دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی برق کنترل

تبیین نظریه «منطقة الفراغ‏»

فرزاد تات | پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۰۷ ق.ظ

چکیده نظریه «منطقة‏الفراغ‏» را شهید سید محمدباقر صدر مطرح کرده است . وى در این نظریه مى‏کوشد، حوزه‏اى معین از روابط متغیر و متحول را تعریف کند که ولى‏امر مى‏تواند با توجه به اصول و ضوابطى در آن قانونگذارى کند . نوشته حاضر مى‏کوشد ابتدا با بیان ماهیت، ممیزات و ویژگى‏هاى این نظریه را شمرده، جایگاه آن را در ساختار فقه بیابد . در ادامه نوشتار به اثبات نظریه اشاره خواهد شد و این نکته بررسى مى‏شود که با فرض پذیرش منطقه متحول، هنگامى مى‏توان به این نظریه پایبند بود که یگانه شیوه قانونگذارى، واگذارى آن به «ولى‏امر» باشد یا دست‏کم شارع از میان روش‏هاى گوناگون، آن را برگزیده باشد .

مقدمه
یکى از ابتکارات شهید آیت‏الله سید محمدباقر صدر در حوزه فقه و حقوق و اقتصاد، نظریه «منطقة‏الفراغ‏» است . وى با این دیدگاه درصدد است، جایگاه تشریع الاهى در زندگى اجتماعى را یافته، حوزه قانون‏گذارى دولت اسلامى را تبیین کند . این نظریه در کتاب اقتصادنا مطرح شده است .
گفتنى است که شبیه این دیدگاه را دیگران نیز مطرح کرده‏اند . آیت‏الله محمدحسین نائینى درباره حوزه قانون‏گذارى، به احکام منصوص و غیر منصوص اشاره کرده است . (2) تصویب‏کنندگان قانون اساسى مشروطه، امور عرفى را از امور شرعى تفکیک کرده‏اند . (3) شهید مدرس در تایید قانون اصول محاکمات، امور ادارى را مشمول قوانین وضعى مى‏داند . (4) علامه طباطبایى، «احکام جزئى مربوط به حوادث جارى را . . . که بر اثر تغییر زمان، به سرعت متغیر است . . . از اختیارات حاکم اسلامى‏» دانسته است . (5)
امام خمینى با بیان این نکته که «حکومت، شعبه‏اى از ولایت مطلقه رسول‏الله صلى الله علیه و آله وسلم است‏» ، (6) حکومت را از احکام اولیه اسلام دانسته، اختیارات گسترده‏اى را براى حاکم اسلامى قائل شده است . (7)
بعضى دیگر به «مقاصد شریعت‏» و «راه وصول به مقاصد» اشاره کرده، اولى را ثابت، و دومى را متغیر پنداشته‏اند . (8)
میان این دیدگاه‏ها، آن‏چه نظریه «منطقة‏الفراغ‏» را متمایز مى‏کند، تبیین و تحدید منطقه‏اى معین است که به‏سبب تطور و تحول و عدم ثبات آن، حاکم و دولت اسلامى مى‏تواند در آن، براساس اصول، ضوابط و اهداف به وضع قوانین متناسب با اوضاع و احوال دست زند .
براى توضیح این دیدگاه باید به چند پرسش بنیادین پاسخ گفت:
1 . ماهیت منطقة‏الفراغ چیست؟
2 . راه کشف و اثبات و تحدید آن کدام است؟
3 . شیوه قانون‏گذارى در آن چگونه است؟
افزون بر پاسخ به پرسش‏هاى پیشین، نظریه حاضر را باید در دستگاه فکرى فقهى و اصولى شهید صدر ملاحظه کرد .
در ادامه این نوشتار مى‏کوشیم، تا با تبیین و بیان ممیزات نظریه منطقة‏الفراغ و شیوه اثبات آن، به‏طور عمده به سؤال اول و دوم پاسخ گوییم .
پاسخ به سؤال سوم، به پژوهشى دیگر نیاز دارد که از مباحث این مقاله خارج است .
پیش از ورود به بحث، توضیح این نکته ضرورت دارد که ابعاد گوناگون این نظریه در کلمات شهید صدر به‏طور گسترده شرح داده نشده است . آن‏چه ارائه مى‏شود، برداشتى از کلام او است .
1 . چیستى «منطقة الفراغ‏»
«منطقة‏الفراغ‏» به حوزه‏اى از شریعت اسلامى ناظر است که به‏سبب ماهیت متغیر آن، احکام موضوعات و عناوین مى‏تواند متغیر باشد و شارع وضع قواعد مناسب با اوضاع و احوال و مقتضیات زمان و مکان را با حفظ ضوابط و در چارچوب معینى به عهده ولى‏امر گذاشته است . پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم به لحاظ این‏که افزون بر مبلغ شریعت، ولى‏امر نیز بود، خود در این منطقه به وضع قواعد دست زده است که قابلیت تغییر از سوى اولیاى امور بعدى را خواهد داشت . نتیجه مهم این خواهد بود که ولى‏امر و دولت اسلامى در برخورد با این احکام و روایات حاکى از این احکام، آن‏ها را ثابت ندانسته، با رعایت ضوابطى، خود به قانون‏گذارى دست مى‏زند .
براى شناخت این حوزه از شریعت ابتدا لازم است ویژگى‏ها و ممیزات آن را بشماریم تا اولا از ورود پاره‏اى اشکالات جلوگیرى کنیم، و ثانیا تمایز نظریه مورد بحث از دیگر دیدگاه‏ها را نشان دهیم .
یک . منطقة‏الفراغ به روابط انسان با طبیعت ناظر است
شهید صدر دو گونه رابطه را که مى‏تواند موضوع قواعد حقوقى قرار گیرد، از هم جدا مى‏سازد .
دسته اول به روابط اشخاص با یک‏دیگر ناظر است . به نظر او روابط انسان با برادرش [هم‏نوعش] به‏طور طبیعى ثابت‏بوده، داراى تطور نیست; (9) از همین رو، قواعد ثابتى را مى‏طلبد .
این دیدگاه در برابر مکتب مارکسیسم قرار دارد که معتقد است: روابط حقوقى انسان‏ها با یک‏دیگر، امر عرضى و تابع تطور رابطه انسان با طبیعت است . (10)
دسته دوم بر روابط انسان با طبیعت ناظر است . این نوع رابطه، تغیر و تطور دارد; یعنى به لحاظ تغییراتى که در توان و میزان سیطره انسان بر طبیعت پدید مى‏آید، قواعد هم تغییر مى‏کند; (11) البته ثابت‏بودن روابط، به این معنا نیست که احکام آن‏ها همیشه اجرا شود; زیرا احکام ثابت‏به‏سبب وجود عواملى از قبیل عناوین ثانویه ممکن است در مرحله اجرا متوقف شود . تطور در میزان سلطه انسان بر طبیعت نیز به این معنا نیست که نتوان هیچ قاعده ثابتى را در این منطقه ترسیم کرد .
دو . عدم وضع قواعد تفصیلى، ناشى از نقص یا اهمال قانونگذار نیست
دومین ویژگى منطقة‏الفراغ این است که عدم وضع قواعد تفصیلى ثابت، از ماهیت متغیر و متطور منطقه ناشى مى‏شود . به دیگر سخن، موضوعات و عناوین در این حوزه خود قابلیت پذیرش احکام ثابت را ندارند، نه این‏که شارع، قانون‏گذارى در آن‏ها را مهمل گذاشته است . این مساله در هماهنگى قواعد و مقررات با اهداف کلى شریعت ریشه دارد; یعنى موضوع به‏گونه‏اى متغیر است که اگر حکم ثابت‏بر آن اعتبار شود، با حصول دگرگونى در اوضاع و احوال، با اهداف شریعت منافات خواهد یافت; براى نمونه مى‏توان به احیاى زمین‏هاى موات اشاره کرد . همان‏طور که در فقه آمده است، زمین‏هاى موات، از آن امام (دولت) است . در این مطلب خلافى نیست; (12) بلکه بر آن اجماع وجود دارد و روایات فراوانى نیز بر آن دلالت مى‏کند . (13)
پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام با توجه با اوضاع و احوال زمان خویش اعلان داشته‏اند که «من احیا مواتا فهوله (14) » یا «من احیا ارضا مواتا فهى له (15) » یا «ایما قوم احیوا شیئا من‏الارض و عمروها فهم احق بها و هى لهم (16) » .
چنین حکمى در صدر اسلام به‏طور کامل موجه و متین بود; یعنى اگر کسى زمین‏هاى موات را با امکانات محدود خود آباد مى‏کرد، مالک یا صاحب حق بود، اما اکنون که به واسطه پیشرفت صنایع، دست انسان در آبادانى زمین بسیار باز شده است و یک فرد مى‏تواند به تنهایى مساحت‏بسیارى را آباد کند، صاحب حق شدن یا تملک زمین‏هاى موات به وسیله او، با اهداف کلى شریعت هماهنگى ندارد; بنابراین دولت اسلامى مى‏تواند حیطه این قاعده را محدود سازد . با این نگرش پى مى‏بریم که تملک یا ذى حق شدن در زمین‏هاى موات به‏سبب احیاى حکمى وضع شده در منطقة‏الفراغ است و دولت اسلامى مى‏تواند در آن تصرف کند . (17)
سه . حکم کلى منطقة‏الفراغ اباحه است
اصل اولى در افعال، اباحه است نه حظر و منع . افزون بر این، حتى اگر در جایى احتمال تکلیف وجود داشته باشد، باز هم اصل برائت‏شرعى جارى شده، در مرحله عمل، وظیفه‏اى به عهده شخص قرار نمى‏گیرد . شهید صدر اگرچه براساس مسلک «حق‏الطاعه‏» بر این باور است که مولویت ذاتى خداوند، به اطاعت در تکالیف مقطوع اختصاص نداشته، شامل تکالیف احتمالى نیز مى‏شود، با این حال، با توجه به ادله شرعى از قبیل «لا یکلف‏الله نفسا الا ما آتاها» ، تکلیف را منتفى دانسته و به لحاظ عملى، حکم برائت را مى‏پذیرد; (18) بنابراین، قاعده اولى و اصل عملى در افعال، از جمله موضوعات منطقة‏الفراغ، اباحه است . ولى‏امر با رعایت ضوابط مى‏تواند این اباحه را به حرمت‏یا وجوب تبدیل کند . شهید صدر در این باره مى‏نویسد:
هر فعل به لحاظ تشریعى مباح است; بنابراین، هر فعالیت و عملى که نص تشریعى بر حرمت‏یا وجوب آن دلالت نکند، ولى‏امر مى‏تواند با دادن صفت ثانوى، از آن منع یا به آن امر کند . (19)
نکته حائز اهمیت در این‏جا، وجود «نص تشریعى‏» است; زیرا چه بسا پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم به لحاظ مقام ولایت امر، از چیزى نهى یا بدان امر کرده باشد . این امر و نهى، نص تشریعى نبوده; بلکه حکم حاکم شمرده مى‏شود که با وجود شرایطى، قابل تغییر است .
مطلب دیگرى که باید به آن اشاره کرد، این است که در عبارت پیشین به احکام استحباب و کراهت اشاره نشده، و فقط به سه حکم کلى اباحه، وجوب و حرمت اشاره شده است . شاید نکته در این باشد که در ترسیم نظام حقوقى حاکم بر فعالیت‏هاى اقتصادى، به‏طورى که به دولت مربوط مى‏شود، جز سه حکم کلى اباحه، حرمت و وجوب، چیز دیگرى وجود ندارد; اگرچه به لحاظ اخلاقى احکام کراهت و استحباب جایگاه ویژه‏اى دارند . با توجه به این نکته، روشن مى‏شود که دولت اسلامى به لحاظ تنظیم امور اقتصادى و وضع مقررات حقوقى، فقط در جایى که به لحاظ شرعى، حکم وجوب و حرمت وجود دارد نمى‏تواند قانونى وضع کند; اما در مواردى که حکم الزامى وجود ندارد، صلاحیت وضع مقررات را دارد .
در این‏جا ممکن است‏با اشکالى مواجه شویم و آن این‏که شهید صدر در تبیین منطقة‏الفراغ، سخن از روابط انسان و طبیعت گفته و این حوزه را متغیر قلمداد کرده است . اکنون در تبیین حدود منطقه، به عدم نص تشریعى دال بر الزام اشاره مى‏کند . با ملاحظه مصادیق این دو حوزه (روابط انسان با طبیعت و عدم نص تشریعى دال بر الزام) ممکن است‏بگوییم: ارتباط دو حوزه، عموم و خصوص من وجه است; زیرا در روابط انسان با انسان، ممکن است‏به احکام غیرالزامى، و در حوزه روابط انسان و طبیعت نیز به حکم الزامى تشریعى برخورد کنیم . در پاسخ مى‏توان بین این دو سخن این گونه جمع کرد که در منطقة‏الفراغ به لحاظ تطور سلطه انسان و سیطره او بر طبیعت، احکام مى‏تواند داراى تطور باشد; اما این‏که به لحاظ اثباتى، این وضعیت کجا موجود است، به عدم نص تشریعى دال بر الزام بستگى دارد; البته همان‏طور که پیدا است، این برداشت هم چندان مشکل را حل نمى‏کند . به نظر مى‏رسد که این قسمت کلام او با سخنان پیشین ناهماهنگ است .
اگر در دفاع گفته شود که شهید صدر در این قسمت درصدد بیان مقام قانونگذار است، نه تحدید منطقه، باید گفت: اگرچه این برداشت‏با عنوان بحث که از آن با «الدلیل التشریعى‏» یاد کرده و به لزوم پیروى از «ولى‏امر» اشاره مى‏کند» سازگار است، با توجه به متن، این ناسازگارى خود را به خوبى نشان مى‏دهد .
چهارم . عدم منافات نظریه با ادله «اباحه تشریعى‏»
همان‏طور که در بند سوم گذشت، حیطه اختیارات ولى‏امر در منطقة‏الفراغ، الزام به امورى است که نص تشریعى دال بر الزام در آن‏ها وجود ندارد . اکنون ممکن است ادعا شود که این برداشت، با پاره‏اى آیات و روایات هماهنگى لازم را ندارد; زیرا در پاره‏اى آیات و روایات بر مباحات تاکید شده است; براى مثال، خداوند در آیه 87 مائده مى‏فرماید:
یاایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم . اى کسانى که ایمان آوردید! طیباتى را که خداوند بر شما حلال کرده است، بر خود حرام نکنید .
در آیه دیگر (یونس، 59) آمده است:
قل ارایتم ما انزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراما وحلالا قل آلله اذن لکم ام على الله تفترون . بگو آیا روزى‏هایى را که خداوند بر شما نازل کرده، مشاهده کردید که بعضى از آن را حلال و بعضى را حرام کرده‏اید؟ بگو آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا مى‏بندید [و پیش خود تحریم و تحلیل مى‏کنید؟]
در روایات نیز چنین مضامینى وجود دارد; براى مثال در روایتى آمده است:
ان الله یحب ان یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه . (20) خداوند، همان‏گونه که دوست دارد واجبات او رعایت‏شود، دوست دارد مباحات او نیز رعایت‏شود .
در روایت منقول از امام على علیه السلام آمده است:
ان الله افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حد لکم حدودا فلا تعتدوها و نهاکم عن اشیاء فلا تنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها . (21) همانا خدا بر عهده شما واجب‏هایى را نهاده است، آن را ضایع مکنید! و حدودى برایتان نهاده از آن مگذرید! و از چیزهایى باز داشته، حرمت آن را مشکنید و چیزهایى را براى شما نگفته و آن را از روى فراموشى وانگذاشته، پس خود را درباره آن به رنج میفکنید .
حال ممکن است گفته شود: با توجه به ادله پیشین، ولى‏امر نمى‏تواند مباحات را حرام یا واجب کند، مگر در صورت تزاحم که آن هم با تحلیل حرام و تحریم حلال ارتباط ندارد .
این اشکال وارد نیست; زیرا نظریه منطقة‏الفراغ مدعى است: پاره‏اى از روابط انسان، خود داراى تطور است که خداوند، شیوه قانون‏گذارى آن را با تبیین اصول و ضوابطى به عهده حاکم اسلامى گذاشته است . این هم نوعى قانون‏گذارى به اعتبار تعیین مقام وضع قانون است .
پنج . عدم منافات نظریه با جامعیت و ابدیت‏شریعت
در روایاتى، احکام شریعت اسلامى، ابدى وصف شده است; به طور مثال، در روایاتى آمده است:
حلال محمد حلال الى یوم‏القیامة و حرام محمد حرام الى یوم‏القیامة . (22)
نکته قالب توجه در این روایت، تاکید بر حلال‏هاى شریعت است; به‏گونه‏اى که مقدم بر حرام ذکر شده . همچنین امام صادق علیه السلام در برابر اجتهاد به راى مى‏فرماید:
دروغ مى‏گویند . هیچ چیز نیست، مگر آن که [حکم] آن در کتاب و سنت وجود دارد . (23)
از امام باقر علیه السلام نیز روایت‏شده است که فرمود:
لیس من شى هو من دین‏الله، الا و هو فى‏الکتاب والسنة، قد اکمل‏الله الدین، فقال جل ذکره «الیوم اکملت لکم دینکم‏» . (24) چیزى از دین خدا نیست، مگر این‏که [حکم] آن در کتاب و سنت وجود دارد . خداوند دینش را کامل کرده است . پس فرمود: «امروز براى شما دینتان را کامل کردم‏» .
ممکن است گفته شود: نظریه منطقه فراغ با هر دو دسته روایات پیشین منافات دارد; زیرا در این نظریه، ولى‏امر قانون‏گذارى مى‏کند که نتیجه آن تحریم حلال خواهد بود و دیگر این‏که تصویر منطقه فراغ از اساس با جامعیت‏شریعت منافات دارد; اما با دقت روشن مى‏شود که نظریه منطقه فراغ، هیچ‏گونه منافاتى با این دو دسته روایات ندارد; زیرا منطقه فراغ در موضوعاتى است که به‏طور ذاتى متطور بوده، حکم ثابتى ندارد . شارع حکیم، وضع قواعد در این موضوعات را به دست ولى‏امر نهاده است، نه این‏که حکم ثابتى تصویر و تشریع شده و حاکم مى‏خواهد آن را تغییر دهد . آن‏چه باقى مى‏ماند، دسته دوم روایات است که از امعیت‏شریعت‏حکایت مى‏کند . این‏جا هم باید گفت: نظریه منطقه فراغ هیچ‏گونه ناهماهنگى با روایات پیشین ندارد; زیرا این روایات درصدد نفى اجتهاد به راى و قیاس هستند که در مقطعى از تاریخ فقه، به شدت جریان داشته است . افرادى به ذوق و سلیقه و بدون هیچ ضابطه‏اى موجه، به تحلیل شریعت دست زده، احکامى را استخراج مى‏کردند . در حقیقت این روایات نافى متدلوژى استنباط عده‏اى خودخواه است .
از طرف دیگر، این روایات، ضابطه و معیار درست اجتهاد را در کتاب و سنت قرار مى‏دهد . نظریه منطقه فراغ ادعا نمى‏کند که خارج از چارچوب کتاب و سنت و به‏صورت اجتهاد به راى عمل مى‏کند; بلکه مدعى است که خداوند، در کتاب به مقتضاى «اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولى‏الامر منکم‏» ، صلاحیت‏خاصى به اولیاى امور بخشیده و فرمان‏هاى آنان را لازم الاتباع دانسته است . حال منطقه‏اى که ولى‏امر مى‏تواند اعمال صلاحیت کند، ابعاد و حوزه‏هایى گوناگون دارد که یکى از آن‏ها به موضوعات متطور و متغیر ناظر است; بنابراین، قانون‏گذارى در منطقه فراغ مبتنى بر کتاب بوده و مؤیدهاى بسیارى در سنت نیز دارد .
شش . تفاوت نظریه با شیوه حل مسائل مستحدثه
موضوعات مستحدثه و نوپدید، و یافتن احکام و مقررات حقوقى و اخلاقى آن‏ها، در تمام نظام‏هاى حقوقى مطرح است . در حقوق اسلامى نیز فقیهان در طول تاریخ کوشیده‏اند تا احکام این‏گونه موضوعات را یافته، آن‏ها را در نظام حقوقى جاى دهند . نکته مهم این است که ایجاد موضوع جدید، از داخل بودن آن در منطقه فراغ حکایت ندارد; زیرا چه بسا که قواعد و احکام حاکم بر این گونه موضوعات ثابت‏باشد و موضوع تغییر نیابد .
همچنین ممکن است، موضوع تازه، در منطقه فراغ داخل باشد . اگر نظریه منطقه فراغ پذیرفته شود، هنگام برخورد با یک موضوع مستحدث، نخستین گام براى تحلیل و یافتن حکم آن، یافتن جایگاه آن است; یعنى باید دید که آیا موضوع، در منطقه فراغ قرار مى‏گیرد یا در منطقه ثابت; سپس با توجه به جایگاه آن، ضوابط و شیوه مناسب، قاعده و حکم آن، موضوع‏شناسى شود; البته چگونگى بررسى شیوه دستیابى به حکم در این گونه موضوعات، خود پژوهش دیگرى را مى‏طلبد; به‏ویژه با توجه به تنوع موضوعات که برخى پیچیده و برخى ساده هستند . پاره‏اى از موضوعات اعتبارى و دسته‏اى دیگر، از موضوعات صرف شمرده مى‏شوند .
هفت . نظریه منطقه فراغ، به مرحله تشریع ناظر است، نه اجرا
در نظام‏هاى حقوقى، دو مرحله تشریع قانون و اجراى قانون متمایز است . تشریع قانون به اعتبار یا شناسایى قواعد حقوقى ناظر است . با این توضیح که دیدگاه مکاتب درباره قواعد دوگونه است . براساس یک دیدگاه، قواعد حقوقى اعتبارى، و کار قانونگذار جعل کردن قواعد است . در دیدگاه دیگر، قانونگذار به شناسایى قواعد موجود در جامعه اقدام کرده، آن‏ها را جهت اجرا اعلان مى‏دارد . به هر تقدیر، قانونگذار باید به‏گونه‏اى عمل کند که در قوانین و مقررات، تعارض وجود نداشته باشد . پس از این مرحله، ممکن است وضعیت‏به‏گونه‏اى شود که افراد نتوانند دو قاعده را با هم انجام دهند و به اصطلاح تزاحم روى دهد . در نظام حقوقى اسلام هم وضعیت همین گونه است; یعنى مرحله تشریع وجود دارد که قواعد و احکام بر موضوعات مفروض‏الوجود اعتبار داده مى‏شود و مرحله اجرا که آن قواعد به‏وسیله افراد به اجرا گذاشته مى‏شود . در این مرحله، تزاحم تصویر مى‏شود . نظریه منطقه فراغ و منطقه آزاد، به مرحله تشریع ناظر است و ارتباطى با مرحله اجرا و تزاحم ندارد; البته پس از وضع قوانین به‏وسیله ولى‏امر یا دولت، امکان بروز تزاحم وجود دارد; همان‏گونه که در احکام ثابت احتمال وجود تزاحم هست; پس این نظریه با تزاحم احکام در مرحله امتثال ارتباطى ندارد .
هشت . عدم ارتباط منطقه فراغ با احکام ثانوى
دسته مهمى از قواعد شرعى، قواعد ثانوى هستند که بر ذات موضوعات بار نشده; بلکه موضوع آن‏ها عناوین ثانوى از قبیل حرج، ضرر و اضطرار و مانند آن‏ها است . این قواعد، نقش مهمى در هماهنگى قواعد با اهداف نظام حقوقى دارند; البته وجود چنین مقرراتى، ویژه نظام حقوقى اسلام نیست; بلکه در دیگر نظام‏هاى حقوقى نیز به چنین احکامى برمى‏خوریم . اجراى قواعد ثانوى، ارتباطى با منطقه فراغ ندارد; یعنى اجراى این قواعد، به موضوعاتشان بستگى دارد . اگر موضوع ثانوى در منطقه ثابت محقق شود، حکم ثانوى اجرا مى‏شود و اگر در حوزه احکام اعتبار شده در منطقه فراغ هم باشد، باز به اجرا درمى‏آید . به دیگر سخن، براساس نظریه منطقه فراغ، قانونگذار براى ذات موضوعات با عناوین اولیه، قانون وضع مى‏کند، نه این‏که قواعد ثانویه را در این منطقه بر موضوعات تطبیق دهد .
نه . عدم ارتباط نظریه با قواعد و مقررات ادارى - اجرایى
پاره‏اى قواعد، در جهت‏شیوه اجراى احکام شرعى هستند . قانون‏گذارى در این حوزه و تغییرات آن، به تجربه بشر بستگى دارد و مى‏توان با تحول در امور مدیریتى و اجرایى، قواعد مناسب وضع کرد . از جمله کسانى که به صراحت‏به این مساله اشاره کرده، مرحوم مدرس است . وى در اظهارنظر نهایى خود درباره «قانون اصول محاکمات جزایى‏» سال 1320 هجرى قمرى مى‏نویسد:
حقیر در کمسیون مجلس شوراى ملى و کمسیون خارجه حاضر بودم . به قدر امکان سعى نمودم «الضرورات تبیح‏المحظورات‏» امور جزایى که به محاکم جنحه و محاکم جنایى اختصاص که بر طبق قانون تشکیلات باشد ارجاع مى‏شود، موافق شرع باشد و مواردى که متعلقه امور ادارى است، مخالفتى با موازین اسلامیه ندارد . (25)
با این توضیح روشن مى‏شود که قواعد حقوقى، داراى دو سطح اجرایى و ماهوى است . قواعد اجرایى، هم در حوزه احکام ثابت وجود دارد و هم درباره قواعد وضع شده در منطقه فراغ مى‏آید . آزاد بودن قانون‏گذارى در این سطح، با منطقه فراغ ارتباطى ندارد; بلکه اگر نظریه منطقه فراغ را هم نپذیریم، باید آزادى قانون‏گذارى در این حوزه را که البته خود داراى مبانى و اصولى است، بپذیریم .
ده . رابطه نظریه منطقه فراغ با مشروعیت‏حکم حکومتى
یکى از اختیارات دولت و حاکم اسلامى، صدور حکم حکومتى است . این حکم مى‏تواند در جهت اجراى احکام شرع یا در مقام اداره کشور باشد . به لحاظ موضوع ممکن است‏به شخص یا موردى خاص ناظر بوده، به صورت فرمان جزئى صادر شود یا به عنوان کلى ناظر بوده، حکم کلى به‏شمار رود . همچنین حکم حکومتى مى‏تواند جنبه وضع قانون داشته باشد . با توجه به موارد پیشین روشن مى‏شود که مشروعیت‏حکم حکومتى، با نظریه منطقه فراغ بى‏ارتباط نیست; هر چند وجود یکى، دیگرى را نفى نمى‏کند . به تعبیرى دیگر، حکم حکومتى به اختیارات حاکم اسلامى ناظر است . منطقه فراغ به بخشى از حوزه‏اى ناظر است که حاکم اسلامى مى‏تواند در آن به قانون‏گذارى بپردازد; هر چند حاکم مى‏تواند در حوزه ثابت نیز در زمینه اجرا یا تزاحم، به صدور حکم اقدام کند .
ب . اثبات منطقه فراغ
آن‏چه تاکنون گفته شد، به ماهیت و ممیزات منطقه فراغ ناظر بود . اکنون به این مساله مى‏پردازیم که آیا مى‏توان منطقه فراغ را در حوزه شریعت اسلامى به اثبات رساند .
از آن‏جا که نظریه منطقه فراغ درصدد اثبات این است که حوزه‏اى از روابط انسان را شناسایى مى‏کند که متطور و متغیر است، حکم ثابت‏شرعى ندارد . این مقدار از بحث در زمره مباحث‏برون فقهى و فلسفه فقه شمرده مى‏شود; اما این‏که مقام قانونگذار در این حوزه کیست و ضوابط قانون‏گذارى کدام است، ماهیت دوگانه برون فقهى و درون فقهى دارد; چون اثبات ولایت امر و حوزه اختیارات او و نقش وى در قانون‏گذارى موضوع فقهى است; اگرچه پاره‏اى از استدلال‏هاى آن نیز کلامى است . همچنین بخش مهمى از ضوابط قانون‏گذارى نیز در حوزه مسائل فقه قرار مى‏گیرد; اگرچه در این‏جا هم، شناسایى و توجه به اهداف، در حوزه مباحث‏برون فقهى جاى دارد . اکنون با روشن شدن ابعاد کلى نظریه، در اثبات آن و جایگاه قانون‏گذارى به‏وسیله ولى‏امر و دولت اسلامى باید سه مطلب را اثبات کرد:
1 . رابطه انسان با طبیعت متغیر است .
2 . یگانه راه قانون‏گذارى در این منطقه، واگذارى قانون‏گذارى به ولى‏امر و دولت اسلامى است . به عبارت دیگر، تشریع قانون ثابت، عقلا ممکن نیست .
3 . اگر یگانه راه، شیوه پیشین نباشد، دست‏کم بتوان به اثبات رساند که شارع حکیم این روش را برگزیده است .
قضیه اول، یعنى اثبات وجود تطور در رابطه انسان با طبیعت چندان مشکل نیست; زیرا به‏روشنى مى‏بینیم که افزایش توان انسان در سیطره بر طبیعت، به شدت بر رابطه او با طبیعت اثر مى‏گذارد و آن را متحول مى‏سازد . منظور ما از تحول این نیست که انسان دیروز و انسان امروز در دستیابى به صنعت و فن‏آورى متفاوت بوده‏اند; بلکه مقصود، تطور احکام و قواعد حقوقى است که به‏سبب گسترش توان انسان حاصل شده است . به دیگر سخن، صرف تحول کافى نیست; بلکه تحول باید متوجه عناوین و احکام مترتب بر روابط انسان با طبیعت‏باشد; براى مثال، انسان امروز توانسته است نه تنها سیطره خود را بر محیط افزایش دهد، بلکه قدم از محیط زندگى عادى خود فراتر گذاشته; به تسخیر منابع بستر و زیر بستر اقیانوس‏ها پرداخته; فضا را به تسخیر خود درآورده; به کرات آسمانى دست‏یازیده و درصدد است از آن‏ها بهره‏بردارى کند . وى اگر رها شود، نه تنها سهم هم‏نوعان خود را تصرف مى‏کند، بلکه سهم آیندگان از طبیعت را نیز مصرف خواهد کرد; به همین سبب امروز از میراث مشترک بشر، سهم <éخکè¾ dncک× dىdc ف×] ôlµdآ qقpëk pتc فëcpfdـf ;lـëکتی× فiv یëcکç ءکأd ق dçdëok ءکأd ,pwëq ¯ىe× qc عdتlـ@ëa
قابل دفاع جلوه مى‏کرد، امروز عادلانه تلقى نمى‏شود . افزون بر این، موضوعات نوپدید در حوزه‏هاى گوناگون حقوقى - اقتصادى پدید آمده است که تا دیروز وجود نداشت . خلاصه این‏که تطور مؤثر بر احکام و عناوین حقوقى جاى انکار ندارد .
آن‏چه اهمیت دارد، اثبات این مطلب است که این تحول به‏گونه‏اى است که وضع قانون ثابت را غیرممکن مى‏سازد و راه، در واگذارى قانون‏گذارى به دولت اسلامى منحصر است‏یا اگر وضع قانون ثابت غیرممکن نیست، بتوان اثبات کرد که شارع، قانون‏گذارى را به حاکم سپرده است . گویا مهم‏ترین نکته این نظریه، همین دو موضوع است .
در این‏جا ممکن است ادعا شود که شارع حکیم، نظام حقوقى جامعى را ایجاد کرده; اما انعطاف را در ذات قوانین یا در مرحله اجرا قرار داده است . با این بیان که او قواعد اولى و ثانوى را تشریع کرده است . این‏ها داراى عناوین عام هستند; به‏گونه‏اى که مى‏توانند وضعیت‏هاى گوناگون را پوشش دهند . وظیفه حاکم اسلامى در تطبیق این قواعد با مصادیق است . حال در مرحله تطبیق ممکن است‏با تزاحم یا عروض عناوین ثانوى روبه‏رو شویم که وظیفه حاکم اسلامى آن است در این امور تصمیم‏گیرى کند . نتیجه این‏که قواعد و قوانین شرعى ثابت‏خواهد بود; اما تغییر و تحول، در مصادیق و عروض عناوین روى خواهد داد .
در تایید این دیدگاه ممکن است دوگونه استدلال شود: راه اول، استناد به روایاتى است که از جامعیت قواعد حکایت مى‏کند . شیخ کلینى این روایات را با عنوان «باب الرد الى‏الکتاب والسنة و انه لیس شى من‏الحلال والحرام و جمیع ما یحتاج‏الناس الیه الا و قد جاء فیه کتاب و سنة‏» یاد مى‏کند . در این‏جا به روایاتى اشاره مى‏کنیم:
1 . خداى تبارک و تعالى در قرآن، بیان هر چیز را فرو فرستاد تا آن‏جا که به‏خدا سوگند! چیزى را از احتیاجات بندگان فروگذار نفرموده، و تا آن‏جا که هیچ بنده‏اى نتواند بگوید: اى کاش این در قرآن آمده بود، جز آن‏که خدا آن را در قرآن فروفرستاده است . (26)
2 . امام باقر علیه السلام فرمود:
خداى تبارک و تعالى چیزى از احتیاجات امت را وانگذاشت، جز آن‏که آن را در قرآنش فرو فرستاد و براى رسولش بیان فرمود و براى هر چیز، اندازه و مرزى قرار داد و براى راهنمایى آن، رهبرى گماشت و براى کسى که از آن مرز تجاوز کند، کیفرى قرار داد . (27)
3 . امام صادق علیه السلام فرمود:
خدا حلال و حرامى نیافریده، جز آن‏که براى آن مرزى مانند مرز خانه هست . آن‏چه از جاده است، جزو جاده است و آن‏چه از خانه است‏به خانه تعلق دارد تا آن‏جا که جریمه خراش و غیرخراش و یک تازیانه و نصف تازیانه [در حلال و حرام خدا] معین شده است . (28)
در پاسخ ممکن است گفته شود: این روایات به نظام حقوقى با تمام اهداف، قواعد و اصول و ضوابط اشاره دارد; زیرا در نظام حقوقى براى کشف قواعد رفتارى مى‏توان از مبانى و اصول و ضوابط نیز بهره جست، نه این‏که در یک نظام حقوقى باید تمام احکام در قالب قضایاى شرعى بیان شود .
مؤید این سخن نیز پاره‏اى روایات دیگر است . امام صادق علیه السلام فرمود:
ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى کتاب‏الله عزوجل و لکن لا تبلغه عقول‏الرجال . (29) هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف‏نظر داشته باشند، جز آن‏که براى آن در کتاب خدا ریشه و بنیادى است; ولى عقل‏هاى مردم به آن نمى‏رسد .
حال اگر این سخن را به روایات دیگرى ضمیمه کنیم که امام علیه السلام در آن فرمود:
انما علینا ان نلقى الیکم‏الاصول و علیکم ان تفرعوا (30) علینا القاءالاصول و علیکم‏التفریع، (31)
مى‏توان به این نکته دست‏یافت که یکى از راه‏هاى فهم احکام شرعى، رجوع به اصول و مبانى است . شبیه چنین سخنى را شهید صدر در بعد اقتصادى با عنوان «رابطه مکتب اقتصادى (المذهب) و قانون طرح کرده است . وى در این باره مى‏نویسد:
مکتب، مجموعه نظریات اساسى است که شکل‏هاى زندگى اقتصادى را اداره مى‏کند . قانون مدنى عبارت از تشریعى است که روابط مالى میان افراد، حقوق شخصى و عینى آن‏ها را بیان مى‏دارد; بنابراین، مکتب اقتصادى، همان قانون مدنى نیست . (32)
خلاصه این که روایات مذکور با هر دو دیدگاه سازگار است و از آن‏ها نمى‏توان در رد دیدگاه منطقه فراغ استفاده کرد .
شیوه دوم استدلال بر رد نظریه شهید صدر این است که به‏طور عملى تمام مواردى که وى براساس قانون‏گذارى در منطقه فراغ حل مى‏کند، ما آن را از طریق تطبیق قواعد، حل و احکام مورد نیاز و متناسب با زمان و مکان را استخراج مى‏کنیم .
خلاصه این‏که باید اذعان کرد، این ادعا در مقام ثبوت پذیرفته است و به همین سبب نمى‏توان اثبات کرد که یگانه راه قانون‏گذارى در منطقه فراغ متحول و متطور، واگذارى قانون‏گذارى به ولى‏امر است; در نتیجه آن‏چه باقى مى‏ماند، مرحله سوم است; یعنى شارع در میان راه‏حل‏هاى مواجه با منطقه تطور، شیوه قانون‏گذارى به وسیله ولى‏امر و دولت را پذیرفته است .
شهید صدر در اثبات چنین مدعایى به مواردى از نصوص شرعى تمسک کرده که از وضع قانون به‏وسیله ولى‏امر حکایت دارد . افزون بر این، او کشف مکتب اقتصادى را بدون ملاحظه منطقه فراغ و قابلیت‏هاى آن ناقص قلمداد مى‏کند . (33)
تمسک به این دو دلیل نیز همراه با اشکال است; زیرا صرف یافتن چند مورد از تغییر احکام نمى‏تواند یک نظریه کلى را اثبات کند . افزون بر این، صاحبان دیگر دیدگاه‏ها ممکن است، در این موارد به توجیه دست زنند و آن را از باب تغییر مصداق قلمداد کنند; اما دلیل دوم نیز با همان بیانى که پیش‏تر گذشت، قابل پاسخ است; زیرا دیدگاه مخالف، با ترسیم احکام کلى و منعطف ممکن است تحولات این منطقه را پوشش دهد .
آن‏چه گذشت، درباره تبیین ماهیت منطقه فراغ و شیوه اثبات آن بود . حال اگر فرض کنیم که به‏توان به چنین منطقه‏اى ست‏یافت، بحث مهم و کاربردى، شیوه قانون‏گذارى و اصول و ضوابط حاکم و ضمانت اجراهاى مناسب، قالب‏هاى بیان قواعد، چگونگى ترسیم حوزه زمانى و مکانى اجراى قواعد و امورى از این قبیل است .

  • فرزاد تات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی