افتراق از ناحیه موصوف
وعدم لزوم اللغویّة بدونه ، لعدم انحصار الفائدة به (١) ؛ وعدم قرینة اخرى ملازمة له.
وعلّیّته ـ فیما إذا استفیدت ـ غیر مقتضیة له ، کما لا یخفى (٢). ومع کونها بنحو الانحصار وإن کانت مقتضیة له ، إلّا أنّه لم یکن من مفهوم الوصف ، ضرورة أنّه قضیّة العلّة الکذائیّة المستفادة من القرینة علیها فی خصوص مقام ، وهو ممّا لا إشکال فیه ولا کلام ، فلا وجه لجعله تفصیلا فی محلّ النزاع ومورد النقض والإبرام (٣).
ولا ینافی ذلک (٤) ما قیل (٥) من أنّ الأصل فی القید أن یکون احترازیّا ، لأنّ الاحترازیّة لا توجب إلّا تضییق دائرة موضوع الحکم فی القضیّة ، مثل ما إذا کان بهذا الضیق بلفظ واحد. فلا فرق أن یقال : «جئنی بإنسان» أو «[جئنی] بحیوان ناطق». کما أنّه لا یلزم فی حمل (٦) المطلق على المقیّد فیما وجد شرائطه إلّا ذلک (٧) ، من دون حاجة فیه إلى دلالته على المفهوم ، فإنّه من المعلوم أنّ قضیّة الحمل لیس إلّا أنّ المراد بالمطلق هو المقیّد ، وکأنّه لا یکون فی البین غیره. بل ربما قیل (٨) : «إنّه لا وجه للحمل لو کان بلحاظ المفهوم ، فإنّ ظهوره فیه لیس بأقوى من ظهور المطلق فی الإطلاق کی یحمل علیه ، لو لم نقل بأنّه الأقوى لکونه بالمنطوق ، کما لا یخفى».
وأمّا الاستدلال على ذلک ـ أی عدم الدلالة على المفهوم ـ بآیة ﴿وَرَبائِبُکُمُ
__________________
(١) بل لذکر الوصف فوائد أخر ، کالاهتمام بشأن الموصوف ببیان فضائله أو کون الشخص معروفا بین الأفراد بهذا الوصف وغیرهما.
(٢) لأنّ العلّة ما لم تکن منحصرة لم تدلّ على المفهوم.
(٣) وفی بعض النسخ : «وموردا للنقض والإبرام».
(٤) أی : عدم المفهوم للوصف.
(٥) نسبه الشیخ محمّد تقیّ الاصفهانیّ إلى المشتهر فی الألسنة. هدایة المسترشدین : ٢٩٤.
(٦) هکذا فی النسخ. والصحیح أن یقول : «من حمل».
(٧) أی : تضییق دائرة موضوع الحکم فی القضیّة.
(٨) والقائل هو الشیخ الأعظم الأنصاریّ على ما فی تقریرات درسه. فراجع مطارح الأنظار : ١٨٣.
جلسه قبل دلیل پنجم برای کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد ذکر کردیم که منسوب به شیخ بهایی بود که گفتند علماء مطلق را حمل بر مقید میکنند و از این معلوم میشود که علماء از وصفی که در مقید است مفهوم گرفتند و بعد از اینکه مفهوم گرفتند میبینند بین مطلق و مقید تنافی است و مطلق را حمل بر مقید میکنند.
جواب اول: بله بین مطلق و مقید تنافی است و علت تنافی، قرینه خارجیه است نه مفهوم داشتن وصف.
جواب دوم: اگر علماء بخاطر مفهوم، مطلق را حمل بر مقید کنند، در حقیقت مفهوم را بر منطوق مقدم کردهاند و این صحیح نیست چون یا مساوی هستند یا منطوق قویتر است.
۳
دلیل عدم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن
- نظریه سوم (مشهور و صاحب کفایه): وصف مفهوم ندارد.
حالا یک نفر یک دلیل میآورد بر این که وصف مفهوم ندارد لکن صاحب کفایه این دلیل را قبول ندارد. دلیل این فرد یک آیهی قرآن است.
دلیل: یکی از آیات قران این است (ربائبکم الاتی فی حجورکم) میگوید یکی از زنانی که بر شما حرام هستند ربیبههای شما هستند. ربیبه این است که یک زنی از شوهر اولش یک دختر دارد بعد این زن شوهر دوم میکند. به این دختری که از شوهر اول است میگویند ربیبه شوهر دوم.
ولی چه نوع ربیبهای بر شما حرام است؟ واجب الوجود صفت میاورد و میفرماید الاتی فی حجورکم، ان ربیبههایی که در دامان شما بزرگ شدهاند و ان دختری که با مادرش میرود در خانهی شوهر دوم. چنین ربیبهای بر شوهر دوم حرام است.
حال اگر بگوییم صفت مفهوم دارد، مفهوم آیه این است که آن ربیبهای که در دامان شوهر دوم بزرگ نشده، بر شوهر دوم حرام نیست. و این مفهوم بر خلاف اجماع بلکه خلاف ضرورت است.
دلیل به عبارت دیگر:
صغری: اگر وصف دارای مفهوم باشد، لازمهاش این است که ربیبهای که در خانهی شوهر دوم بزرگ نشده، حرام نباشد.
کبری: والازم باطل. نتیجه: فلملزوم مثله
اشکال صاحب کفایه بر دلیل:
- این آیه از محل بحث خارج است زیرا در این آیه قرینه داریم که وصف مفهوم ندارد. و حال آنکه محل بحث ما جائی است که قرینه نباشد چه قرینه بر وجود مفهوم و چه قرینه بر عدم المفهوم.
- این آیه رد بر کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد، نمیشود. چرا نمیشود؟ زیرا کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد، با چند شرط میگویند مفهوم دارد که یکی از شرایط این است که آن وصف، وصف غالبی نباشد. و حال انکه این وصفی که در این آیه هست، وصف غالبی است زیرا ربیبهها غالبا با مادرشان و در منزل شوهر دوم زندگی میکنند.
سوال: چرا کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد، میگویند که یکی از شرایط مفهوم داشتن وصف این است که وصف غالبی نباشد؟
جواب: صاحب کفایه میفرماید دلیل این شرط روشن است.
قدم اول: این کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد این را میگویند که وصف در صورتی مفهوم دارد که وصف علت منحصره حکم باشد و علت منحصره معنایش این است که اگر این وصف بود، حکم هست و اگر وصف نبود حکم هم نیست.
قدم دوم: حالا اگر خواستیم بدست بیاوریم و بفهمیم که این وصف علت منحصره است برای حکم، این موصوف باید دو حالت داشته باشد:
الف: حالت وجود وصف: حالتی که در آن موصوف، وصف را داشته باشد.
ب: حالت عدم الوصف: حالتی که در ان موصوف وصف را نداشته باشد.
ان وقت شما بگویید در حالت اول حکم هست و در حالت دوم حکم نیست. از این در میاد که این وصف علت منحصره است برای حکم.
قدم سوم: حالا اگر وصف، وصف غالبی بود معنایش این است که این موصوف فقط یک حالت دارد و ان وجود الوصف است.
سوال: این وصف، وصف غالبی است پس حالت عدم الوصف هم دارد.
جواب: این وصف چون غالبی است موارد عدم الوصف میشود نادر و النادر کالمعدوم.
حالا که این موصوف فقط یک حالت دارد، برای شما کشف نمیشود که این وصف، علت منحصره است. فافهم (اشاره به این دارد که کسانی که میگویند وصف مفهوم دارد هرگز چنین شرطی نکردهاند).
تا این جا به این رسیدیم که وصف مفهوم ندارد اما بخاطر این دلیلی که الان بیان شد بلکه بخاطر، عدم الدلیل دلیل علی عدم یعنی چون دلیل بر وجود مفهوم نداریم پس مفهوم ندارد. لذا اول مفهوم وصف فرمود: الظاهر انه لا مفهوم للوصف.
۴
تذنیب
مطلب جدید:
وصف ۴ حالت دارد:
حالت اول: وصف مساوی با موصوف است مثل اکرم انسانا ناطقا. این صورت محل بحث نیست.
حالت دوم: گاهی وصف اعم مطلق از موصوف است مثل اکرم انسانا ماشی. این صورت محل بحث نیست.
حالت سوم: گاهی وصف اخص مطلق از موصوف مثل اکرم انسانا ضاحکا. این صورت قطعا محل بحث است.
حالت چهارم: گاهی وصف اخص من وجه از موصوف است یعنی بین وصف و موصوف نسبت اخص و اعم من وجه است مثل فی الغنم السائمه زکاه یعنی در گوسفندی که از علف مالک نمیخورد، زکات است. الان بین غنم و سائمه نسبت عام و خاص من وجه است. که این حالت خودش ۳ صورت دارد:
- صورت اول: گاهی افتراق از ناحیهی موصوف است یعنی موصوف هست اما صفت نیست (مثلا غنم هست اما سائمه نیست مثل گوسفند معلوفه). این صورت قطعا محل بحث است.
- صورت دوم: گاهی افتراق از ناحیهی وصف است یعنی وصف هست اما موصوف نیست مثل ابل سائمه. این صورت محل بحث نیست.
- صورت سوم: گاهی افتراق از هر دو جهت است یعنی نه وصف است و نه موصوف مثل ابل معلوفه. اختلاف است که این صورت، ایا داخل در محل بحث هست یا نیست. در این جا دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول (صاحب کفایه): داخل در محل بحث نیست.
نظریهی دوم (بعض شافعیه): داخل در محل بحث است. یعنی اگر مولا میفرماید فی الغنم السائمه زکاه، حکم ابل معلوفه نیز فهمیده میشود که در ان زکات نیست. حالا شیخ امده یک وجهی برای این حرف بعض شافعیه ذکر کرده است و ان این است که دلیل انها این است که آنها درک میکنند که این وصف علت منحصره برای حکم است.
صاحب کفایه به شیخ میفرمایند که اگر درک کردهاند که وصف علت منحصره است، خب همین حرف را در صورت تساوی بزنید. و حال آنکه شمای شیخ اعتقاد دارید که صورت تساوی داخل محل بحث نیست.
۵
جزوه دلیل عدم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن
۳. وصف در جمله وصفیه مفهوم ندارد، چون:
صغری: اگر وصف دال بر مفهوم باشد، لازمهاش این است که ربیبهای که در حجر زوج نیست، بر زوج حرام نباشد.
کبری: و اللازم باطل.
نتیجه: فالملزوم مثله.
رد اول: این آیه از محل بحث خارج است، چون نسبت به آیه قرینه وجود دارد که مفهوم ندارد و حال آنکه بحث در جایی است که قرینه بر مفهوم یا عدم مفهوم نباشد.
رد دوم: این آیه رد بر قائلین به مفهوم نیست، چون قائلین به مفهوم معتقدند وصف مفهوم دارد به شرط اینکه وصف، غالبی نباشد و حال آنکه در آیه وصف، وصف غالبی است.
۶
جزوه تذنیب
وصف چهار صورت دارد:
۱. مساوی با موصوف است، مثل الانسان ناطق.
۲. اعم مطلق از موصوف، مثل الانسان الماشی.
۳. اخص مطلق ازموصوف: مثل الانسان ضاحک.
۴. اخص من وجه از موصوف که سه حالت دارد (مثل للغنم السائمة زکاة):
الف: افتراق از ناحیه موصوف است (موصوف هست بدون وصف).
ب: افتراق از ناحیه وصف است.
ج: افتراق از ناحیه موصوف و وصف است.
با حفظ این نکته، صورت ۱ و ۲ و ب از محل بحث خارج است و صورت ۳ و الف داخل در محل بحث است و در صورت ج اختلاف است:
۱. مصنف: داخل در بحث نیست.
۲. بعض شافعیه: داخل در بحث است.
کلام مرحوم شیخ: لعل دخول در محل بحث بخاطر استفاده علیت منحصره از وصف باشد.
اشکال منصف: صغری: اگر وجه دخول این باشد، یلزم صورت ۱ و ۲ هم داخل در محل بحث باشد.
کبری: و اللازم باطل.
نتیجه: فالملزوم مثله.
۷
تطبیق دلیل عدم مفهوم داشتن وصف و بررسی آن
و أما الاستدلال على ذلک أی عدم الدلالة (وصف) على المفهوم بآیة وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ ففیه (در استدلال به آیه است) أن الاستعمال (استعمال وصف) فی غیره (مفهوم) أحیانا مع القرینة مما لا یکاد ینکر کما فی الآیة قطعا (همان طور که در آیه قرینهی خارجیه هست که وصف مفهوم ندارد) مع أنه یعتبر فی دلالته علیه (با این که شرط میباشد در دلالت وصف بر مفهوم) عند القائل بالدلالة (یعنی نزد کسانی که میگویند وصف دال بر مفهوم هست) أن لا یکون واردا مورد الغالب (این است که نباشد وصف وارد در مورد غالب یعنی وصف غالبی نباشد) کما فی الآیة (همان طور که وصف در آیه، وصف غالبی میباشد) و وجه الاعتبار (دلیل شرط بودن این که وصف نباید غالبی باشد) واضح لعدم دلالته (بخاطر این دلالت ندارد وصف) معه (با ورود مورد غالب یعنی اگر وصف غالبی باشد) على الاختصاص (اختصاص حکم به مورد وصف – علت منحصره بودن وصف) و بدونها (دلالت) لا یکاد یتوهم دلالته على المفهوم فافهم.
۸
تطبیق تذنیب
تذنیب [تحریر محل النزاع]
لا یخفى أنه لا شبهة فی جریان النزاع (نزاع در مفهوم وجودا و عدما یعنی مفهوم دارد یا ندارد) فیما إذا کان الوصف أخص من موصوفه (وصف) و لو من وجه (ولو اخص، اخص من وجه باشد) فی مورد الافتراق من جانب الموصوف و أما فی غیره (افتراق از ناحیهی موصوف – غیر این مورد، دو مورد است که عبارتند از افتراق از ناحیهی وصف و از ناحیهی هر دو اما آنجا که افتراق از ناحیهی وصف است قطعا محل بحث نیست لذا مراد از غیره فقط جائی است که افتراق از ناحیهی هردوست) ففی جریانه إشکال (دو وجه است) أظهره (اشکال) عدم جریانه (نزاع) و إن کان یظهر مما (عن بعض الشافعیة حیث قال قولنا فی الغنم السائمة زکاة یدل على عدم الزکاة فی معلوفة الإبل) جریانه فیه (فاعل یظهر – جاری شدن نزاع در ان غیر) و لعل وجهه (علت جریان نزاع در غیر) استفادة العلیة المنحصرة منه (وصف).
و علیه (بنابر این وجه) فیجری (جاری میشود نزاع) فیما کان الوصف مساویا أو أعم مطلقا أیضا (مثل جریان نزاع در غیر – افتراق از ناحیهی هردو باشد) فیدل (دلالت میکند وصف مساوی و اعم مطلق) على انتفاء سنخ الحکم عند انتفائه (یعنی دلالت میکند بر مفهوم) فلا وجه فی التفصیل بینهما (وصف مساوی و اعم مطلق) و بین ما إذا کان (موردی که بوده باشد در ان مورد وصف) أخص من وجه فیما إذا کان الافتراق من جانب الوصف و الموصوف بأنه لا وجه للنزاع فیهما (وصف مساوی و اعم مطلق) معللا بعدم الموضوع و استظهار جریانه من بعض الشافعیة فیه (غیر – افتراق از ناحیهی هردو باشد) کما لا یخفى فتأمل جیدا.
- ۰۳/۰۱/۰۳