تباین و کثرت وجودات
نظریه ی تباین و کثرت وجودات نظریه ای است که ابتدائاً برای هر کس تنها نظریه ی قابل قبول جلوه می کند. حکما می گویند مردم عوام به حسب نظر عامیانه ی خویش این نظریه را انتخاب می کنند.
این نظریه را معمولاً به حکمای مشّاء و اتباع ارسطو نسبت می دهند ولی از آنجایی که این مسأله به این صورت در نزد حکمای پیشین مطرح نبوده و بعد از پیدایش نظریه ی عرفا این نظریه به این صورت پیدا شده نمی توان دسته ای را مدافع این نظریه معرفی کرد. در کلمات ابن سینا که «رئیس المشّائین» لقب یافته جمله هایی یافت می شود که درست مخالف این نظریه است. اساساً این مسأله این صورت را از ناحیه ی «اصالت وجود» یافته و مسأله ی اصالت وجود و اعتباریت مهیات- چنانکه عن قریب توضیح خواهیم داد- در نزد حکمای پیشین مطرح نبوده، پس چگونه ممکن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 512
و از سوی دیگر همه ی مهیات و احکام و آثار آنها از آن وجود و واقعیت هستی است زیرا مهیت به واسطه ی وجود همان مهیت شده و حکم و اثر به واسطه وجود حکم و اثر شده وگرنه هیچ و باطل بوده است، و از این مقدمات باید نتیجه گرفت که:
است آن دسته از حکما در این مسأله نظریه ای را صریحا انتخاب کرده باشند.
به هر حال مطابق این نظریه «ملأ» خارج را «وجودات» تشکیل داده است و به عدد انواع مهیات بلکه به عدد افراد انواع مهیات که بر ذهن نمودار می شود وجودات است و هر وجود بالذات مباین است با وجود دیگری و هیچ گونه جنسیّت و سنخیّت و وجه اشتراکی بین وجودات نمی تواند بوده باشد و تنها وجه اشتراکی که در کار هست این است که از همه ی این امور متکثره ی مختلفه که هیچ گونه تناسب و تجانس و سنخیتی بین آنها نیست ذهن ما مفهوم واحدی به نام «مفهوم وجود» انتزاع کرده است والاّ بین حقایق وجودیّه هیچ وجه تشابهی در کار نیست.
این نظریه شامل دو جهت است:
(1). وجود امر واحد من جمیع الجهات نیست که هیچ گونه کثرتی در ذات او نباشد (به خلاف نظریه ی اول) بلکه کثیر و مختلف است یعنی «وجودات» است که خارج را تشکیل داده اند نه «وجود» .
(2). این «وجودات» متکثره همه با یکدیگر متباین اند و هیچ گونه وجه مشابهت و سنخیت و جنسیتی بین آنها در کار نیست (به خلاف نظریه ی سوم) .
دلیل بر قسمت اول اینکه هر چند ماهیات متکثره ای که بر ذهن ما نمودار می شوند اموری اعتباری هستند ولی به طور قطع، کثرت ذهنی نماینده ی کثرت واقعی خارجی است زیرا ماهیت ذهنی نماینده ی وجود خارجی است و همان طوری که امکان ندارد واقعیت خارجی در کار نباشد و ذهن به گزاف تصوری از واقعیت خارجی پیش خود اختراع کند (چنانکه در مقاله ی 4 گذشت) همچنین امکان ندارد که واقعیت خارج، واحد محض باشد و ذهن به گزاف ماهیات کثیره از آن واحد حقیقی انتزاع نماید، و اگر وجود که تنها حقیقت عینی است واحد محض بود تصورات مختلف حسی و عقلی ما گزاف و بلا جهت بود. پس قبول نظریه ی «وحدت وجود» مستلزم تکذیب عقل و حس و انکار یکی از بدیهی ترین بدیهیات است.
دلیل بر قسمت دوم همانا بساطت وجود است. توضیح مطلب اینکه اگر بین دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 513
اولاً مهیات و احکام و آثار ذهنی مهیات در وجود و واقعیت هستی جاری نیست، مانند اینکه مهیت خود به خود (بالذات) کلی بوده و بر افراد غیر متناهی به حسب فرض صادق است مثل انسان که بر هر فرد انسان خارجی و مفروض صادق است
شئ یا بیشتر وجه مشترک و ملاک وحدتی باشد ناچار باید وجه امتیاز و ملاک کثرتی نیز در کار باشد. پس در حقیقت آن شئ مؤلف باشد از مجموع آن ما به الاشتراک و ما به الامتیاز و البته این مطلب در امور مرکبه صادق است نه در بسائط، و چنانکه با برهان اثبات شده و مورد قبول جمیع حکما نیز هست «وجود» بسیط است و امکان ندارد مرکب از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز باشد و این گونه ترکیبات از خواص مخصوص ماهیات است، پس ممکن نیست بین وجودی و وجود دیگر وجه مشترک و مشابهتی در کار باشد، پس حقایق وجودیه ی بسیطه هر یک حقیقتی است جدا و مستقل و مباین با سایر وجودات و هیچ سنخیتی بین آنها در کار نیست. این بود استدلالی که بر تباین و کثرت وجودات می توان اقامه کرد.
این استدلال صحیح نیست و پاسخ آن در ضمن بیان نظریه ی سوم که یگانه نظریه ای است که خالی از اشکال و در عین حال بسیار دقیق است روشن خواهد شد.
- ۰۲/۱۱/۱۶