نقش فرضیه در علم دکارتی
- ۰ نظر
- ۰۷ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۴۲
یقین، عبارت است از اعتقاد ثابت و قطعی انسان به امری که مطابق با واقع بوده و با هیچ شبههای، هر قدر هم قوی، قابل زوال نباشد.
پرسش: از دیدگاه قرآن یقین دارای چه مراتبی است؟
پاسخ: قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت مى داند: " وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی".
بدون عبادت ممکن نیست کسى به یقین نائل آید.
از دیدگاه قرآن یقین داراى مراتبى است: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین.
قرآن کریم علم الیقین را پلى براى عین الیقین قرار داده است.
اگر یقین از مرحله معرفت مفهومى و ذهنى به معرفت عینى و خارجى باریابد، انسان آنچه را که به آن معرفت مفهومى و ذهنى دارد، بالعیان مشاهده خواهد کرد. در آیات سوره تکاثر خداوند مىفرماید: اگر آدمى به علم الیقین برسد مىتواند جهنم را ببیند؛ یعنى اگر به مرحله علم الیقین برسیم رهتوشه اى داریم که ما را با عین الیقین آشنا مىسازد. بالاتر از آن «حق الیقین» است،
حق الیقین آن است که انسان نه تنها شاهد حق باشد، بلکه عین شهود قرار گیرد و فانى از غیر و باقى بالله شود. از خود چیزى نداشته باشد و در معرفت الهی غرق شود.
ازدیدگاه قرآن « حق الیقین » یعنى یقین حقى که بالاتر از آن در بخش معرفت نمىتوان فرض کرد.
در باب یقین نگاه کنید به : مراحل اخلاق در قرآن، آیت الله عبدالله جوادى آملى، اسراء قم، ۱۳۷۷، ج ۱۱ تفسیر موضوعى، ص ۳۵۱ - ۳۵۶.
به هر روى باید توجه داشت که یقین مفهومى و ذهنى و در واقع علم و جزم به ثبوت محمول براى موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن این دو جزم غیر ازیقین عینى و شهود حقیقت است.
من یقین دانم که عین حکمت است لیک مقصودم عیان و رؤیت است
آن یقین مىگویدم خاموش کن حرص رؤیت گویدم نه جوش کن
یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک، راهى ویژه را باید پیمود:
این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال عقل نظرى است. براى رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمى، کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوشهاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت بهره گرفت.
در این زمینه مطالعه کتابهاى زیر سودمند است:
« بهترین راه شناخت خدا » ، محمدى رى شهرى؛ «آفریدگار جهان»، مکارم شیرازى؛ «اثبات وجود خدا»، چهل تن از دانشمندان « خدا در قرآن »، شهید بهشتى ؛ «اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج ۵»، علامه طباطبایى - شهید مطهرى؛ «کلیات فلسفه»، ترجمه دکتر مجتبوى ؛ « علل گرایش به مادیگری » ، شهید مطهرى
در این مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال، با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث؛ از جمله خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مىتوان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس ورنه هر کو ورقى خواند معانى دانست
از این رهگذر به آن جا مىتوان رسید که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگىاش نمىکنم».
این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتى است بىشمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمىدهد؛ بلکه به کشف لمى با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت.
چنان که اباعبدالله(ع) در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «... کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا ؛ چگونه بر تو به چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستى کى پنهان گشته اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!»
قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت مى داند: " وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی".
بدون عبادت ممکن نیست کسى به یقین نائل آید. منظور از عبادت، حرکات و سکنات ظاهرى نیست بلکه حقیقت عبادت و بندگى خدا است که در آن صورت غیر خدا در انسان جاى ندارد. از این رو از رسول خدا(ص) نقل است که :" اگر نبود شیاطینى که اطراف دل هاى بنى آدم را احاطه کرده اند، آن ها حقایق ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده مى نمودند
یعنى گناه و رذایل اخلاقى مانع رسیدن به مقامات معنوی، از جمله یقین مى شود.
براى مطالعه و خودسازى در این زمینه نگاشته هاى زیر سودمند است: « چهل حدیث » ، امام خمینی(ره) ؛ «آداب الصلوة یا پرواز در ملکوت» ، امام خمینی (ره) ؛ «نامه حضرت امام» به مرحوم سید احمد خمینى و به فاطمه (عروسش) ؛ « اسرار عبادات »، آیت الله جوادى آملى؛ «کلیات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دکتر مجتبوى؛ «نامه ها و برنامه ها»، حسن زاده آملى؛ «ترجمه المراقبات»، میرزا جواد ملکى تبریزى.
به تازگی تصاویری از کارولینای شمالی آمریکا در فضای مجازی منتشر شده است که نشان میدهد تمساحها چگونه در تالابهای یخ زده منجمد شدهاند، اما زنده میمانند. گفته میشود دمای هوا در این تصاویر حدود ۱۷ درجه زیر صفر است.
تمساحهای پوزه پهن، خونسرد هستند و در تابستان و بهار رشد میکنند و بر خلاف حیوانات خونگرم قادر به تنظیم و تطبیق دمای بدن خود با سرما نیستند که همین موضوع، کنجکاویها را در مورد چگونگی زنده ماندن آنها در دمای انجماد برانگیخته است.
وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ
و آنچه از رنج و مصائب به شما میرسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو میکند.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، به زبان عربى، تألیف حاج میرزا حسین نورى، مشهور به «محدث نورى»، از چهرههاى درخشان علماى شیعه در قرن چهاردهم هجرى(1254 - 1320 هجرى)، حاوى روایات و احادیث ائمه اطهار(ع) درباره مسائل و احکام شرعى است.
این کتاب، در جهت تدارک روایاتى که در کتاب «وسائل الشیعة» ذکر نشده، نگارش یافته است.
محدث نورى، در حدود سال 1295ق، در شهر سامرا، در جوار حرم شریف امام هادى و امام حسن عسکری(ع) و در خدمت میرزاى شیرازى، نگارش کتاب را شروع کرد و در سال 1313ق؛ یعنى یک سال بعد از وفات میرزاى شیرازى، بخش اصلى آن را به اتمام رساند و در سال 1319ق، در شهر نجف اشرف، بخش دوم آن را که خاتمه آن است، به پایان رساند.
وى، حدود 24 سال از عمر شریف خود را در جمعآورى این کتاب ارزشمند صرف نموده است.
علامه، آقا بزرگ تهرانى، درباره این کتاب، مىفرماید: «کتاب مستدرک الوسائل، از بزرگترین و ارزشمندترین تألیفات محدث نورى به شمار مىآید. وى، این کتاب را در جمعآورى روایاتى که در وسائل الشیعة شیخ حر عاملى نیامده، نگاشته است.
این کتاب، بسیار مورد قبول علماى بزرگ شیعه و صاحبنظران متأخرین قرار گرفته و همگى به مقام و منزلت و مهارت و پیشقدمى مؤلف آن اعتراف نمودهاند.
اعتبار این کتاب، مانند دیگر مجموعههاى روایى معتبرى است که در این اواخر نگاشته شده است و بر همه مجتهدین لازم است تا در استنباط احکام شرعى به روایات این کتاب نیز توجه نموده تا فحص و جستوجوى آنان در روایات کامل شده و یقین به عدم معارض حاصل نمایند.»
آخوند خراسانى، در مورد این کتاب، فرمودهاند: «در عصر و دوران ما بر هیچ مجتهدى حجت تمام نمىشود مگر آنکه به کتاب «مستدرک الوسائل» محدث نورى مراجعه کند و از روایات آن اطلاع یابد».
کتاب، در 30 جلد تنظیم شده است که 18 جلد اول آن، مشتمل بر تمام ابواب فقهى و شامل بیش از 23 هزار روایت، به ترتیب کتاب «وسائل» است و 12 جلد آن، مشتمل بر 12 فایده مختلف است و 3 جلد آخر، شامل فهرستهاى کتاب مىباشد.
محدث نورى، در مقدمه کتاب، کلامى با این مضمون دارد:
«عالم کامل، متبحر خبیر، محدث نقاد و آگاه، نشر دهنده آثار، جمع آورنده روایات، شیخ محمد بن حسن حر عاملى (قدس الله تعالى روحه الزکیة)، در کتاب «وسائل الشیعة»، روایات و احادیث فراوانى را از میان کتابهاى روایى علما و اصحاب جمعآورى نموده است؛ روایاتى که براى جان لذّتبخش و براى دیده، نور و روشنى است.
این کتاب، مرجع شیعه و جمع آورنده دستورهاى شریعت است، چنانکه هیچ کتابى به پاى آن نمىرسد و هیچ مجتهد فقیهى براى استنباط احکام شرعى، از آن، بىنیاز نیست، ولى ما با مراجعه به دیگر کتابهاى روایى اصحاب، به بخش دیگرى از روایات برخوردیم که کتاب ارزشمند«وسائل الشیعة» آنها را در بر ندارد و آن روایات، بر چند بخش است:
پس از آنکه به این روایات دسترسى پیدا کردم، دیدم که جمعآورى آنها و الحاقشان به کتاب «وسائل»، از بهترین عبادات و اعمال براى نزدیکى به درگاه خداوند متعال است، چرا که در جمعآورى آنها فواید بزرگ و مهمى براى حفظ روایات اهلبیت(ع) است و اساس دین با آنها کامل گشته و شریعت پیامبر خاتم(ص) با آنها درخشانتر خواهد شد.
از خداوند، طلب خیر نمودم و آن مرواریدهاى گرانبها را جمعآورى نمودم و آن جواهرات ارزشمند را به نظم درآوردم و این دو کتاب، همچون دو ستاره درخشان که موجب هدایت و راهنمایى رهجویان مىشود یا همچون دو دریاى شگرف که از دل آنها مروارید و جواهرات گرانبها بیرون مىآید، گردید.
شیخ حر عاملى، این دانشمند بزرگ، اگر چه میوههاى رسیده و زیبایى از این باغستان بزرگ روایات اهلبیت(ع) چیده و از گلستان احادیث آن بزرگواران گلهاى عطرانگیزى را به ارمغان آورده و براى جویندگان بعد از خود، مقدار کمى را رها ساخته، اما به شکر خدا و منت و کرم او، بعد از سعى و تلاش فراوان و جستوجوى سخت در کتابهاى روایى، توانستم این مجموعه بزرگ و ارزشمند را جمعآورى نمایم که روایات آن، در حدود روایات «وسائل» شده و همچون روایات آن، ارزشمند و گرانبها مىباشد».
منابع و کتب معتبر روایى که در «وسائل الشیعة» از آنها یادى نشده، شامل 75 کتاب روایى معتبر شیعه است که محدث نورى از آنها روایت کرده و در خاتمه کتاب، اعتبار هر یک از آنها را به اثبات رسانده است.
مؤلف، روایات فراوانى از کتابهاى معتبر روایى شیعه را که در معرض فراموشى بوده، جمعآورى کرده و پس از تحقیق در صحت و اعتبار آنها، به مجموعههاى روایى شیعه اضافه نموده و بر غناى آنها افزوده است.
محدث نورى، کتاب خود را به شیوه کتاب «وسائل» نگاشته است. وى، ترتیب بابهاى کتاب را مانند ترتیب بابهای «وسائل» نامگذارى کرده تا مراجعه کننده به راحتى بتواند روایات مورد نظر را پیدا کند و اگر نظر وى با صاحب «وسائل» در نامگذارى برخى بابها فرق مىکرده، باز هم رعایت همآهنگى شده است و اگر در باب خاصى، روایات جدیدى نیافته، آن باب را حذف نموده است.
در این کتاب، از صاحب «وسائل»، به «شیخ» تعبیر شده و از کتاب «وسائل» با عنوان اصلى نام برده شده است.
در پایان بیشتر ابواب، نکات مهمى درباره مباحث ابواب آمده، مانند احکامى که باید در آن بابها مطرح مىشد یا نباید مطرح مىشد و...
گاهى روایتى را شیخ حر عاملى در باب خاصى نیاورده و در جاى دیگرى آورده است، ولى محدث نورى آن روایت را در آن باب خاص نیز که به نظر وى لازم بوده، آورده است.
ویژگىهاى کتاب «مستدرک الوسائل»:
اگر احادیث و روایات کتاب «مستدرک» از اطلاعات گسترده محدث نورى درباره روایات و احادیث پرده برمىدارد و تتبع و تحقیق عمیق ایشان را در سخنان اهلبیت(ع) آشکار مىسازد، خاتمه نیز آینهاى است که نبوغ و استعداد فراوان ایشان را در علم رجال و کتابشناسى به تصویر مىکشد.
وى، در فواید دوازدهگانه پایان کتاب، به بسیارى از مطالب مهم رجالى و مباحث مشکل علم حدیث، با توجه فراوان به توثیقات عامه و اختلاف سبک ها و مبانى علمى گوناگون اشاره دارد.
محدث نورى، در این بخش، توجه فراوانى به تتبع اقوال و بررسى نظریات گوناگون علماى این علم دارد.
بسیارى از علماى بزرگ، شگفتى خود را از مباحث ارزشمند خاتمه کتاب «مستدرک» پنهان نداشتهاند و در درسهاى خود اعلام کردهاند که همگى پاى سفره آن دانشمند بزرگ نشستهاند و اعلام داشتهاند که در میان کتابهاى حدیث و رجال شیعه امامیه، مانند این فواید گرانبها، بسیار کمنظیر است.
از آیات حسن و جمال این بخش، آن است که شامل مجموعهاى بزرگ از راویان احادیث و بررسى برخى از چهرههاى ناشناس آنان است.
وى، در این بخش، شواهدى را ارائه مىدهد که دلالت بر حسن حال و اعتبار بسیارى از روات حدیث داشته و به نکاتى اشاره دارد که تأثیر فراوانى در شناخت گذشتگان دارد.
از مهارتهاى شگفت محدث نورى، در خاتمه، این است که با تحقیق در زندگانى برخى از چهرههاى ناشناس روات اثبات مىکند که آنان از علماى بزرگ و معتبر بودهاند.
وى، به دفاع از روات اکتفا نکرده، بلکه بسیارى از کتابهاى روایى و اصول اولیه شیعه را نیز مطرح ساخته و اعلام داشته که آنها نیز در اعتبار و شهرت، همچون خورشید درخشانند و مورد اعتماد بسیارى از علماى مشهور بودهاند.
این خاتمه، از نظر حجم، حدوداً 6 برابر خاتمه «وسائل الشیعة» است و از نظر مباحث، بسیار عمیقتر و ناظر بر آن و بر بسیارى از کتابهاى علم حدیث و رجال است؛ مثلاً شیخ حر عاملى در مشیخه صدوق، فقط به ذکر طرق شیخ صدوق اکتفا کرده؛ در حالى که در این کتاب، به بررسى یک یک رجال صدوق و روایات و مشایخ و شاگردان آنها پرداخته شده است.
مؤلف، در طرق شیخ طوسى، به بررسى سند وى به تمام کتابهاى شیعه در فهرست مىپردازد و صحت و ضعف آنها را مشخص مىسازد.
محدث نورى، در فواید مطرح شده در خاتمه کتاب، به این مباحث اشاره دارد:
حدیث عنوان بصری: دستور العمل امام صادق علیه السلام برای خودسازی
شاید برای خودسازی نتوان حدیثی کاملتر از این حدیث از امام صادق علیه السلام پیدا نمود. چنانچه آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های نفسانی، به شاگردان و مریدان سیر و سلوک الی الله دستور می دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند; یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. علاوه بر این می فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان، و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است. (1)
ماجرای عنوان بصری
عُنوان بصرى که پیرمردى نود و چهار ساله اى بود می گوید: حدود دو سال با مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) رفت و آمد داشتم، هنگامى که امام صادق علیه السّلام وارد مدینه شد، خدمت آن حضرت مى رسیدم و دوست داشتم از آن حضرت بیاموزم چنانکه از مالک مى آموختم. روزى حضرت به من فرمود: من از طرف حکومت تحت نظر مى باشم، بعلاوه اینکه در هر ساعت از شب و روز نیز اوراد و اذکارى دارم که باید بگویم، مرا از گفتن ذکر باز مدار، و همان طور که قبلا نزد مالک مى رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس؛ من از این سخنان غمگین شدم، و از نزد ایشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خیرى مى دید مرا از خود نمى راند، و به مالک حواله نمى نمود. بار دیگر وارد مسجد رسول خدا صلّى الله علیه و آله شدم و بر او سلام کردم، سپس از کنار قبر پیامبر وارد حرم شدم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم، و گفتم: خدایا! از تو مى خواهم که دل جعفر بن محمد را به طرف من متمایل سازى، و از علم او نصیبم گردانى تا با آن به راه راست هدایت شوم.
بعد با غم و اندوه به طرف خانه ام رفتم، و چون محبت جعفر در دلم جاى گرفته بود دیگر نزد مالک هم نرفتم، از آن به بعد از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اینکه صبرم تمام شد، و چون دلتنگ شدم کفشم را پوشیدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز عصر به طرف منزل امام حرکت نمودم، چون بدان جا رسیدم اجازه ورود خواستم، خادم ایشان بیرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار برسم و سلامى بدهم، گفت: ایشان نماز مى خوانند، کنار در توقف نمودم، بعد از مدت کمى خادم بار دیگر آمد و گفت: بر برکت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام کردم، ایشان پاسخم را دادند و فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. نشستم و ایشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند کرد و فرمود: کنیه ات چیست؟ گفتم: أبو عبد الله. فرمود: خداوند کنیه ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست موفق بدارد، با خود گفتم: اگر از این ملاقات و عرض سلام هیچ بهره دیگرى غیر از این دعا نداشته باشد، برایم خیر بسیارى است.
سپس حضرت اندکى تأمّل نمود، آنگاه سرش را بلند کرد و فرمود: ای أبا عبد الله! چه مى خواهى؟ گفتم: از خدا خواسته ام که دلت را بر من متمایل گرداند و از علمت به من نصیب گرداند، و امید دارم که خداوند آنچه را از او در مورد شما خواستم به من بدهد.
در پاسخ، امام علیه السلام توصیه هایی راهگشا به عنوان بصری می کنند که در ادامه خواهد آمد:
متن و ترجمه حدیث
... فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُبْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یُفَهِّمْکَ.
حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به یادگیرى نیست، بلکه نورى است در دل کسى که خداى متعال مى خواهد او را هدایت کند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقیقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل کردن بیاموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند.
قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ: أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیْهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَى بِهِ؛ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَى: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.»
گفتم: اى شریف! فرمود: بگو: یا أباعبدالله، گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت بندگى چیست؟ فرمود: به سه چیز است: اول اینکه بنده آنچه را خدا به او بخشیده ملک خود نداند، زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مى بینند، و هر کجا خدا فرمان داد مصرفش مى کنند. دوم اینکه: بنده تدبیر امور خودش را نمى نماید، سوم اینکه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند؛
بنا براین، هر گاه بنده چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختیهاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه بنده به امر و نهى خدا گردن نهاد، هیچ گاه با مردم جدال نمى کند، و به آنان فخر نمى فروشد. هر گاه خداوند به بنده این سه خصلت را عطا فرمود، دنیا و شیطان و مردم در نظرش خوار مى شود، و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى به دنبال دنیا نمى رود، و از مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، این اوّلین درجه پرهیزگاران است، خداوند متعال مى فرماید: (جهان آخرت را براى کسانى مهیّا نمودیم که در روى زمین دنبال مقام پرستى نرفته و مرتکب فساد نشده باشند و پایان نیک براى پرهیزگاران است).
قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ.
فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ: فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛
وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الدُّعَاءِ؛
وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً.(2)
گفتم: یا ابا عبد اللَّه! مرا نصیحتى فرما، فرمود: تو را به نه چیز سفارش مى کنم، و این نه چیز سفارش من است به کسانى که پویندگان راه به سوى خدا هستند، و از خداوند مى خواهم که تو را در عمل به آنها توفیق عنایت فرماید. سه تاى آنها در تربیت نفس است، و سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و در مورد آنها سهل انگارى مکن، عنوان گوید: دلم را براى شنیدن آماده ساختم.
اما سه وصیتى که به تربیت نفس مربوط مى شود:
اول اینکه آنچه را اشتها ندارى نخور، زیرا موجب حماقت و نادانى مى شود، دوّم اینکه تا گرسنه نشدى غذا نخور، و سوم اینکه هر گاه خواستى غذا بخورى غذایت حلال باشد و بسم اللَّه بگو، و به یاد آور سخن رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) را که فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شکمش پر نکند، در این صورت اگر ناچار شد، یک سوم آن را براى غذایش، و یک سومش را براى نوشیدنى، و یک سوم دیگر را براى نفس کشیدن بگذارد.
اما آن سه خصلت که در بردبارى است:
اول اینکه، اگر کسى به تو گفت: اگر یکى بگویى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا هم بگویى یکى نمى شنوى، دوم اینکه، اگر کسى دشنامت داد بگو: اگر تو راست مى گویى از خدا مى خواهم که مرا ببخشد، و اگر دروغ مى گویى از خدا مى خواهم که تو را ببخشد، سوم اینکه: اگر کسى تو را تهدید به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برایش دعا کن.
و اما آن سه خصلت که درباره علم است:
اول اینکه، آنچه را نمى دانى از علما بپرس، و هرگز براى اذیت کردن و آزمایش نمودن آنها سؤال نکن، و دوم اینکه از عمل کردن به رأى خود بر حذر باش، و در هر چه احتیاط را مناسب مى بینى احتیاط کن، و سوم اینکه از فتوى دادن بگریز همان گونه که از دست شیر مى گریزى، و گردن خود را پل براى مردم قرار مده (با فتوای نامناسب دادن، گناه مردم را به دوش نکش).