ظهور اندیشه ها، مکاتب فکری و نظریه های اقتصادی جدید در دوران انقلاب صنعتی (1850-1750)
- ۰ نظر
- ۰۳ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۳۹
"استثناء" مصدر باب "إستفعال" از مادهی "ثنی" و در لغت به معنای بازداشتن و کنار زدن آمده است. (ثَنَیتُهُ عن مراده إذا صَرَفتَه عنه.)
[ویرایش]
در اصطلاح نحو "استثناء" عبارت است از خارج کردن آنچه داخل (در مواردی دخول در حکم سابق، حقیقی نبوده بلکه تقدیری است همچون استثناء مفرغ و استثناء منقطع که در ادامه در اقسام استثناء مورد بررسی قرار میگیرد.)
در حکم سابق بوده با "إلّا" و نظائر آن
مانند: «جاء القومُ إلّا زیداً»؛ در این مثال "زیداً" توسط "إلّا" از حکم سابق (جاء) خارج شده است.
[ویرایش]
معنای لغوی " استثناء " (بازداشتن و کنار زدن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است به این بیان که متکلّم با خارج کردن مستثنا از حکم مستثنیمنه توسط إلّا و نظائر آن، در واقع مستثنا را از تعلّق حکم مستثنیمنه، کنار زده
و یا به تعبیر دیگر حکم مستثنیمنه را از شامل شدن مستثنا، بازداشته است.
(إلاستثناء صرفُ العامل عن تناول المستثنی)
با لحاظ قیودی که در تعریف اصطلاحی بیان شد همچون قید "با إلّا و نظائر آن" معلوم میشود که معنای لغوی، اعمّ از معنای اصطلاحی است؛ زیرا معنای لغوی استثناء را میتوان با ساختار و الفاظ دیگری نیز ادا کرد که تعریف و احکام "استثناء" اصطلاحی بر آن صدق نمیکند.
[ویرایش]
عالمان نحو باب "استثناء" را در بخش منصوبات در کنار ابوابی همچون "حال"، "تمییز" و "مفعولمعه"، مورد بررسی قرار میدهند. در ذکر عنوان این باب در میان عالمان نحو دو رویکرد مشاهده میشود بعضی،
از آن تعبیر به "استثناء" کرده و بعضی دیگر
تعبیر "مستثنی" را در عنوان باب ذکر کردهاند.
[ویرایش]
استثناء از چهار رکن تشکیل شده است:
منظور از ادات استثناء ، "إلّا" و نظائر آن همچون "غیر"، "سوی"، "عدا"، "خلا" و... است که در انواع ادات استثناء مورد بررسی قرار میگیرد.
منظور از حکم، آن حکمی است که قبل از ادات استثناء ذکر شده است.
مستثنا عبارت است از آنچه که بعد از ادات استثناء واقع شده و از حکم قبل آن ادات، خارج میشود.
مستثنیمنه، اسمی است که حکم قبل از ادات استثناء به آن تعلق گرفته و مستثنا، از حکم آن خارج شده است.
[ویرایش]
مستثنا بعد از ادات استثناء و به دو شکل در کلام واقع میشود:
۱. اسم
مستثنا در این شکل، وقوع بیشتری داشته و غالبا منصوب است؛ مانند: "فشربوا منه إلّا قلیلاً منهم"؛ «پس جز عدهی کمی، همگی از آن آب نوشیدند»
در این آیه ی شریفه "قلیلاً" مستثنا و به شکل اسم واقع شده است.
۲. جمله
در مواردی مستثنا بعد از ادات استثناء به شکل جمله واقع شده و به حسب موقعیت آن در کلام اعراب داده میشود؛ مانند: "و هم لاینفقون إلّا و هم کارهون"؛ «و انفاق نمیکنند مگر با کراهت»
در این آیهی شریفه جملهی "و هم کارهون" مستثنا و جملهی حالیه واقع شده است.
[ویرایش]
ادات استثناء در کلام بر چهار گونهاند:
۱. اسمی
ادات اسمی، شامل سه اسم میشود: "غیر"، "سوی" و "بَیْدَ".
۲. حرفی خالص (در مقابل ادات مردد بین حرف و فعل که صلاحیت دارند فعل و یا حرف واقع شوند همچون "خلا" و "عدا")
ادات حرفی خالص بر دو گونهاند: "إلّا" و "لمّا".
۳. فعلی خالص (ادات استثناء در صورتی که فعل باشند، جامد بوده و به صیغه تثنیه و جمع به کار نمیروند.)
ادات فعلی خالص بر پنج گونهاند: "لیس"، "لایکون"، "ماخلا"، "ماعدا" و "ماحاشا". (سه فعل اخیر در صورتی فعل خالص هستند که قبل از آنها "ما" مصدریه به کار رود)
۴. مردد بین حرف و فعل
منظور از این قسم، اداتی است که صلاحیت دارند فعل و یا حرف واقع شوند که بر سه گونهاند: "عدا"، "خلا" و "حاشا".
[ویرایش]
استثناء به سه اعتبار، اقسام متعددی دارد:
به اعتبار وجود ارتباط و علاقهی بعضیّت بین مستثنا و مستثنیمنه و عدم آن، بر دو قسم است:
۱. متّصل
در استثناء متّصل، مستثنا بعض (این بعض یا به نحو جزئیّت است یا به نحو فردیّت به این معنا که مستثنا یا جزئی از اجزای مستثنیمنه است و یا فردی از افراد آن)
مستثنیمنه است و در واقع بین آن دو علاقهی بعضیّت وجود دارد؛ مانند: «سَقَیْتُ إلأشجارَ إلّا شجرة»؛ در این مثال "شجرة" مستثنا و فردی از افراد مستثنیمنه (إلأشجار) است.
۲. منقطع
در استثناء منقطع، میان مستثنا و مستثنیمنه ارتباط و علاقهی بعضیّت وجود ندارد؛ مانند: «حضر القومُ إلّا مواشیهم»؛ در این مثال "مواشیهم" مستثنا بوده و بعض مستثنیمنه (القوم) به حساب نمیآید.
۱. تامّ
در صورتی که مستثنیمنه در جمله ذکر شود، استثناء را تامّ گویند؛ مانند: «جاء القومُ إلّا زیداً»؛ در این مثال مستثنیمنه (القوم) در کلام ذکر شده ازاینرو استثناء، تامّ است.
۲. مفرّغ
در صورتی که مستثنیمنه در جمله ذکر نشود، استثناء را مفرّغ گویند: مانند: "ما قامَ إلّا زیدٌ"؛ در این مثال مستثنیمنه، اسم عامّ محذوف (أحدٌ) است
و تقدیر عبارت "ما قام أحدٌ إلّا زیدٌ" بوده است.
استثناء مفرّغ در کلام غیرموجب واقع شده (اگر چه در موارد کمی استثناء مفرّغ در کلام موجب نیز واقع میشود اما به آن موارد در وقوع استثناء مفرّغ در کلام موجب توجه و التفاتی نمیشود.)
و به این جهت آن را مفرّغ نامیدهاند که عامل در ظاهر، متوجه ما بعد "إلّا" شده و در طلب آن است اگر چه معمول حقیقی آن مستثنیمنه مقدر است.
به اعتبار اشتمال جملهی استثناء بر نفی و شبه نفی (منظور از شبه نفی، " نهی " و "استفهامِ متضمن معنای نفی" همچون استفهام انکاری و استفهام توبیخی است.)
و عدم آن بر دو قسم است:
۱. موجب
در صورتی که جملهی استثناء خالی از نفی و شبه آن باشد، استثناء را موجب گویند؛ مانند: "جاء القومُ إلّا زیداً"؛ در این مثال جملهی استثناء خالی از نفی و شبه آن است.
۲. غیرموجب
در صورتی که جملهی استثناء مشتمل بر نفی و شبه آن باشد، استثناء را غیرموجب گویند.
مانند: "لاتَضْربْ إلّا زیداً"؛ در این مثال جملهی استثناء مشتمل بر نهی (لاتَضربْ) بوده و ازاینرو استثناء، غیرموجب است.
[ویرایش]
لفظ "إلّا" با توجه به کار برد آن در کلام، بر سه گونه است:
"إلّا" در این کاربرد که مقصود در باب "استثناء" است، حرف و از ادات استثناء به حساب میآید: مانند: «جاء القومُ إلّا زیداً».
در مواردی معنا، اقتضا دارد که "إلّا" از معنای استثناء خارج شود؛ در این صورت "إلّا" اسم و به معنای "غیر" بوده و نقش صفت را پیدا میکند؛ (در تحقق "إلّا"ی وصفیه، دو شرط در موصوف آن باید رعایت شود: شرط اول اینکه موصوف، نکره و یا شبه نکره باشد و شرط دوم اینکه موصوف، جمع یا شبه جمع باشد.)
مانند: «لو کان فیهما ءالهةٌ إلّا اللهُ لفَسَدَتا» «اگر در آسمان و زمین جز "الله" خدایان دیگری بود، فاسد میشدند»
در این آیهی شریفه "إلّا" وصف و اسمِ مبنی است که حرکت آن به اسم بعد از آن (الله) منتقل شده است.
در این کاربرد، "إلّا" مرکب از "إنْ" شرطیه و "لا"ی نافیه است؛
مانند: «إلّا تجامل زملاءک یکرهوک».
[ویرایش]
۱. آیهی "قُلْ لا أسئلکم علیه أجراً إلّا المودة فی القربی"،
(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم))؛ در این آیهی شریفه جملهی استثناء به شکل استثناء تامّ و غیر موجب و با حرف "إلّا" به کار رفته است.
۲. حدیث "و ذلک زمانٌ لایَنْجُو فیه إلّا کلُّ مؤمن نومةٍ"،
(و این روزگاری است که جز مؤمن بینام و نشان، از آن رهایی نیابد)؛ در این حدیث شریف جملهی استثناء به شکل مفرّغ و با حرف "إلّا" به کار رفته است.
[ویرایش]
از مباحث مهم باب "استثناء"، احکام مستثنا است که در آن از "اعراب مستثنا"، "عامل مستثنا" و دیگر احکام آن بحث میشود؛ این مباحث در عنوان مستقل "احکام مستثنا" مورد بررسی قرار میگیرد.
[ویرایش]
"احکام مستثنا" از مجموعه مباحث باب "استثناء" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد؛ از این رو به خوانندهی محترم توصیه میشود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "استثناء" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند.
[ویرایش]
حکم اعراب مستثنای به "الاّ" بر سه گونه است:
در سه صورت نصب مستثنای به "الاّ"، واجب است:
۱. استثناء تامّ، متّصل و موجب؛ (وجوب نصب بنابر لغت شایع و غالب بوده و در مواردی، مستثنا در استثناء تامّ و موجب، غیرمنصوب به کار رفته است.)
مانند: «فشربوا منه الاّ قلیلاً منهم»؛ «پس جز عدهی کمی، همگی از آن آب نوشیدند»
در این آیهی شریفه "قلیلاً" مستثنا و منصوب واقع شده است.
۲. استثناء تامّ، و منقطع؛ (وجوب نصب در کلام موجب، مورد اتفاق است اما در کلام غیرموجب، وجوب نصب بر طبق لغت "اهل حجاز " بوده و " بنو تمیم "، قائل به جواز نصب و بدلیّت از مستثنیمنه شدهاند.)
مانند: «ما لهم به مِنْ علمٍ الاّ اتباعَ الظن»؛ «علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند»
در این آیهی شریفه "اتباع"، مستثنا و منصوب واقع شده و استثناء، منقطع و غیرموجب است.
۳. تقدّم مستثنا بر مستثنیمنه؛
مانند: "ما قام الاّ زیداً القومُ"؛ در این مثال "زیداً" مستثنا، منصوب و مقدّم بر مستثنیمنه (القومُ) واقع شده است.
ترجیح بدلیّت از مستثنیمنه و جواز نصب
در صورتی که استثناء تامّ، متّصل و غیرموجب باشد بدلیّت (بدل بعض از کل)
مستثنا از مستثنیمنه ترجیح دارد (در صورتی که تبعیت بدل از لفظ مستثنیمنه ممکن نباشد از محل آن تبعیت میکند؛ مانند: «لا إله الاّ اللهُ» و «ما جاءنی مِنْ أحدٍ الاّ زیدٌ»)
اگر چه نصب آن نیز جایز است؛ مانند: «ما فعلوه الاّ قلیلٌ منهم»؛ «تنها عدهی کمی از آنها عمل میکردند»
در این آیه ی شریفه "قلیلٌ" مستثنا، مرفوع و بدل از "واو" در "فعلوه" واقع شده اگر چه نصب آن (قلیلاً) نیز بنابر استثناء، جایز است.
در استثناء مفرّغ، اعراب مستثنا به حسب اقتضای عامل قبل از "الاّ" تعیین میشود که به عنوان مثال مستثنا در اقتضای فاعل، مرفوع و در اقتضای مفعولبه، منصوب خواهد بود؛ مانند: «و ما یَعْلَمُ تَأویلَه الاّ اللهُ» «در حالی که تفسیر آن را جز خدا و راسخون در علم، نمیدانند»
و «و لاتقولوا علی الله الاّ الحقَ»؛ «و درباره خدا، غیر از حق نگویید»
در آیهی اوّل، عامل (یعلم) اقتضای فاعل دارد و ازاینرو مستثنا (الله)، مرفوع است و در آیهی دوم، عامل (لاتقولوا) اقتضای مفعولبه دارد و ازاینرو مستثنا (الحق)، منصوب است.
[ویرایش]
۱. حرف "الاّ" به جهت کثرت کاربرد آن، اصل در ادات استثناء به حساب میآید.
۲. در عامل نصب مستثنا به "الاّ" اختلاف است؛ بعضی عامل قبل از "الاّ" را به واسطهی "الاّ"، ناصبِ مستثنا دانسته و بعضی دیگر خود "الاّ" را به تنهایی عامل نصب به حساب آوردهاند.
۳. بدون لحاظ اختلاف در عامل نصب مستثنا به "الاّ"، در اعراب آن تعبیر "منصوب علی الإستثناء" به کار میرود.
۴. در مواردی مشاهده میشود که بعد از "الاّ"ی استثنائیه، جمله واقع میشود؛ این موارد بیشتر در استثناء مفرّغ بوده و در این صورت اعراب جمله به حسب جایگاه آن در کلام تعیین میشود.
به عنوان مثال در آیهی "و لا ینفقون الاّ و هم کارهون" «و انفاق نمیکنند مگر با کراهت»
استثناء، مفرّغ و جملهی مستثنا (و هم کارهون) حال و در محل نصب واقع شده است.
[ویرایش]
اصل در کاربرد "غیر" این است که وصف برای نکره و یا شبه نکره (منظور از شبه نکره، معرفهای است که از آن، جنس اراده شده است.)
واقع شود و فائدهی آن مغایرت مجرور آن با موصوف است.
اما گاهی با این اصل مخالفت شده و متضمن معنای "الاّ" (در کاربرد "الاّ" و "غیر" تفاوتهایی وجود دارد که بعضی از عالمان نحو به آن اشاره کردهاند.)
و از ادات اسمی استثناء به حساب میآید.
مستثنای به "غیر" به سبب اضافهی "غیر" به آن دائما مجرور است اما "غیر" همان اعراب مستثنای به "الاّ" را دارد؛
از این رو حکم اعراب "غیر" بر سه گونه است:
وجوب نصب؛ مانند: «قاموا غیرَ زیدٍ»؛ در این مثال استثناء، تامّ و موجب واقع شده و "غیر" منصوب بنابر استثناء است. (در وجه نصب "غیر"، نظرات دیگری وجود دارد همچون حال مؤول به معنای "مغایر" و همچنین منصوب بنابر تشبیه به ظرف مکان در ابهام.)
رجحان بدلیّت از مستثنیمنه و جواز نصب؛ مانند: «ما أسرع المتسابقون غیر سعیدٍ»؛ در این مثال استثناء، تامّ و غیرموجب واقع شده است؛ از این رو "غیر" میتواند منصوب، بنابر استثناء و یا مرفوع بنابر بدلیّت از مستثنیمنه (المتسابقون) باشد اگر چه رفع آن بنا بر بدلیّت، رجحان دارد.
به اقتضای عامل قبل از "غیر"؛ مانند: «ما رأیت غیرَ سعیدٍ»؛ در این مثال استثناء، مفرّغ و "غیر" مفعولبه برای عامل قبل (رأیت) واقع شده است.
[ویرایش]
"سوی" از ادات اسمی استثناء و به چهار گونهی "سِوی"، "سُوی"، "سِواء" و "سَواء" به کار میرود.
مستثنای به "سوی" به سبب اضافهی "سوی" به آن دائما مجرور است اما در اعراب "سوی" دو رویکرد در میان عالمان نحو مشاهده میشود؛ بعضی (همچون ابن مالک در " الفیهة ")
آن را در معنا و اعراب همانند "غیر" دانسته و در مقابل بعضی (همچون ابن حاجب در " الکافیة ".)
قائل به ظرف بودن و نصب آن شدهاند.
[ویرایش]
"بَیْدَ" به معنای "غیر" بوده و از ادات اسمی استثناء به حساب میآید. "بید" در استثناء منقطع به کار رفته و دائما اضافه به مصدر مؤوّل از "أنّ" و دو معمول آن، میشود؛ مانند: «زیدٌ فقیرٌ بَیْدَ أنّه عزیزُ النفس»؛ در این مثال "بید" از ادات استثناء و منصوب بنابر استثناء و یا حال مؤوّل به معنای "مغایر" واقع شده است.
[ویرایش]
"لمّا" بر سه قسم "نافیه"، "شرطیه" و "استثنائیه" به کار میرود
که در صورت استثنائیه، در حرف بودن و دلالت بر استثناء همانند "الاّ" بوده و بر جمله داخل میشود؛
مانند: «إنْ کلُّ نفسٍ لمّا علیها حافظٌ». «هر کس مراقب و محافظی دارد»
[ویرایش]
استثناء به این دو فعل به ندرت اتفاق افتاده
و مستثنا در این دو دائما منصوب و خبر واقع میشود و اسم آن دو، ضمیر مستتر (هو) و مرجع آن "بعض" است که از "کل" سابق فهمیده میشود؛
مانند: «قام القومُ لیس زیداً»؛ در این مثال "زیداً" مستثنا، خبر و منصوب واقع شده و مرجع ضمیر مستتر (هو) در "لیس"، "بعض" است که از "کل" سابق (القوم) فهمیده میشود. تقدیر عبارت "لیس بعضُهم زیداً" بوده است.
[ویرایش]
مستثنای به "عدا"، "خلا" و "حاشا"("حاشا" در منزه بودن مستثنا از مشارکت با مستثنیمنه در حکم آن، به کار میرود.)
این سه لفظ از ادات استثناء بوده و بر سه گونه به کار میروند:
در این کابرد مستثنا، مجرور و حرف جرّ متعلق به فعل یا شبیه آن در سابق است؛ (اگر چه بعضی آن را حرف جرّ شبه زائد دانسته که نیازمند متعلق نیست.)
مانند: «جاء القومُ خلا زیدٍ».
در این کاربرد، افعال مذکور به معنای "جاوز" بوده
و مستثنا، مفعول و منصوب واقع شده است؛ مانند: «جاء القومُ خلا زیداً»؛ در این مثال "خلا" فعل استثناء و فاعل آن ضمیر مستتر (هو) و مرجع آن "بعض" است که از "کل" سابق (القوم) فهمیده میشود. تقدیر عبارت "خلا بعضٌ منهم زیداً" بوده و این جمله، حال و در محل نصب است.
۳. فعل با "ما"ی مصدری (تقدّم "ما"ی مصدری بر "حاشا"، کم واقع شده و حتی بعضی آن را ممنوع داشتهاند.)
در این صورت این الفاظ تنها فعل میباشند و نصب مستثنا بنابر مفعولبه واجب است؛ مانند: «جاء القومُ ما خلا زیداً»؛ "ما"ی مصدری و جملهی بعد از آن به تأویل مصدر رفته و در محل نصب میباشد اگر چه در نقش آن در جمله اختلاف شده و بعضی آن را حال و به تقدیر "مجاوزین زیداً" گرفتهاند و بعضی دیگر آن را ظرف و تقدیر را "وقتَ مجاوزتهم زیداً" دانستهاند.
[ویرایش]
(۱)قرآن کریم.
(۲) الفیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
(۳) حسن، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
(۴) الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
(۵) صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
(۶) عبدالله بن یوسف، ابن هشام، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول.
(۷) ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م، ص ۳۳۶.
(۸) الخضری، محمد، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
(۹) دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، موسسه انتشارات حضور، ۱۳۸۱ هـ ش، چاپ اول.
(۱۰) الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
(۱۱) الجامی، عبدالرحمن بن أحمد؛ الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول
(۱۲) الشرتونی، رشید؛ مبادئ العربیه قسم النحو، قم، موسسة دارالذکر، ۱۴۱۷هـق، چاپ اول
(۱۳) الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
(۱۴) مدرس افغانی، شیخ محمد علی، الکلام المفید، قم، مؤسسة الدارالهجرة، ۱۴۱۸ هـ ق، چاپ چهارم، ص ۱۳۷.۹
[ویرایش]
۱. | ↑ الفیومی، ج۱، ص۷۳، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت،مادهی "ثنی"، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول. |
۲. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۳. پ ۲، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۳. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۳، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۴. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۲، ص۶۷۲، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۵. | ↑ الفیومی، احمد بن محمد، ج۱، ص۷۳، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول. |
۶. | ↑ عباس، النحو الوافی،پ ۱، حسن، ج۲، ص۲۹۲، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۷. | ↑ عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۸. | ↑ جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م، ص ۳۳۶. |
۹. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۱۹۹، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۱۰. | ↑ صفائی بوشهری، ج۱، ص۱۹۹،پ ۲، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۱۱. | ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۴۹. |
۱۲. | ↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. |
۱۳. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۱۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۱۴. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۶، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۱۵. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۰۰، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۱۶. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۱۷. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۱۸، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۱۸. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۵، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۱۹. | ↑ حسن، ج۲، ص۲۹۵، پ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۲۰. | ↑ ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، ج۱، ص۳۳۶، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م، ص ۳۳۶. |
۲۱. | ↑ حسن، ج۲، ص۲۹۴،پ ۳، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۲۲. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۱۶، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۲۳. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۱۲، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۲۴. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۳، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۲۵. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۱۱، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۲۶. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۵، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۲۷. | ↑ انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۲. |
۲۸. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۰۲، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۲۹. | ↑ الشرتونی، ج۴، ص۲۸۱،پ ۲، رشید. |
۳۰. | ↑ حسن، ج۲، ص۲۹۶،پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۳۱. | ↑ شوری/سوره۴۲، آیه۲۳. |
۳۲. | ↑ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، موسسه انتشارات حضور، ۱۳۸۱ هـ ش، چاپ اول. |
۳۳. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۲۹۶، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۳۴. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۰۶- ۳۰۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۳۵. | ↑ بقره/سوره۲، آیه۲۴۹. |
۳۶. | ↑ ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، ج۱، ص۳۳۱، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م، ص ۳۳۶. |
۳۷. | ↑ ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، ج۱، ص۳۳۳، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م، ص ۳۳۶. |
۳۸. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۱۲، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۳۹. | ↑ نساء/سوره۴، آیه۱۵۷. |
۴۰. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۱۹، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۴۱. | ↑ الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۲، ص۷۵، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول. |
۴۲. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۴۳. | ↑ حسن، ج۲، ص۲۹۷، پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۴۴. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۱۹، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۴۵. | ↑ الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۱، ص۴۰۰. |
۴۶. | ↑ نساء/سوره۴، آیه۶۶. |
۴۷. | ↑ آل عمران/سوره۳،آیه۷ |
۴۸. | ↑ نساء/سوره۴، آیه۱۷۱. |
۴۹. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۰۰، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۵۰. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۱۱، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۵۱. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۰۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۵۲. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۰۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۵۳. | ↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. |
۵۴. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۱، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۵۵. | ↑ الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۲، ص۱۰۲، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول. |
۵۶. | ↑ الشرتونی، ج۴، ص ۲۸۲، رشید. |
۵۷. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۵- ۳۲۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۵۸. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۲۱، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۵۹. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۲۱، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۶۰. | ↑ حسن، عباس، پ ۲، ج۲، ص۳۱۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۶۱. | ↑ الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۱، ص۴۰۵. |
۶۲. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۱۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۶۳. | ↑ عبدالله بن یوسف، ابن هشام، ج۱، ص۱۲۲، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. |
۶۴. | ↑ الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۲، ص۱۰۷، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول. |
۶۵. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۶۶. | ↑ صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۱۹۹، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول. |
۶۷. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۰۳، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۶۸. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۳۶، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۶۹. | ↑ طارق/سوره۸۶، آیه۴. |
۷۰. | ↑ الشرتونی، رشید، ج۴، ص۲۸۴. |
۷۱. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۲، ص۷۰۴، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۷۲. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۲۴، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۷۳. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۷۴. | ↑ الشرتونی، رشید، ج۱، ص۲۸۳. |
۷۵. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۱، ص۴۲۶، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |
۷۶. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۳۰.، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۷۷. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۷۸. | ↑ مدرس افغانی، شیخ محمد علی، ج۱، ص۱۳۷، الکلام المفید، قم، مؤسسة الدارالهجرة، ۱۴۱۸ هـ ق، چاپ چهارم، ص ۱۳۷. |
۷۹. | ↑ حسن، عباس، ج۲، ص۳۲۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. |
۸۰. | ↑ الصبان، محمد بن علی، ج۲، ص۷۰۸- ۷۰۷، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. |