اقسام نهی
- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۵۴
ملا محمدتقی بن محمد ملائکه بَرَغانی (۱۱۷۲-۱۲۶۳ق)، معروف به شهید ثالث، از مشاهیر علمای مجاهد ایران در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری بود.
وی تحصیلات خود را در قزوین، اصفهان، کربلا و قم گذرانده و نزد سید علی طباطبایی و فرزند او سید محمد مجاهد و شیخ جعفر نجفی تلمذ نموده و به درجه اجتهاد رسید، سپس به ایران بازگشته و رهبری دینی و تربیت طلاب علوم دینی را عهدهدار گردید. او از علمای مبارزی بود که در جنگ دوم ایران و روس و مقابله با شیخیه و بابیگری حضور فعال داشت و به همینخاطر به دست افراد بابیه به شهادت رسید و به شهید ثالث مشهور شد. از ایشان آثاری برجای مانده که مهمترین آنها کتاب منهج الاجتهاد، شرح کامل عربی بر شرایع الاسلام محقق حلی است.
۱ - تاریخ ولادت
۲ - تحصیلات
۲.۱ - سفر به عراق
۲.۲ - اخذ درجه اجتهاد
۲.۳ - بازگشت به ایران
۲.۴ - شاگردان
۳ - فعالیتهای سیاسی
۴ - مبارزه با صوفیه و بابیگری
۵ - شهادت
۶ - آثار و مقام علمی
۷ - پانویس
۸ - منبع
[ویرایش]
ملا محمدتقی بَرَغانی فرزند ملا محمد ملائکه، سال ۱۱۷۲ق در برغان از قوای قزوین به دنیا آمد.
[ویرایش]
ملا محمدتقی علوم مقدماتی و قسمتی از دروس سطح را نزد پدرش در برغان فرا گرفت، سپس به قزوین رفت و در حوزه علمیه آن شهر به درس و بحث ادامه داد. آنگاه به قصد تکمیل مدارج علمی به شهرهای اصفهان و کربلا و قم سفر کرد و نزد استادان بزرگ آن روز به تحصیل پرداخت. به گفته خود او، در اصفهان بیشتر به فلسفه اشتغال داشته و فلسفه تدریس میکرد. بزرگترین استاد او در فقه، سید علی طباطبایی (۱۲۳۱) در کربلا بود.
ملا محمدتقی برغانی در حدود سالهای ۱۲۲۰ق به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و به تدریس و افتاء و اقامه نماز جماعت و تصدی امور دینی پرداخت. به دلیل حسن تقریر و طلاقت لسان و حل مسائل مشکل و موشکافی در مباحث علمی، حوزه درس او رونق یافت.
ملا محمدتقی چندی پس از رونق یافتن حوزه درساش در ایران، دیگر بار به عتبات عالیات بازگشت. این اقدام بر اثر برخی اعتراضات به فتحعلی شاه قاجار بود. علت دیگر این بود که اجتهاد او را میرزا ابوالقاسم قمی (۱۲۳۱ق) تصدیق نمیکرد؛ زیرا محمدتقی فقط چند روز در محضر درس میرزای قمی حاضر شده بود و میرزا شناخت کافی از او نداشت و لذا مکاتبه علمی آن دو بینتیجه مانده بود.
گفته شده است که برغانی – که سرشناسترین دانشمند این خاندان بود – و دو برادرش، ملا محمدصالح و محمدعلی، در جلسهای که با حضور علمای تهران و شخص شاه در کاخ گلستان تشکیل شد، شرکت داشتند. در این جلسه برغانی، به شاه اعتراضاتی کرد و میان برادران برغانی و ملامحمد علی مازندرانی، مشهور به جنگلی، مشاجره لفظی درگرفت و اندکی به خشونت گرایید. به همین سبب، شاه آنها را نکوهید و گویا فرمان تبعیدشان را صادر کرد.
محمدتقی پس از بازگشت به عتبات، بار دیگر به حوزه درس استاد خود، طباطبایی، پیوست و پس از چندی به توصیه استاد، شخصاً تدریس را آغاز کرد و مسجدی نیز در این شهر ساخت و به امامت جماعت و وعظ در آن پرداخت. این مسجد به نام مسجد برغانی شهرت داشت که پس از شهادت او به نام «مسجد شهید ثالث» معروف شد.
در این دوره تحصیل، موفق به گرفتن گواهی اجتهاد از سید علی طباطبایی و فرزند او سید محمد مجاهد (۱۲۴۲ق) و شیخ جعفر نجفی ( ۱۲۲۸ق) صاحب کتاب کشف الغطاء شد.
چند سال پس از اخذ اجتهاد همراه شخص شیخ جعفر نجفی که عازم ایران بود، از عتبات بازگشت ولی اینبار در قزوین سکونت گزید. ظاهراً شاه با حضور ملا محمدتقی و دو برادرش در تهران مخالف بود، اما بر اثر وساطت فقیه نامبرده، با بازگشت آنان به ایران موافقت کرده بود. چون ملا عبدالوهاب قزوینی عالم بزرگ شهر، از برغانی تجلیل کرد، در زمانی کوتاه، رهبری دینی و تربیت طلاب علوم دینی به او انتقال یافت و به سبب توجه وی به زهد و تقوا و ترویج دین و قدرت بیان و اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر و نیز رسیدگی به حال فقرا و درماندگان، مورد توجه همه طبقات قرار گرفت.
میرزا محمد تنکابنی، مؤلف قصص العلماء و سید ابراهیم موسوی قزوینی از شاگردان او بودند.
[ویرایش]
حضور او در جنگ دوم ایران و روس (۱۲۴۱-۱۲۴۳)، همراه با سید محمد مجاهد و دیگر علما، گرایش او را به تلاشهای سیاسی و اجتماعی، در کنار سایر فرایض دینی و مداومت در عبادت شبانه، نشان میدهد.
سید محسن امین در اعیان الشیعه یادآور میشود که در تهران نسخهای خطی از کتاب منهج الرشاد تألیف ملا محمدتقی برغانی را دیده است که در پایان آن چنین آمده بود: «فارغ شد مؤلف گنهکاران محمدتقی فرزند محمد، نزدیک نیمه شب ۲۶ رجب ۱۲۴۳ ق، امیدوار به درگاه خداوند که ما را از نفسمان و دشمنانمان، به ویژه روسیه اشغالگر که در این زمان تبریز و برخی از ولایات آذربایجان را در تصرف خود دارد حفظ نماید. بار خدایا آنان را از شهرهای مسلمانان اخراج کن و ما را از بدی های ایشان و سایر ستمکاران محافظت فرما.»
[ویرایش]
برغانی همچنین که با بدعتها سخت مبارزه میکرد از اشاره به ضعفهای حکومت نیز ابا نداشت. از صوفیه روزگار خود نیز به شدت انتقاد میکرد و به همینجهت حاج میرزا آقاسی، صدر اعظم محمد شاه، از او آزرده خاطر شد. گویا در صدد اخراج وی و دو برادرش از ایران برآمد، ولی شاه با این خواسته و اقدامات مشابه موافق نبود. شهرت عمده ملامحمدتقی از برخورد تاریخی و قاطعی سرچشمه گرفته که با جریان شیخیه و بابیگری داشته و در ایجاد اقامتش در قزوین روی داده است. این ماجرا از حوادث مهم تاریخ ایران و شیعه در عصر قاجار محسوب می شود.
در سفری که شیخ احمد احسایی مؤسس فرقه شیخیه به ایران کرد، در بسیاری شهرها از او استقبال شد و شخص شاه نیز او را تجلیل کرد. از طرفی برخی افکار و عقاید انحرافی نیز از او در مجامع دینی و علمی نقل میشد. لذا با ورود او به قزوین (۱۲۴۰ق)، بنا به درخواست عدهای از علمای آن شهر و برخی شهرهای دیگر، محمدتقی برغانی، به نمایندگی علما، احسایی را به مناظره طلبید، که حاصل آن تکفیر احسایی از جانب برغانی و در پی آن از سوی سایر فقها بود. این واقعه که بیشتر مورخان و حتی خود شیخیه، تأثیر جدی و پردامنه آنرا گزارش کردهاند، به طرد احسایی انجامید و او ناگزیر ایران را به عزم سفر حج ترک گفت و پس از چندی درگذشت.
هرچند واکنش علنی برغانی، دشمنی مدافعان احسایی را برانگیخت، اما او نه تنها از مخالف آشکار با این نحله دست نکشید بلکه با پیدایش بابیگری بر شدت و قوت مبارزه خود افزود و پیروان این فرقه را کافر شمرد و رشد و نفوذ آنان را به شدت کاهش داد.
[ویرایش]
موضعگیری قاطع و علنی ملا محمدتقی با نحلههای انحرافی موجب شد در سحرگاه ۱۵ ذیقعده ۱۲۶۳ق، هنگامی که طبق معمول در مسجد به عبادت مشغول بود، با ضربههای مهلک چند نفر بابی از پا درآید.
چون در راه دفاع از عقاید دینی کشته شده بود به «شهید ثالث» شهرت یافت و پیکرش با تجلیل فراوان به خاک سپرده شد.
طرفداران او در شهرهای ایران و عتبات مجالس یادبودی برایش برپا کردند و شاعرانی نیز اشعاری به فارسی و عربی در رثای او سرودند.
[ویرایش]
گذشته از تقوا و شهامت و بیان رسا، مقام علمی برغانی نیز مورد تأیید تراجمنویسان و دیگر دانشمندان بوده است، ولی شیخیه کرمان و هانری کُربَن، اسلامشناس معاصر فرانسوی (که شدیداً تحت تأثیر افکار شیخیه قرار داشت و این مکتب را وجهه تکامل فلسفه اسلامی میداند) کوشیدهاند تا جایگاه علمی او را انکار کنند و ادعا کردهاند که انتقاد و تکفیر صریح او از احسایی را، همه علما، خصوصاً دانشمندان برجسته شیعه، قبول نکردهاند، با این همه، آثار علمیشایان توجهی از ملامحمدتقی در دست است که گواه بر قدرت علمی اوست، از جمله:
منهج الاجتهاد، شرح کامل عربی بر شرایع الاسلام محقق حلی. تألیف این کتاب بیست و چهار جلدی در ۱۲۲۶ق آغاز شد و چندین سال مداوم به طول انجامید. خوانساری به شهرت این کتاب اشاره کرده و شیخ محمدحسن نجفی، در تدوین جواهر الکلام ،در شرح قسمت جهاد، از این کتاب استفاده کرده است. در این کتاب، گاهی بر خلاف مشهور فقها، فتوا میدهد که خود قابل تأمل است.
کتابهای دیگر او عبارتند از: شرح الشرایع در یک جلد، مجموعهای در فقه به فارسی؛ حاشیه بر معالم؛ رساله فی الطهاره و الصلاه، رساله فی قضاء عن الاموات، ملخص العقاید، عیون الاصول (به صورت نقد بر قوانین الاصول محقق قمی)؛ مجالس المتقین و جز آن.
برخی از این کتابها به خط مؤلف موجود است و از میان آنها مجالس المتقین، حاوی احکام، که آنرا در ۱۲۵۸ق به نام محمدشاه قاجار نوشته، چند بار چاپ شده است.
[ویرایش]
۱. | ↑ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۹۷. |
۲. | ↑ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۹۷. |
۳. | ↑ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۹۷. |
زین الدین بن نورالدین علی بن احمد عاملی جُبَعی(۹۱۱-۹۵۵ یا ۹۶۵ق) معروف به شهید ثانی، فقیه شیعی قرن دهم قمری. وی نزد علمای شیعه و اهلسنت به تحصیل پرداخت و از هر دو دسته تأییدیههایی دریافت کرد. شهید ثانی مذاهب پنجگانه اسلامی را تدریس میکرد و طبق مبانی هر یک فتوا میداد.
معروفترین اثر فقهی او الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه میباشد. این کتاب از متون درسی حوزههای علمیه شیعه است. شهید ثانی در ۹۵۵ یا ۹۶۵ق به شهادت رسید.
شهید ثانی در ۱۳ شوال ۹۱۱ق در روستای جُبَع در منطقه شیعهنشین جَبَل عامل در لبنان به دنیا آمد.[۱] وی معروف به ابنحاجه نحاریری و مشهور به شهید ثانی است.[۲]
خانواده شهید ثانی، همگی از عالمان و دانشمندان شیعه بودند تا آنجا که خاندان وی به «سلسلة الذهب» شهرت یافتند:
همچنین خاندان صدر نظیر سید حسن صدر صاحب کتاب تأسیس الشیعة، امام موسی صدر، شهید سید محمدباقر صدر و خواهر شهیدش بنت الهدی صدر از نسل شهید ثانیاند.[۴]
شهید ثانی دو بار ازدواج کرد که همسر نخستش، دختر استادش محقق کرکی بود.[۵]
چنانکه در زندگینامه خودنوشت شهید ثانی آمده است، سن آغاز دانشآموزیاش را نمیداند؛ ولی مینویسد در نُه سالگی (۹۲۰ق) قرآن را ختم کرده است. او سپس نزد پدرش، به تحصیل ادبیات عرب و فقه پرداخت. از جمله کتابهایی که نزد وی خواند، مختصر الشرائع، و اللمعة الدمشقیة بود.[۶]
شهید ثانی با درگذشت پدرش (در رجب ۹۲۵ق) به میس رفت و تا سال ۹۳۳ق نزد محقق کرکی (پدر همسر و شوهرخالهاش) ادامه تحصیل داد. وی کتابهای شرائع الاسلام، ارشاد الاذهان، و القواعد را نزد این استاد خواند.[۷] شهید پس از میس، به «کرَک نوح» رفت و نزد سیدجعفر کرکی نویسنده کتاب المحجة البیضاء ، از جمله کتاب قواعد ابن میثم بحرانی، و تهذیب در اصول فقه، کتاب العمدة الجلیلة فی الاصول الفقهیة نوشته سیدجعفر کرکی و کتاب الکافیة فی النحو و نیز قسمتی از فقه و برخی علوم دیگر را فراگرفت.[۸] شهید ثانی پس از اقامتی در حدود ۱۷ ماه، در جمادی الآخرة سال ۹۳۴ به جبع رفت و تا سال ۹۳۷ در آنجا تحصیلاتش را ادامه داد.[۹]
دمشق مقصد بعدی شهید بود که در آنجا کتابهایی با موضوع علوم پزشکی، هیئت، فلسفه اشراق (سهروردی) را نزد شمس الدین محمد بن مکی (متوفی۹۳۸ق) و کتابهایی با موضوع علم قرائت و قرائتهای نافع، ابن کثیر، ابی عمرو و عاصم را نزد احمد بن جابر الشاطبیة فرا گرفت.[۱۰] شهید سپس در سال ۹۳۸ق به جُبع بازگشت که در همان سال استادانش شمس الدین و شیخ علی درگذشتند. او تا سال ۹۴۱ق در جبع ماند و باز در ابتدای سال ۹۴۲ق به دمشق برگشت. در این سفر نزد شیخ شمسالدین بن طولون دمشقی حنفی قسمتهایی از صحیح مسلم و صحیح بخاری را قرائت کرد و اجازه روایت از این دو کتاب و نیز اجازه روایتِ هر آنچه را خود شیخ شمسالدین اجازه روایتِ آن را داشت، در ربیع الاول همان سال از شیخ شمسالدین گرفت.[۱۱]
شهید ثانی در سال ۹۴۲ق به طرف مصر حرکت کرد. او در مصر، نزد شانزده تن از دانشمندان به آموختنِ علوم عربی، اصول فقه، هندسه، معانی، بیان، عروض، منطق، تفسیر قرآن و دیگر علوم مشغول شد. شهید در ۱۷ شوال ۹۴۳ق، پس از اقامتی هجدهماهه در مصر، به حجاز سفر کرد و عمره و حج تمتع را بهجا آورد و در ۱۴ صفر ۹۴۴ق به جبع بازگشت.[۱۲]
شهید در ۳۳ سالگی، سال ۹۴۴ق به اجتهاد دست یافت که این امر در سال ۹۴۸ق بر همگان آشکار شد.[۱۳]
شهید ثانی در ۱۷ ربیعالثانی ۹۴۶ق به زیارت ائمه اطهار در عراق رفت و در ۱۵ شعبان همان سال به وطنش برگشت.[۱۴] در سال ۹۴۸ق بود که شهید به زیارت بیت المقدس رفت و نزد شیخ شمسالدین بن ابی اللطف مقدّسی قسمتی از صحیح بخاری و صحیح مسلم را فرا گرفت و اجازه روایت عام را از وی کسب کرد و به جبع برگشت و تا اواخر سال ۹۵۱ق در آنجا به کارهای علمی مشغول بود.[۱۵]
شهید ثانی سپس عزم سفر به روم کرد و بدین منظور در ۱۲ ذیالحجه ۹۵۱ق حرکت کرد و بقیه ماه را در دمشق گذراند. در ۱۶ محرم ۹۵۲ق وارد حلب شد و تا ۷ صفر همان سال در آنجا ماند. او در ۱۲ صفر ۹۵۲ وارد طوقات و سپس اماسیه شد و از آنجا به قسطنطنیه (۱۷ ربیعالاول ۹۵۲) رفت و سه ماه و نیم در آنجا ماند.[۱۶]
شهید در این سفر، رسالهای را که راجع به ده علم بود نزد قاضی عسکر محمد بن محمد بن قاضی زادهٔ رومی فرستاد و پس از ملاقات و انجام مذاکرات علمی بین آن دو، قاضی رومی به وی پیشنهاد کرد در هر مدرسهای که دلخواه اوست به تدریس بپردازد. شهید ثانی «مدرسه نوریه» در بعلبک را انتخاب کرد و از سوی قاضی مزبور، اداره امور این مدرسه به وی واگذار گشت.[۱۷]
در شعبان ۹۵۲ عازم عراق شد. و در ۴ شوال وارد سامراء و در۸ شوال وارد کاظمین شد. ۱۵ شوال به کربلا رسید و از آنجا به حله و سپس به کوفه و نجف رفت.[۱۸]
پس از زیارت مراقد ائمهٔ اطهار در ۱۵ صفر ۹۵۳ق. به لبنان بازگشت و در بعلبک ساکن شد و چندی را به تدریس مذاهب پنجگانه (جعفری، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی) و رشتههای دیگر گذراند. وی در این مدت جایگاه بلند یافت و مرجعیت علمی یافت و در هر مذهبی طبق مبانی آن فتوا میداد.[۱۹] پس از آن باز به جبع رفت و تا ۹۵۵ در آنجا به تدریس و نگارش مشغول بود.[۲۰]
مقالهٔ اصلی: فهرست آثار شهید ثانی
شهید ثانی آثار گوناگونی در موضوعات مختلف نوشته است. سید محسن امین، ۷۹ اثر وی را (اعم از کتاب، حاشیه، رساله) نام میبرد.[۲۳] همه کتابها و رسالههای او در مجموعهای ۲۹ جلدی با عنوان «موسوعة الشهید الثانی» گردآوری شده است.[۲۴]برخی از آثار وی عبارتند از:
از شهید ثانی اشعار زیادی در دست نیست. نمونهای از اشعار وی، سرودهای است از هنگام زیارت قبر پیامبر(ص) در سال ۹۴۳هجری قمری. این اشعار را سید محسن امین در اعیان الشیعه نقل کرده است:
|
درباره سبب قتل وی دو روایت است: یکی اینکه در جریان قضاوت میان دو نفر، شخص محکوم، نزد قاضی صیدا میرود و این قاضی از سلطان روم (سلطان سلیمان) میخواهد که شهید را به جرم بدعتگذاری و خارج بودن از مذاهب چهارگانه اهل سنت، دستگیر کند.[۲۹]دوم اینکه جمعی از سنیان به رستم پاشا وزیر اعظم سلطان سلیمان گفتند که شیخ زین الدین [شهید ثانی] ادعای اجتهاد دارد و بسیاری از علمای شیعه به نزدش میروند و کتابهای امامیه را از او فرامیگیرند و قصدشان از این کار تبلیغ شیعه است. از این رو، رستم پاشا کسانی را برای دستگیری شهید، که آن هنگام در مکه بود، فرستاد. بدین طریق، او را در مکه دستگیر کردند و به استانبول بردند و بدون اینکه او را نزد سلطان ببرند کشتند. تاریخ شهادتش را ۵ ربیعالاول ۹۶۵ق.در سن ۵۴ سالگی گفتهاند و اینکه جسدش را سه روز رها کردند و سپس به دریا انداختند.[۳۰]
شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی، پدر شیخ بهایی میگوید: روزی بر شهید ثانی وارد شدم و او را متفکر یافتم. او در خویشتن فرو رفته بود. علت این حالت را از او جویا شدم. به من گفت: برادرم! چنین میپندارم که من دومین شهید باشم، زیرا در عالم رؤیا سید مرتضی علم الهدی را دیدم که مجلس ضیافتی تشکیل داده و علماء و دانشمندان امامیه و شیعه در آن شرکت داشتند. وقتی من وارد مجلس شدم، سید مرتضی از جا برخاست و به من تهنیت گفت و دستور داد که در کنار شهید اول بنشینم.[۳۱]
محمد بن جمال الدین مکی عاملی (۷۳۴-۷۸۶ق) مشهور به شهید اول از فقیهان شیعه در قرن هشتم قمری است. وی شاگرد فخرالمحققین بود و افرادی چون فاضل مقداد نزد او شاگردی کردند.
شهید اول در فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت متبحر بود و به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد و اجازاتی نیز دریافت نمود. وی صاحب کتاب فقهی معروف اللمعة الدمشقیة است. او به دست مخالفان شیعه و پس از یکسال اسارت در قلعه شام به شهادت رسید.
ابوعبدالله شمسالدین محمد بن جمال الدین مکی عاملی معروف به شهید اول، از فقیهان مشهور شیعه و نویسنده چندین اثر فقهی معروف است. «اللمعة الدمشقیة» یکی از رایجترین کتابهای درسی فقه شیعه اثر او است که به همراه شرح بسیار معروفش، «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» قرنهاست که در حوزههای علمیه شیعه تدریس میشود و علمای شیعه به آن اهتمام بسیار داشته، شرحهای متعددی بر آن نوشتهاند.[۱] گفته شده شهید اول کتاب لمعه را در هفت روز نگاشته است.[۲]
صاحب جواهر، شهید اول را فقیهی دانسته که به خاطر مهارت زیاد در فقه به راحتی به مطالب پیچیده راه یافته است.[۳] محمدباقر خوانساری، تراجمنگار قرن سیزده، جایگاه وی را در علم فقه به جایگاه شیخ صدوق در نقل حدیث تشبیه میکند و در علم اصول عقاید و کلام، مناظره و انتقاد از اندیشههای او را همتراز با شیخ مفید و سید مرتضی دانسته و به خاطر تعداد زیاد شاگردان او را در کنار شیخ طوسی، و به جهت دقت علمی در دانش فقه او را شبیه ابن ادریس حلی قرار داده است.[۴]
تفرشی، رجالی شیعه نیز شهید اول را با عبارتهایی مانند شیخ الطائفه، علامه زمان، صاحب تحقیق و تدقیق، دانشمند عالی مقام و مورد وثوق امامیه، میستاید.[۵] و امینی در کتاب شهیدان راه فضیلت، شهید اول را ملجأ شیعیان و پرچمدار شریعت معرفی کرده و نظریات علمی و فقهی او را سرچشمه آرای فقهی دانشمندان و نقطه استناد عقایدشان میداند.[۶]شبیری زنجانی از مراجع تقلید در کتاب جرعهای از دریا ضمن فوق العاده خواندن شهید اول حواشی او را بر دروس نشانه احاطه او بر فقه و باعث بهت انسان میداند.[۷]
شهید اول در سال ۷۳۴ق در جِزّین( جَزّین)، از روستاهای جبل عامل در لبنان متولد شد. پدرش جمالالدین مکی بن شمسالدین از دانشمندان زمان خود بود.[۸] بنا بر آنچه در منابع آمده وی به «ابن مکی»، «امام الفقیه»، «شهید» یا «شهید اول» شهرت دارد.[۹]
شهید اول دارای سه پسر بود: رضی الدین ابوطالب محمد، ضیاءالدین ابوالقاسم علی و جمال الدین ابومنصور حسن. هر سه عالم و فقیه بودند و از پدرشان و نیز سید تاج الدین ابن مُعَیَّه اجازه نقل حدیث داشتند.[۱۰] امّ علی همسر وی نیز فقیه و مروج معارف اهل بیت(ع) بود.[۱۱] دختر شهید اول، فاطمه مشهور به ام حسن، از دانشمندان جبل عامل بود و به وی «سِتُّ المشایخ» لقب دادهاند.[۱۲]مطهری به نقل از کتاب ریحانة الادب مینویسد که بعضی از بزرگان، فاطمه دختر شهید را «شیخه» و «سَتّ المشایخ» یعنی سیدة المشایخ لقب دادهاند. [۱۳]
علامه امینی ماجرای شهادت محمد بن مکی را از کتاب الؤلؤة چنین نقل میکند[۱۴] که در دوره سلطنت سیفالدین بَرْقوق (درگذشت ۸۰۱ق)، یوسف بن یحیی و تقیالدین جَبَلی به او تهمت زده و علیه او گزارشاتی نوشتند و عقائدش را فاسد معرفی کردند. ۷۰ نفر که نسبت به او کینه داشتند نیز در جلسهای علیه او شهادت دادند. حدود هزار نفر دیگر در محضر قاضی بیروت نسبت به شهید اول، مطالبی خلاف واقع را شهادت دادند. محمد بن مکی به همین جهت یکسال در زندان افتاد. شهادتنامهها به دمشق و قاضی عباد ابن جماعة فرستاده شد و او قاضی شام، برهانالدین مالکی را مأمور رسیدگی کرد. قاضی مالکی صورت جلسه را بر شهید اول قرائت کرد و او تکذیب کرد. شهید از خود دفاع کرد ولی شاه سخنانش را نپذیرفت و حکم را به قاضی مالکی ارجاع داد. او برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و بعد اعلام کرد که او باید اعدام شود.[۱۵] در آن زمان شهید اول ۵۲ سال داشت.[۱۶] شهید اول پنج شنبه ۹ جمادیالاول ۷۸۶ق در قلعه شام اعدام شد. شیخ حر عاملی درباره چگونگی کشتن وی نوشته: شهید اول را با شمشیر کشتند، بعد بهدار آویختند، سپس سنگسار کردند و جنازهاش را سوزاندند.[۱۷]
محمد بن مکی علوم مقدماتی را از پدر و ریاضیات را از عمویش شیخ اسد الدین جزینی فرا گرفت و در سال ۷۵۰ق در شانزده سالگی به حلّه عراق هجرت کرد.[۱۸] در هفده سالگی، از فخر المحققین و چند سال بعد از تاج الدین ابن مُعیه حسنی، اجازه اجتهاد و نقل حدیث دریافت کرد.[۱۹] در سال ۷۵۵ق به جزّین بازگشت و مدرسهای تأسیس کرد که از بقیه مدارس جبل عامل، پیشرفتهتر و در تدریس فقه و اصول پیشگام بود.[۲۰] او به شهرها و کشورهای اسلامی نیز مسافرتهای علمی متعددی نیز کرد.[۲۱]
برخی از اساتید شهید اول عبارتند از:
وی استاد علم کلام شهید اول بود.[۲۲]
او در اجازه نامهای که به ابن خازن نوشته، آورده است که از حدود چهل تن از علمای اهل سنت در مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیتالمقدس و مقام خلیل (در فلسطین)، روایت کرده است.[۲۳] احادیث کتاب «صحیح بخاری» را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مُسند احمد و دیگر کتابهای آنان را روایت میکرد.[۲۴] از مشایخ وی به نام افراد زیر تصریح شده است:
برخی از شاگردان وی از این قرارند:
مقالهٔ اصلی: فهرست آثار شهید اول
شهید اول آثاری در موضوعات گوناگون فقهی، اصولی، کلامی و حدیثی نگاشته که مشهورترین آن کتاب اللمعة الدمشقیه است. کتابهای او در مجموعهای با عنوان «موسوعة الشهید الاول» در ۲۱ جلد گردآوری شده که ۱۹ جلد، شامل آثار، یک جلد زندگینامه و یک جلد هم شامل فهارس است.[۲۸] برخی از آثار شهید اول براساس نقل اعیان الشیعه و ریحانة الادب به این شرح است:[۲۹]
شهید اول که مدت زیادی در دمشق که مرکزی سنینشین بود، زیست. او گفته است مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنت به موجب نزدیکی و رابطهای که با آنها داشتم خالی نبود.[۳۰]
خواجه علی آخرین حاکم سربداران که به ترویج تشیع امامی در خراسان پرداخت و در دفاتر و سکهها از اسامی دوازده امام استفاده میکرد، نامهای به شهید اول نوشت و او را به خراسان دعوت کرد؛ ولی وی که نمیتوانست به خراسان برود کتاب لمعه دمشقیه را به نام خواجه علی مؤید به عنوان دستورالعمل فقهی و حکومتی سربداران نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند.[۳۱] به نوشته شهید ثانی این حادثه چهار سال قبل از شهادت شهید اول بوده است.[۳۲]
شهید اول معتقد است چون منافع انسانها باهم در تضاد است لذا باید هم حاسم (=قانون) باشد و آن شریعت است و هم سائس (=حاکم) که آن هم امام معصوم یا نائب اوست.[۳۳]
وی تعیین حاکم و مشروعیت او را الهی میداند و اذعان میکند مسئله تعیین ولی و رهبر با امور دیگر بسیار متفاوت است و ما به دلیل اینکه نص خداوند ناظر به فرد خاصی از افراد جامعه است، اطاعت از او را بر خود واجب دانسته و او را رهبر مشروع جامعه میدانیم. پس هر کس به غیر از این طریق، به ریاست جامعه برسد، او را غیر مشروع میدانیم.[۳۴]
اگر حکومتی مطلوب بود مردم باید آن را گرامی داشته و از دستورات رهبر و حاکم آن پیروی کنند. از این رو حتی قبول ولایت از جانب حاکم عادل و مطلوب نه تنها جایز که مستحب است و گاه واجب نیز میگردد؛ مثلاً اگر حاکم عادل، شخص را ملزم به قبول ولایت کند یا فرد صالح دیگری برای پذیرش ولایت موجود نباشد.[۳۵]
وی حکومتهای مطلوب را حکومت پیامبر(ص)، حکومت امام(ع) و حکومت نایب الامام معرفی میکند. وی برای نایب امام شرایطی ذکر میکند: اول: ایمان یعنی شیعه بودن؛ دوم: علم به احکام و توانایی تطبیق فروع بر اصول و استنباط فروع از درون اصول[۳۶]؛ سوم: عدالت که با وجود آن شخص حائز تقوا و مروت بوده، از انحراف در تعالیم الهی و ناسازگاری با عرف عمومی جامعه، محفوظ میماند.[۳۷] پس رهبر کسی است که دارای عدالت و کمال و شایستگی فتوا میباشد.[۳۸]
شهید اول معتقد است در عصر غیبت، به غیر از نائب خاص، نواب عام حاکم هستند. در نظر وی فقیه جامعالشرایط در عصر غیبت، حکمش همانند حکم نائبی است که بالخصوص از سوی امام معصوم منصوب شده است.[۳۹]
«البیان المفید فی شرح الحلقة الثالثة من حلقات علم الاصول للسید الشهید»، اثر ایاد منصوری است که به زبان عربی ، در شرح حلقه سوم از کتاب « دروس فی علم الاصول » از شهید صدر ، نوشته شده است.
[ویرایش]
این شرح، در چهار جلد و به گونه غیر مزجی است؛ شارح، در هر مبحث، نخست، قسمت کوتاهی از عبارت متن را با عنوان «قوله قدس سره...» ذکر میکند، سپس به شرح و بررسی آن میپردازد.
در جلد اول، از تعریف علم اصول و موضوع آن و حکم شرعی و تقسیمات آن و عناصر مشترک در عملیات استنباط (شامل مباحث قطع و مبادی عامه ادله محرزه) سخن به میان آمده است.
در جلد دوم، دلیل شرعی لفظی و غیر لفظی، مفصلا بررسی شده است.
در جلد سوم، وسایل اثبات صدور دلیل شرعی و حجیت دلالت در دلیل شرعی، بیان شده است.
در جلد چهارم، مبحث اصول عملیه تشریح شده است.
[ویرایش]
به گفته شارح، کتاب وی، شرحی جدید به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه تکمله کار بعضی از اساتید حوزه علمیه ، مخصوصا شیخ فاضل، ایروانی، در این زمینه است.
امتیازاتی که برای این شرح میتوان شمرد، بدین قرار است:
محل نزاع و جهت بحث در هر مسئله اصولی، در حد امکان مشخص شده است؛
به غرض و هدفی که مسئله، برای آن طرح شده، اشاره گردیده است؛
ثمره بحث و آنچه که بر آن ثمره مترتب است، از قبیل ثمرات اصولی و فقهی ذکر شده است؛
رابطه بین مباحث اصولی با یک دیگر ذکر شده است؛
مقدماتی که منجر به فهم بهتر هر بحث میشود، در ابتدای بحث آورده شده است؛
عناوین جدیدی برای مباحث کتاب ذکر شده است؛
بعضی از اقوال که با گفتار شهید صدر منافات دارد، به سند اصلی اش ارجاع داده شده است؛
به بعضی از مبانی اصولی که شهید صدر در متن کتاب به آنها اشاره نکرده، در حاشیه کتاب اشاره رفته است؛
به مبانی نهایی شهید صدر، در صورت مخالفت آنها با آنچه در حلقه ثالثه آمده، با رجوع به تقریرات وی، اشاره شده است.
[ویرایش]
۱. | ↑ البیان المفید فی شرح الحلقة الثالثة من حلقات علم الاصول، ج۱، ص۶. |
۲. | ↑ البیان المفید فی شرح الحلقة الثالثة من حلقات علم الاصول، ج۱، ص۵. |
1-گاهی نهی به ذات معامله بار می شود،مثل نهی از بیع در وقت نداء
2-گاهی به جزء معامله تعلّق می گیرد، مثل نهی از بیع مایَملِک و لایَملِک یا مایُملک ومالایُملک
3-گاهی به شرط معامله تعلّق می گیرد،مثل نهی ازبیع الخشب بشرط ان تجعله صلیبا او صنما
4-گاهی به وصف ملازم بار می شود،مثل نهی از ربوی بودن بیع که از بیع منفک نیست
5-گاهی به وصف مفارق بار می شود،مثل نهی از نکاح اخت الزوجه که اگر زوجه اوّلی را طلاق داد با خواهرش می تواند ازدواج کند دیگر بر او اخت الزوجه صدق نمی کند. احکام این اقسام هم از حیث دخول در محلّ نزاع همانند احکام اقسام مذکور در عبادت است.