
دیگر آن‌که مردم را ملامت نکند به آنچه خدا به آن‌ها نداده. که این دو از ثمرات کمال یقین است، چنانچه مقابل آن‌ها از ضعف یقین و علت و مرض ایمان است.
 
همچنین نترسیدن از مرگ نیز، نشانه دیگری بر صحت یقین برشمرده شده است.
 
 نشانه‌های ضعف یقین
در روایتی دیگر از امام صادق (علیه‌السلام) نشانه ضعف یقین برای ما روشن می‌شود :
«کسی که یقین او ضعیف و سست باشد:
۱- در جریان زندگی خود پیوسته متوجه به وسائل و اسباب شده و تمسک و توسل به آن‌ها پیدا می‌کند و این را نزد خود جایز و صحیح تصور نموده و بر خلاف اخلاص و توحید نمی‌داند.
۲- در امور زندگی خود بدون دقت و تحقیق حق، از رسوم و عادات مردم پیروی کرده و گفتار و اقوال دیگران را معتبر می‌شمارد.
۳- در امور مربوط به زندگی مادی دنیوی، کمال کوشش و سعی بلیغ نموده و در جمع دنیا و نگهداری و امساک آن اهتمام خواهد داشت. او اظهار می‌کند که مانع و معطی و دهنده و گیرنده‌ای به جز پروردگار متعال نیست و هر بنده‌ای نمی‌رسد مگر به آنچه روزی و قسمت و نصیب او باشد و به زبان می‌گوید که سعی و کوشش اثری در تغییر مقدرات و در زیادی قسمت ندارد ولی از لحاظ عمل و از باطن و قلب خود مخالف این اظهار و گفتار است.»
 
 
برای اهل یقین نشانه‌هایی برشمردند:
(۱) نشانه‌اش این است که از غیر خدا قطع امید می‌کند و به حول و قوه خدا پناه می‌برد.

(۲) و در پیروی از اوامر او استقامت می‌کند.
(۳) و در ظاهر و باطن خدا را عبادت می‌نماید.
 

(۴) صاحب کرامت است؛ زیرا هر قدر یقین انسان زیاد شود، قوه تصرف برای او در جمیع کائنات حاصل می‌شود.
 

(۵) به وجود پروردگار از روی حقیقت یقین داشته و بدو ایمان آورد.
(۶) محقّق بودن مرگ را باور داشته و از آن بترسد.
(۷) مطمئن باشد که قیامت حقّ است.
(۸) یقین داشته باشد که بهشت حقّ است.
(۹) همچنین به دوزخ و عذاب یقین دارد.
(۱۰) به حقیقت سؤال و جواب روز رستاخیز باور داشته آنگاه به حساب کردار خود برسد.
 
  • فرزاد تات

مراتب یقین

فرزاد تات | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ

پرسش: از دیدگاه قرآن یقین دارای چه مراتبی است؟
پاسخ: قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت مى داند: " وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی".

بدون عبادت ممکن نیست کسى به یقین نائل آید.

 


از دیدگاه قرآن یقین داراى مراتبى است: علم ‌الیقین، عین الیقین و حق ‌الیقین.

 

علم الیقین

قرآن کریم علم‌ الیقین را پلى براى عین ‌الیقین قرار داده است.

 

اگر یقین از مرحله معرفت مفهومى و ذهنى به معرفت عینى و خارجى باریابد، انسان آنچه را که به آن معرفت مفهومى و ذهنى دارد، بالعیان مشاهده خواهد کرد. در آیات سوره تکاثر خداوند مى‌فرماید: اگر آدمى به علم ‌الیقین برسد مى‌تواند جهنم را ببیند؛ یعنى اگر به مرحله علم ‌الیقین برسیم ره‌توشه‌ اى داریم که ما را با عین ‌الیقین آشنا مى‌سازد. بالاتر از آن «حق‌ الیقین» است،

حق الیقین

حق ‌الیقین آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد، بلکه عین شهود قرار گیرد و فانى از غیر و باقى بالله شود. از خود چیزى نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود.
 

 حق الیقین در قرآن

ازدیدگاه قرآن « حق ‌الیقین » یعنى یقین حقى که بالاتر از آن در بخش معرفت نمى‌توان فرض کرد.


در باب یقین نگاه کنید به : مراحل اخلاق در قرآن، آیت‌ الله ‌عبدالله جوادى آملى، اسراء قم، ۱۳۷۷، ج ۱۱ تفسیر موضوعى، ص ۳۵۱ - ۳۵۶.
 


به هر روى باید توجه داشت که یقین مفهومى و ذهنى و در واقع علم و جزم به ثبوت محمول براى موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن این دو جزم غیر ازیقین عینى و شهود حقیقت است.
من یقین دانم که عین حکمت است لیک مقصودم عیان و رؤیت است
آن یقین مى‌گویدم خاموش کن حرص رؤیت گویدم نه جوش کن


 


یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک، راهى ویژه را باید پیمود:
 

یقین عقلى و نظرى (علم الیقین)

این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال عقل نظرى است. براى رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمى، کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوش‌هاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت بهره گرفت.
 

کتاب جهت مطالعه

در این زمینه مطالعه کتاب‌هاى زیر سودمند است:
« بهترین راه شناخت خدا » ، محمدى رى شهرى؛ «آفریدگار جهان»، مکارم شیرازى؛ «اثبات وجود خدا»، چهل تن از دانشمندان « خدا در قرآن »، شهید بهشتى ؛ «اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج ۵»، علامه طباطبایى - شهید مطهرى؛ «کلیات فلسفه»، ترجمه دکتر مجتبوى ؛ « علل گرایش به مادیگری » ، شهید مطهرى
 

یقین قلبى و شهودى

در این مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال، با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث؛ از جمله خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مى‌توان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس ورنه هر کو ورقى خواند معانى دانست
 

یقین قلبی در کلام امام علی(ع)

از این رهگذر به آن جا مى‌توان رسید که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگى‌اش نمى‌کنم».
 

مراتب کشف شهود

این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتى است بى‌شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى‌دهد؛ بلکه به کشف لمى با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت.
 

یقین در کلام امام حسین(ع)

چنان که اباعبدالله(ع) در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «... کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا ؛ چگونه بر تو به چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستى کى پنهان گشته ‌اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه‌ ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!»
 

راه رسیدن به یقین در قرآن

قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت مى داند: " وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی".

بدون عبادت ممکن نیست کسى به یقین نائل آید. منظور از عبادت،‌ حرکات و سکنات ظاهرى نیست بلکه حقیقت عبادت و بندگى خدا است که در آن صورت غیر خدا در انسان جاى ندارد. از این رو از رسول خدا(ص) نقل است که :" اگر نبود شیاطینى که اطراف دل هاى بنى آدم را احاطه کرده اند، آن ها حقایق ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده مى نمودند

یعنى گناه و رذایل اخلاقى مانع رسیدن به مقامات معنوی،‌ از جمله یقین مى شود.
براى مطالعه و خودسازى در این زمینه نگاشته ‌هاى زیر سودمند است: « چهل حدیث » ، امام خمینی(ره) ؛ «آداب الصلوة یا پرواز در ملکوت» ، امام خمینی (ره) ؛ «نامه حضرت امام» به مرحوم سید احمد خمینى و به فاطمه (عروسش) ؛ « اسرار عبادات »، آیت الله جوادى آملى؛ «کلیات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دکتر مجتبوى؛ «نامه‌ ها و برنامه ‌ها»، حسن زاده آملى؛ «ترجمه المراقبات»، میرزا جواد ملکى تبریزى.

  • فرزاد تات

تمساح‌هایی که منجمد می‌شوند، اما نمی‌میرند.

فرزاد تات | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ

 به تازگی تصاویری از کارولینای شمالی آمریکا در فضای مجازی منتشر شده است که نشان می‌دهد تمساح‌ها چگونه در تالاب‌های یخ زده منجمد شده‌اند، اما زنده می‌مانند. گفته می‌شود دمای هوا در این تصاویر حدود ۱۷ درجه زیر صفر است.

 

تمساح‌های پوزه پهن، خونسرد هستند و در تابستان و بهار رشد می‌کنند و بر خلاف حیوانات خونگرم قادر به تنظیم و تطبیق دمای بدن خود با سرما نیستند که همین موضوع، کنجکاوی‌ها را در مورد چگونگی زنده ماندن آن‌ها در دمای انجماد برانگیخته است.

  • فرزاد تات
  • فرزاد تات

آیه 30 سوره شوری

فرزاد تات | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۲۷ ب.ظ

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ

و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند.

  • فرزاد تات

وَلا یُمکِنُ الفرارُ مِن حُکومَتِک

فرزاد تات | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۲۷ ب.ظ
  • فرزاد تات

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، به زبان عربى، تألیف حاج میرزا حسین نورى، مشهور به «محدث نورى»، از چهره‌هاى درخشان علماى شیعه در قرن چهاردهم هجرى(1254 - 1320 هجرى)، حاوى روایات و احادیث ائمه اطهار(ع) درباره مسائل و احکام شرعى است.

این کتاب، در جهت تدارک روایاتى که در کتاب «وسائل الشیعة» ذکر نشده، نگارش یافته است.

محدث نورى، در حدود سال 1295ق، در شهر سامرا، در جوار حرم شریف امام هادى و امام حسن عسکری(ع) و در خدمت میرزاى شیرازى، نگارش کتاب را شروع کرد و در سال 1313ق؛ یعنى یک سال بعد از وفات میرزاى شیرازى، بخش اصلى آن را به اتمام رساند و در سال 1319ق، در شهر نجف اشرف، بخش دوم آن را که خاتمه آن است، به پایان رساند.

وى، حدود 24 سال از عمر شریف خود را در جمع‌آورى این کتاب ارزش‌مند صرف نموده است.

علامه، آقا بزرگ تهرانى، درباره این کتاب، مى‌فرماید: «کتاب مستدرک الوسائل، از بزرگ‌ترین و ارزش‌مندترین تألیفات محدث نورى به شمار مى‌آید. وى، این کتاب را در جمع‌آورى روایاتى که در وسائل الشیعة شیخ حر عاملى نیامده، نگاشته است.

این کتاب، بسیار مورد قبول علماى بزرگ شیعه و صاحب‌نظران متأخرین قرار گرفته و همگى به مقام و منزلت و مهارت و پیش‌قدمى مؤلف آن اعتراف نموده‌اند.

اعتبار این کتاب، مانند دیگر مجموعه‌هاى روایى معتبرى است که در این اواخر نگاشته شده است و بر همه مجتهدین لازم است تا در استنباط احکام شرعى به روایات این کتاب نیز توجه نموده تا فحص و جست‌وجوى آنان در روایات کامل شده و یقین به عدم معارض حاصل نمایند.»

آخوند خراسانى، در مورد این کتاب، فرموده‌اند: «در عصر و دوران ما بر هیچ مجتهدى حجت تمام نمى‌شود مگر آنکه به کتاب «مستدرک الوسائل» محدث نورى مراجعه کند و از روایات آن اطلاع یابد».

ساختار

کتاب، در 30 جلد تنظیم شده است که 18 جلد اول آن، مشتمل بر تمام ابواب فقهى و شامل بیش از 23 هزار روایت، به ترتیب کتاب «وسائل» است و 12 جلد آن، مشتمل بر 12 فایده مختلف است و 3 جلد آخر، شامل فهرست‌هاى کتاب مى‌باشد.

گزارش محتوا

محدث نورى، در مقدمه کتاب، کلامى با این مضمون دارد:

«عالم کامل، متبحر خبیر، محدث نقاد و آگاه، نشر دهنده آثار، جمع آورنده روایات، شیخ محمد بن حسن حر عاملى (قدس الله تعالى روحه الزکیة)، در کتاب «وسائل الشیعة»، روایات و احادیث فراوانى را از میان کتاب‌هاى روایى علما و اصحاب جمع‌آورى نموده است؛ روایاتى که براى جان لذّت‌بخش و براى دیده، نور و روشنى است.

این کتاب، مرجع شیعه و جمع آورنده دستورهاى شریعت است، چنان‌که هیچ کتابى به پاى آن نمى‌رسد و هیچ مجتهد فقیهى براى استنباط احکام شرعى، از آن، بى‌نیاز نیست، ولى ما با مراجعه به دیگر کتاب‌هاى روایى اصحاب، به بخش دیگرى از روایات برخوردیم که کتاب ارزش‌مند«وسائل الشیعة» آنها را در بر ندارد و آن روایات، بر چند بخش است:

  1. روایاتى که در کتاب‌هاى روایى معتبر قدیمى بوده، ولى به دست شیخ حُر عاملى نرسیده است؛
  2. روایاتى که در کتاب‌هایى بوده که ایشان، به نام آنها و نام مؤلف آنها دسترسى پیدا نکرده و ما با تحقیقات خود که در خاتمه مستدرک آورده‌ایم، به نام آنها و نام مؤلفان آنها و اعتبار آنها پى برده‌ایم؛
  3. برخى روایات در کتاب‌هاى معتبرى که در اختیار ایشان بوده وجود داشته، اما وى از آنها اعراض کرده و یا متوجه آنها نشده است.

پس از آنکه به این روایات دسترسى پیدا کردم، دیدم که جمع‌آورى آنها و الحاقشان به کتاب «وسائل»، از بهترین عبادات و اعمال براى نزدیکى به درگاه خداوند متعال است، چرا که در جمع‌آورى آنها فواید بزرگ و مهمى براى حفظ روایات اهل‌بیت(ع) است و اساس دین با آنها کامل گشته و شریعت پیامبر خاتم(ص) با آنها درخشان‌تر خواهد شد.

از خداوند، طلب خیر نمودم و آن مرواریدهاى گران‌بها را جمع‌آورى نمودم و آن جواهرات ارزش‌مند را به نظم درآوردم و این دو کتاب، همچون دو ستاره درخشان که موجب هدایت و راهنمایى ره‌جویان مى‌شود یا همچون دو دریاى شگرف که از دل آنها مروارید و جواهرات گران‌بها بیرون مى‌آید، گردید.

شیخ حر عاملى، این دانشمند بزرگ، اگر چه میوه‌هاى رسیده و زیبایى از این باغستان بزرگ روایات اهل‌بیت(ع) چیده و از گلستان احادیث آن بزرگواران گل‌هاى عطرانگیزى را به ارمغان آورده و براى جویندگان بعد از خود، مقدار کمى را رها ساخته، اما به شکر خدا و منت و کرم او، بعد از سعى و تلاش فراوان و جست‌وجوى سخت در کتاب‌هاى روایى، توانستم این مجموعه بزرگ و ارزش‌مند را جمع‌آورى نمایم که روایات آن، در حدود روایات «وسائل» شده و همچون روایات آن، ارزش‌مند و گران‌بها مى‌باشد».

منابع و کتب معتبر روایى که در «وسائل الشیعة» از آنها یادى نشده، شامل 75 کتاب روایى معتبر شیعه است که محدث نورى از آنها روایت کرده و در خاتمه کتاب، اعتبار هر یک از آنها را به اثبات رسانده است.

مؤلف، روایات فراوانى از کتاب‌هاى معتبر روایى شیعه را که در معرض فراموشى بوده، جمع‌آورى کرده و پس از تحقیق در صحت و اعتبار آنها، به مجموعه‌هاى روایى شیعه اضافه نموده و بر غناى آنها افزوده است.

محدث نورى، کتاب خود را به شیوه کتاب «وسائل» نگاشته است. وى، ترتیب باب‌هاى کتاب را مانند ترتیب باب‌های «وسائل» نام‌گذارى کرده تا مراجعه کننده به راحتى بتواند روایات مورد نظر را پیدا کند و اگر نظر وى با صاحب «وسائل» در نام‌گذارى برخى باب‌ها فرق مى‌کرده، باز هم رعایت هم‌آهنگى شده است و اگر در باب خاصى، روایات جدیدى نیافته، آن باب را حذف نموده است.

در این کتاب، از صاحب «وسائل»، به «شیخ» تعبیر شده و از کتاب «وسائل» با عنوان اصلى نام برده شده است.

در پایان بیشتر ابواب، نکات مهمى درباره مباحث ابواب آمده، مانند احکامى که باید در آن باب‌ها مطرح مى‌شد یا نباید مطرح مى‌شد و...

گاهى روایتى را شیخ حر عاملى در باب خاصى نیاورده و در جاى دیگرى آورده است، ولى محدث نورى آن روایت را در آن باب خاص نیز که به نظر وى لازم بوده، آورده است.

ویژگى‌هاى کتاب «مستدرک الوسائل»:

  1. برخى از روایات ضعیف در کتاب «وسائل»، در این کتاب، با سند صحیح ذکر شده است؛
  2. کثرت و فراوانى برخى از روایات که در «وسائل»، غریب و نادر به شمار آمده‌اند، در این کتاب ثابت شده است؛
  3. سند بعضى از روایات مرسله، در این کتاب آمده است؛
  4. بعضى از روایات موقوف، در این کتاب، مستند شده است؛
  5. دلالت برخى از روایات غیر ظاهر، روشن و آشکار گردیده است؛
  6. برخى از آداب شرعى و فروع و احکام که در «وسائل» براى آنها روایتى نیامده، در این کتاب، براى آنها روایت ذکر شده است.

خاتمة مستدرک الوسائل

اگر احادیث و روایات کتاب «مستدرک» از اطلاعات گسترده محدث نورى درباره روایات و احادیث پرده برمى‌دارد و تتبع و تحقیق عمیق ایشان را در سخنان اهل‌بیت(ع) آشکار مى‌سازد، خاتمه نیز آینه‌اى است که نبوغ و استعداد فراوان ایشان را در علم رجال و کتاب‌شناسى به تصویر مى‌کشد.

وى، در فواید دوازده‌گانه پایان کتاب، به بسیارى از مطالب مهم رجالى و مباحث مشکل علم حدیث، با توجه فراوان به توثیقات عامه و اختلاف سبک ‌ها و مبانى علمى گوناگون اشاره دارد.

محدث نورى، در این بخش، توجه فراوانى به تتبع اقوال و بررسى نظریات گوناگون علماى این علم دارد.

بسیارى از علماى بزرگ، شگفتى خود را از مباحث ارزش‌مند خاتمه کتاب «مستدرک» پنهان نداشته‌اند و در درس‌هاى خود اعلام کرده‌اند که همگى پاى سفره آن دانشمند بزرگ نشسته‌اند و اعلام داشته‌اند که در میان کتاب‌هاى حدیث و رجال شیعه امامیه، مانند این فواید گران‌بها، بسیار کم‌نظیر است.

از آیات حسن و جمال این بخش، آن است که شامل مجموعه‌اى بزرگ از راویان احادیث و بررسى برخى از چهره‌هاى ناشناس آنان است.

وى، در این بخش، شواهدى را ارائه مى‌دهد که دلالت بر حسن حال و اعتبار بسیارى از روات حدیث داشته و به نکاتى اشاره دارد که تأثیر فراوانى در شناخت گذشتگان دارد.

از مهارت‌هاى شگفت محدث نورى، در خاتمه، این است که با تحقیق در زندگانى برخى از چهره‌هاى ناشناس روات اثبات مى‌کند که آنان از علماى بزرگ و معتبر بوده‌اند.

وى، به دفاع از روات اکتفا نکرده، بلکه بسیارى از کتاب‌هاى روایى و اصول اولیه شیعه را نیز مطرح ساخته و اعلام داشته که آنها نیز در اعتبار و شهرت، همچون خورشید درخشانند و مورد اعتماد بسیارى از علماى مشهور بوده‌اند.

این خاتمه، از نظر حجم، حدوداً 6 برابر خاتمه «وسائل الشیعة» است و از نظر مباحث، بسیار عمیق‌تر و ناظر بر آن و بر بسیارى از کتاب‌هاى علم حدیث و رجال است؛ مثلاً شیخ حر عاملى در مشیخه صدوق، فقط به ذکر طرق شیخ صدوق اکتفا کرده؛ در حالى که در این کتاب، به بررسى یک یک رجال صدوق و روایات و مشایخ و شاگردان آنها پرداخته شده است.

مؤلف، در طرق شیخ طوسى، به بررسى سند وى به تمام کتاب‌هاى شیعه در فهرست مى‌پردازد و صحت و ضعف آنها را مشخص مى‌سازد.

عناوین خاتمه

محدث نورى، در فواید مطرح شده در خاتمه کتاب، به این مباحث اشاره دارد:

  1. منابع کتاب؛
  2. معرفى و اعتبار منابع کتاب و مؤلفین آنها؛
  3. سند محدث نورى به این کتاب‌ها و مشایخ روایى وى؛
  4. شرح حال کتاب «کافى»، نوشته ثقةالاسلام کلینى؛
  5. شرح مشیخه کتاب «من‌ لا‌یحضره‌ الفقیه»، نوشته شیخ صدوق؛
  6. نکاتى درباره کتاب «تهذیب»، نوشته شیخ طوسى؛
  7. اصحاب اجماع و تعداد آنها؛
  8. توثیق اصحاب امام صادق(ع)؛
  9. الفاظ دال بر وثاقت و امارات آن؛
  10. روات معتبرى که در خاتمه «وسائل الشیعة»، نام آنها برده نشده است؛
  11. دیدگاه اخبارى‌ها درباره حجیت قطع؛
  12. ارزش و منزلت علم حدیث.
  • فرزاد تات

حدیث عنوان بصری: دستور العمل امام صادق علیه السلام برای خودسازی

شاید برای خودسازی نتوان حدیثی کاملتر از این حدیث از امام صادق علیه السلام پیدا نمود. چنانچه آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های نفسانی، به شاگردان و مریدان سیر و سلوک الی الله دستور می دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند; یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. علاوه بر این می فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان، و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است. (1)

ماجرای عنوان بصری

عُنوان بصرى که پیرمردى نود و چهار ساله اى بود می گوید: حدود دو سال با مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) رفت و آمد داشتم، هنگامى که امام صادق علیه السّلام وارد مدینه شد، خدمت آن حضرت مى رسیدم و دوست داشتم از آن حضرت بیاموزم چنانکه از مالک مى آموختم. روزى حضرت به من فرمود: من از طرف حکومت تحت نظر مى باشم، بعلاوه اینکه در هر ساعت از شب و روز نیز اوراد و اذکارى دارم که باید بگویم، مرا از گفتن ذکر باز مدار، و همان طور که قبلا نزد مالک مى رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس؛ من از این سخنان غمگین شدم، و از نزد ایشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خیرى مى دید مرا از خود نمى راند، و به مالک حواله نمى نمود. بار دیگر وارد مسجد رسول خدا صلّى الله علیه و آله شدم و بر او سلام کردم، سپس از کنار قبر پیامبر وارد حرم شدم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم، و گفتم: خدایا! از تو مى خواهم که دل جعفر بن محمد را به طرف من متمایل سازى، و از علم او نصیبم گردانى تا با آن به راه راست هدایت شوم.

بعد با غم و اندوه به طرف خانه ام رفتم، و چون محبت جعفر در دلم جاى گرفته بود دیگر نزد مالک هم نرفتم، از آن به بعد از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اینکه صبرم تمام شد، و چون دلتنگ شدم کفشم را پوشیدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز عصر به طرف منزل امام حرکت نمودم، چون بدان جا رسیدم اجازه ورود خواستم، خادم ایشان بیرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار برسم و سلامى بدهم، گفت: ایشان نماز مى خوانند، کنار در توقف نمودم، بعد از مدت کمى خادم بار دیگر آمد و گفت: بر برکت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام کردم، ایشان پاسخم را دادند و فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. نشستم و ایشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند کرد و فرمود: کنیه ات چیست؟ گفتم: أبو عبد الله. فرمود: خداوند کنیه ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست موفق بدارد، با خود گفتم: اگر از این ملاقات و عرض سلام هیچ بهره دیگرى غیر از این دعا نداشته باشد، برایم خیر بسیارى است.

سپس حضرت اندکى تأمّل نمود، آنگاه سرش را بلند کرد و فرمود: ای أبا عبد الله! چه مى خواهى؟ گفتم: از خدا خواسته ام که دلت را بر من متمایل گرداند و از علمت به من نصیب گرداند، و امید دارم که خداوند آنچه را از او در مورد شما خواستم به من بدهد.

در پاسخ، امام علیه السلام توصیه هایی راهگشا به عنوان بصری می کنند که در ادامه خواهد آمد:

متن و ترجمه حدیث

... فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُبْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یُفَهِّمْکَ.

حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به یادگیرى نیست، بلکه نورى است در دل کسى که خداى متعال مى خواهد او را هدایت کند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقیقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل کردن بیاموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند.

قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ: أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیْهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَى بِهِ؛ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَى: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.»

گفتم: اى شریف! فرمود: بگو: یا أباعبدالله، گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت بندگى چیست؟ فرمود: به سه چیز است: اول اینکه بنده آنچه را خدا به او بخشیده ملک خود نداند، زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مى بینند، و هر کجا خدا فرمان داد مصرفش مى کنند. دوم اینکه: بنده تدبیر امور خودش را نمى نماید، سوم اینکه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند؛

بنا براین، هر گاه بنده چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختیهاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه بنده به امر و نهى خدا گردن نهاد، هیچ گاه با مردم جدال نمى کند، و به آنان فخر نمى فروشد. هر گاه خداوند به بنده این سه خصلت را عطا فرمود، دنیا و شیطان و مردم در نظرش خوار مى شود، و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى به دنبال دنیا نمى رود، و از مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، این اوّلین درجه پرهیزگاران است، خداوند متعال مى فرماید: (جهان آخرت را براى کسانى مهیّا نمودیم که در روى زمین دنبال مقام پرستى نرفته و مرتکب فساد نشده باشند و پایان نیک براى پرهیزگاران است).

قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ.

فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ: فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛

وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الدُّعَاءِ؛

وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً.(2)

گفتم: یا ابا عبد اللَّه! مرا نصیحتى فرما، فرمود: تو را به نه چیز سفارش مى کنم، و این نه چیز سفارش من است به کسانى که پویندگان راه به سوى خدا هستند، و از خداوند مى خواهم که تو را در عمل به آنها توفیق عنایت فرماید. سه تاى آنها در تربیت نفس است، و سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و در مورد آنها سهل انگارى مکن، عنوان گوید: دلم را براى شنیدن آماده ساختم.

اما سه وصیتى که به تربیت نفس مربوط مى شود:

اول اینکه آنچه را اشتها ندارى نخور، زیرا موجب حماقت و نادانى مى شود، دوّم اینکه تا گرسنه نشدى غذا نخور، و سوم اینکه هر گاه خواستى غذا بخورى غذایت حلال باشد و بسم اللَّه بگو، و به یاد آور سخن رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) را که فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شکمش پر نکند، در این صورت اگر ناچار شد، یک سوم آن را براى غذایش، و یک سومش را براى نوشیدنى، و یک سوم دیگر را براى نفس کشیدن بگذارد.

اما آن سه خصلت که در بردبارى است:

اول اینکه، اگر کسى به تو گفت: اگر یکى بگویى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا هم بگویى یکى نمى شنوى، دوم اینکه، اگر کسى دشنامت داد بگو: اگر تو راست مى گویى از خدا مى خواهم که مرا ببخشد، و اگر دروغ مى گویى از خدا مى خواهم که تو را ببخشد، سوم اینکه: اگر کسى تو را تهدید به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برایش دعا کن.

و اما آن سه خصلت که درباره علم است:

اول اینکه، آنچه را نمى دانى از علما بپرس، و هرگز براى اذیت کردن و آزمایش نمودن آنها سؤال نکن، و دوم اینکه از عمل کردن به رأى خود بر حذر باش، و در هر چه احتیاط را مناسب مى بینى احتیاط کن، و سوم اینکه از فتوى دادن بگریز همان گونه که از دست شیر مى گریزى، و گردن خود را پل براى مردم قرار مده (با فتوای نامناسب دادن، گناه مردم را به دوش نکش).

  • فرزاد تات