سیاست گذاری عمومی متاخر؛ گذار از «حکومت محوری» به «حکمرانی»
ویژگی سیاست عمومی در هیبت کلاسیک, اراده معطوف به قدرت از سوی حکومتی بود که به طور اقتدارآمیز و متمرکز, سیاست هایش را تدوین و در جامعه تحت امر خود اجرا می کرد. با افزایش مشکلات و چالش های نوظهور که به گونه ای پیچیده و ریزوم وار بر بروز مشکلات دیگر تاثیر می گذارند, پیچیدگی اقدامات دولت و نتایج منبعث از آن, دوچندان شد که دولت ها وادار به تغییراتی در ماهیت سیاستگذاری عمومی خود گردیدند. این تغییر پارادایمی که در راستای افزایش قابلیت و ارتقای عمل دولت در طراحی و اجرای سیاست ها است, متضمن رویکردی غیرمتمرکز و شبکه ای به جای تمرکزگرایی و حکومت محوری می باشد؛ رویکردی که جهت حل مسائل عمومی, به جای «نهاد» و «برنامه», بر مجموعه وسیعی از «ابزارها»ی سیاستی یا فناوری های اقدام عمومی, متمرکز است. تجارب اخیر نیز, بیشتر متمایل به موضوع «سبدهای سیاستی» یا آرایش و تنظیم ابزارها در «آمیخته های سیاستی» هستند که محتوای جعبه ابزاریرا شکل می دهند که حکومت ها می توانند از آن, دست به انتخاب و ساخت سیاست های عمومی بزنند. این مقاله با اتخاذ رویکردی معرفت شناسانه, روایت گر ابعاد این تغییر پاردایمی در جهت شناسایی روش های جدید سیاستگذاری عمومی است؛ تلاشی برای فهم و استنباط منطق متاخر دانش سیاستگذاری عمومی مبتنی بر بازآفرینی نقش دولت که ظهور اشکال جدیدی از حکمرانی شبکه ای, چندسطحی و چندذینفعی را درپی داشته است.
- ۰۲/۱۲/۲۹