دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵

فرزاد تات | پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۲۷ ب.ظ

هله نومید نباشی که تو را یار براند

گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا

ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد

نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر

تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او

نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد

بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش

به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را

بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

  • فرزاد تات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی